معرفی کتاب لیلی و مجنون اثر لیلاسادات عبدالوند

لیلی و مجنون

لیلی و مجنون

4.9
7 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

6

ناشر
نظاره
شابک
9786008870883
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1397/11/15

توضیحات

کتاب لیلی و مجنون، پدیدآور لیلاسادات عبدالوند.

لیست‌های مرتبط به لیلی و مجنون

ضیافتملت عشقرومئو و ژولیئت

عشاق برقصید ..

7 کتاب

ای عاشقانِ سرمستِ ازل ! در حریمِ رقصِ قدسی ، چنان بچرخید که دُردِ زمان در جامِ مِیِ وجودتان به جوش آید ! پاهایِ شما سِپَرهایی از نورند بر صفحهٔ زمختِ ماده ، و هر گام، مُهرِ ابدیت است بر طومارِ ناچیزِ دهر . این سماعِ الهی نه جنبشی زمینی ، که تجلّیِ اسطقسِ عشق است ؛ چونان شعلهای که در بادِ تقدیر ، رازِ خاک را با افلاک درمی‌آمیزد . پیکرهایِ شما برگ‌هایِ زرینیاند بر شجرۀ طوبیِ معنا ، که هر لرزششان قصیدهای است ازلی در ستایشِ جمالِ حق ! در این وادیِ رقصآلود، سکون گناهی است نابخشودنی ، خورشید، چراغدارِ این محفلِ ملکوتی گشته ؛ و ماه، آیینۀ گردانی است که سایه‌هایِ شما را تا بیکرانِ معنا می‌تاباند ، حتی زمزمۀ باد نیز در این مجلس، نوازشی است بر اوتارِ روح ؛ برقصید! که در هر چرخش، جهانی زاده میشود و جهانی میمیرد ، برقصید ! تا ثابت کنید خاک نیز قابلیتِ پرواز دارد ؛ برقصید ! که این پایکوبی، زبانِ گویایِ اسرارِ ازلی است ، و هر حرکتِ شما، حرفی است از الفبایِ ناگفتۀ هستی .

59

یادداشت‌ها

          نمیدونمدچرا تازگیا اینقدر به این کتاب علاقه‌مند شدم!
اینم یکی از اشعارشه
یاد خودم میفتم
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
 فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
 پر ز لیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
 بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
 وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
 دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
 من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
 این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
 در رگ پنهان و پیدایت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
 من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
 صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد
 گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
 غیر لیلا بر نیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
 دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
 در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
 درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم
 صد چو لیلا کشته در راهت کنم
        

8