شیرین هزارجریبی

شیرین هزارجریبی

@shirin.hezarjaribi
عضویت

تیر 1404

54 دنبال شده

31 دنبال کننده

یادداشت‌ها

        هو
این مرور کتاب نیست که می‌خوانید، اعتراضی‌ست به بیشعورانگاری مخاطب.

ایده واقعا خلاقانه‌ست. مصاحبه‌هایی با دیکتاتورهای زمانه و شناخت آدم‌ها از میز غذا. نویسنده سفر کرده به کشورهای مختلف، از عراق گرفته تا کوبا و گاهی با رنج زیاد آشپز دربار سابق را پیدا کرده. آشپزها هم جزئیات دقیقی از منش و خلق و خوی رئیس به یاد دارند و در نهایت به ما و نویسنده ثابت می‌کنند که طرف واقعا تمامیت‌خواه بوده. برای من، فقط بخش صدام جالب بود و کمی هم بخش برادر چگوارا و آن یکی دوستش که اسمش را یادم نیست. کوبایی بود به گمانم. بقیه تکرار این دو بودند. شاید هم چون این دو در ایران معروف‌ترند، جزئیات زندگی‌شان برایم جذاب بود. 
کتاب را به زور تمام کردم و چیزی که فهمیدم این است؛ ما حتی در انتخاب کتاب هم اسیر تبلیغات و اسم‌ها هستیم. گاهی به کتابخوان معروفی، اعتماد بیخود داریم. شاید هم چون صدایش را دوست داریم و شکل تلفظ کردن :شین" را. کتاب را "منصور ضابطیان" خوانده. گاهی به یک انتشارات اطمینان داریم و گاهی به نویسنده‌ای. اینکه همه جا اسم کتابی را می‌بینیم ترغیبمان می‌کند ببینیم چه کوفتی آن تو نوشته شده که همه درباره‌اش حرف می‌زنند و بعد می‌بینیم که افتادیم در چاله‌ای که با برنامه قبلی برایمان کنده‌اند.
برای همین است که برنمی‌گردم کتاب را بردارم و ببینم نویسنده رفته بود کوبا دنبال چه کسی بگردد. همان که خیلی معروف است و همراه چگوارا در جنگل‌های آمریکای جنوبی برای مبارزه با امپریالیسم می‌جنگید. 


      

4

        هو

"ضعیف‌ها باید بمیرند"

گروهی را به مرز جنون برسانید و بعد به آنها صفت "وحشی" یا "تروریست" بچسبانید. به نظرم این جمله، کلیت ارتباط اسرائیل و جامعه جهانی با ملت فلسطین است.  
کتاب "تاریخچه نزاع اسرائیل و فلسطین" را ایلان پاپه نوشته است. پاپه مورخ و فعال اجتماعی اسراییلی‌ست و بسیار خلاصه، از ابتدای ورود یهودیان به سرزمین فلسطین و نیت‌های این مهاجرت و چگونگی مواجهه کشورهای دیگر با این مهاجرت، ماجرا را روایت کرده.  بسیاری افسانه‌های رسانه‌ای در باب حضور یهودیان را، با شواهد محکم تاریخی رد می‌کند. نشان می‌دهد که قوانین بین‌المللی چطور می‌توانند دوگانه تفسیر شوند. در واقع در روابط بین کشورها دو طرف قوی و ضعیف وجود دارد. کار مذاکرات جهانی برای صلح این است که به طرف ضعیف بفهمانند باید تمام پیشنهادات طرف قوی را بپذیرد و خودش ابدا، گزینه‌ای روی میز نداشته باشد. طرف ضعیف اگر بپذیرد، صلح‌طلب است و اگر نپذیرد، تروریست و وحشی است. 
همانطور که از اسم کتاب پیداست، تاریخی‌ست. و سعی کرده، خطی را از زمانی که کشورهای عرب خاورمیانه در اشغال حکومت عثمانی بوده‌اند تا وقتی پای بریتانیا به منطقه باز شده و بعد استقلال کشورها، بنویسد. این سیر تاریخی، حدود ۱۰۰ سال طول کشیده و ناگفته معلوم است که نویسنده، حوادث را کوتاه کرده. اما، توانسته دید کلی خوبی نسبت به آنچه گذشته، ایجاد کند. 
به نظرم این کتاب، می‌تواند دستمایه هنرمندان باشد برای خلق اثر هنری. بخش‌هایی از کتاب و در خلال کنفرانس‌های صلح یا سرکوب روستاییان فلسطینی در جریان پاکسازی قومی یا رفتار دوگانه چهره‌های بین‌المللی در قبال مسئله یا مقاومت گروه‌های چپ و راست فلسطینی، ایده‌هایی داستانی به ذهنم می‌رسید. ایده‌هایی که مثل اتحادیه ابلهان، به شکل غمباری، طنز بودند.
 حتما کتاب طنز تلخی داشت، اینکه در دنیایی زندگی می‌کنیم که فقط باید برای قدرت تلاش کرد و اگر قدرت نباشد، هلاکت و زوال حتمی‌ست. هیچ قول و قراری و هیچ قانون جهانی‌ای وجود ندارد غیر از یکی؛ ما ساکنان جنگلی بزرگ هستیم. 
شاید تندروهای مذهبی اسرائیل بعدها، نقشه توراتی جدیدی رو کنند و مدعی شوند، منطقه دیگری در دنیا مال آنها بوده. ممکن است مطابق توراتی که ناگهان بر آنها نازل می‌شوند، مدعی شوند قومی در دنیا دشمن خداست و باید نابود شود. آنها از زمان تشکیل سازمان ملل، هیچ معاهده‌ای را نپذیرفته‌اند. هیچ‌گاه در خطوط تعیین‌شده نمانده‌اند. هر کسی که خواسته صلحی ایجاد کند را ترور کرده‌اند و در عوض همیشه ژست مظلومیت گرفته‌اند. 
کتاب علاوه بر روند تاریخی، دید خوبی هم از روابط داخلی بین گروه‌های صهیونیست می‌دهد. شاید کمتر درباره این وجه اسرائیل بدانیم، چون درگیر مسئله نزاع بوده‌ایم. اما بخشی از نزاع، تکثر گروه‌های مذهبی و سکولار داخلی اسرائیل است. 
اگر به تاریخ استعمار علاقمند هستید، حتما این کتاب را هم می‌پسندید.

      

4

        هو

در قصه زنان

پیچیدن منظم و متناوب سه رشته را به هم، بافتن گویند. و بافته یعنی کار به سرانجام رسیده و گره پایانی، این سه رشته را کنار هم نگه خواهد داشت. 
ساختار رمان لائسیتیا کولومبانی بر اساس معنای کلمه "بافته" است. او نخ زندگی سه زن را در سه نقطه جهان و از سه طبقه اجتماعی متفاوت و از سه قاره زمین، به هم پیچیده. 
اسمیتا از هند و از طبقه‌ای که در باور هندوها، نجس هستند. جولیا از ایتالیا و از طبقه متوسط تولیدکننده و سارا از طبقات سربه‌آسمان‌کشیده شیشه‌ای، کانادا. 
در هر قصه، زنی برای حفظ شخصیت، شان اجتماعی و استقلال و هویتش می‌جنگد.
رمان دیدی انتقادی دارد نسبت به وضع موجود در جهان. در دنیای سرمایه‌داری و پشت ویترین چشم‌کورکن شرکت‌های بزرگ در سرزمین برفی، نابرابری‌های جنسیتی و  ماشین‌انگاری انسان، آدم‌ها را خیلی زود از دایره حضور اجتماعی بیرون می‌اندازد.
این سر دنیا و در هند، طبقه‌ای وجود دارد که ارثیه‌ای از بوی فضولات انسانی را تا پایان عمر، با خودش حمل می‌کند و قانون این میراث را به رسمیت می‌شناسد. و در ایتالیا، صنعتی‌شدن و تولید انبوه و ماشین‌آلات، کارگاه‌های کوچک را یکی پس از دیگری تعطیل می‌کند و آدم‌ها از زندگی ساقط می‌شوند. 
زن‌های داستان‌های بافته کولومبانی، هر کدام به نحوی می‌خواهند خودشان را از نحسی سیستم نجات دهند و آینده‌‌ای بهتر بسازند.
من رمان را از این حیث که رنج‌های بشری را به دنیای بیرون متصل می‌کند، دوست داشتم. در واقع، ارتباطی مستقیم بین چالش‌های زندگی زن‌هاو جامعه و سیاست و تاریخ و فلسفه وجود دارد. نگاه داستان را به قوت و قدرت زنانه در ایجاد تغییر هم نقطه دوست‌داشتنی رمان می‌دانم.
ابتدای رمان و در صفحه قبل پیشگفتار نویسنده دو نقل‌قول چند‌کلمه‌ای آورده. یکی از رمی دوگورمون  و دیگری از سیمون دوبوآر ، که یکی سمبولیست است و دیگری فمنیست و سوسیالیست. به نظرم این دو اسم در کنار هم، تکلیف ما را با شکل و محتوای متن مشخص کرده. رمانی نمادین برای نمایش همبستگی زنان برای ریشه‌کن‌کردن بی‌عدالتی. چیزی که حین خواندن داستان نظرم را جلب کرد، تلاش جامعه بین‌الملل برای تمرکز نگاههای عدالت‌خواهانه بر خاورمیانه است. آلن دوباتن در "هنر سیر سفر" نوشته: "عکس‌های تبلیغاتی شرکت‌های توریستی از خود مناطق تفریحی، جذاب‌تر هستند." دوربین‌های سازمان‌های جهانی، روی منطقه ما زوم کرده‌اند و عکس‌های ما احتمالا دردآورتر هستند از هر جای دیگری در جهان. اما، کتاب‌ها و زندگی‌های واقعی زیر پوست مدرنیته در حال به بردگی‌کشاندن انسان‌ها هستند.
درباره ساختار کتاب، اگر دیدی منصفانه داشته باشم، همه قصه با ریتمی تند و گزارشی نوشته شده. نویسنده از آنجا که کارگردان هم هست به جای نمایش اتفاقات و ساخت صحنه با کلمه، آنها را خلاصه کرده، انگار با فیلمنامه مواجهیم و نه رمان.  البته که صحنه‌های به خصوص درباره اسمیتا، وجود دارد بسیار زجرآور و فکر می‌کنم اگر نویسنده سریع عبور نمی‌کرد، چه بلایی قرار بود سر روان مخاطب بیاید. در مناطق بی‌توالت او مسوول جمع‌کردن مدفوع طبقات بالاتر است.  اما در خصوص زندگی‌های کانادایی و ایتالیایی رمان، هم جزئیات دقیقی در صحنه‌ها ارائه نشده و نویسنده ترجیح داده، آنها را هم با ریتمی تند روایت کند. بزرگترین نقطه ضعف کتاب همین شیوه روایت، یعنی گفتن به جای نشان‌دادن است. 
کتاب را دوست داشتم و بعد از پایان، دنبال نوشته‌های دیگر نویسنده هم رفتم. چون فکر می‌کنم نویسندگان زن، نگاه جزئی‌تری به مسائل انسانی دارند. و از طرفی زنان هستند که غم و شادی را به فرزندان‌شان منتقل می‌کنند و در نگاهی کلی، زنان می‌توانند جامعه را به سمت و سوی خوشبختی سوق بدهند. پس، دیدن جهان از چشم زن‌ها، به همه کمک می‌کند دنیای زیباتری داشته باشیم.


#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#بافته
#همیشه_سرمون_تو_کتابه



      

3

        هو

بعد از "دعا برای ربوده‌شدگان" مطمئن بودم باز هم از جنیفر کلمنت خواهم خواهند. ذوقم را از آشنایی با نویسنده توی کانال شخصی‌ام ابراز کردم. دوستی پیام داد که "حتما از عشق و اسلحه هم خوشت میاد." راست می‌گفت. 
برای من، درد و رنج و سیاهی توی داستان‌ها، اهمیتی ندارد. این که از بوی گند توی زباله‌دانی صفحات کتاب عق بزنم، مهم نیست. اینکه خون از دل و روده پاره‌شده آدمها بپاشد روی ورق‌های کاهی هم مهم نیست. خیانت و جنگ و بچه‌ای توی سطل آشغال هم. برای من، کتاب خوب آن است که با دنیای بیرون ارتباطی عمیق دارد. در خودش فرو نرفته و تکه‌ای نیست جدا از سیاست، از جامعه بین‌الملل، از فلسفه. 
عشق و اسلحه، درد و رنج آدمها را به تصویر می‌کشد و ریشه این رنج، را هم گوشه و کنار روابط عاشقانه جا می‌دهد. 
آدمها اسلحه دست نمی‌گیرند چون بدند و بی‌فرهنگ، آدمها در اجتماعی زندگی می‌کنند که وادار می‌شوند همدیگر را بکشند. دختری از خانه فرار نمی‌کند چون ذاتش بد است، او خطر را به جان می‌خرد چون زیر شکنجه بوده. 
عشق و اسلحه، وقتی اتفاق می‌افتد که آمریکا در افغانستان می‌جنگد و هر روز مجروحان زیادی از آن سر دنیا منتقل می‌شوند به کشورشان. از خودم می‌پرسم: کسی توی آمریکا بوده که دلش هم‌تراز مردم افغانستان برای پرل هم بسوزد؟ پرل، دختر قهرمان رمان است. دختری که نام خانوادگی مادرش را دارد و مادرش ناخواسته با تجارت غیر قانونی اسلحه شده، ربط پیدا می‌کند.
این یادداشت را ثانیه‌ای بعد از تمام کردن کتاب نوشتم. شاید روزهای آینده کاملش کنم.
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.