یادداشت شیرین هزارجریبی

        هو

در قصه زنان

پیچیدن منظم و متناوب سه رشته را به هم، بافتن گویند. و بافته یعنی کار به سرانجام رسیده و گره پایانی، این سه رشته را کنار هم نگه خواهد داشت. 
ساختار رمان لائسیتیا کولومبانی بر اساس معنای کلمه "بافته" است. او نخ زندگی سه زن را در سه نقطه جهان و از سه طبقه اجتماعی متفاوت و از سه قاره زمین، به هم پیچیده. 
اسمیتا از هند و از طبقه‌ای که در باور هندوها، نجس هستند. جولیا از ایتالیا و از طبقه متوسط تولیدکننده و سارا از طبقات سربه‌آسمان‌کشیده شیشه‌ای، کانادا. 
در هر قصه، زنی برای حفظ شخصیت، شان اجتماعی و استقلال و هویتش می‌جنگد.
رمان دیدی انتقادی دارد نسبت به وضع موجود در جهان. در دنیای سرمایه‌داری و پشت ویترین چشم‌کورکن شرکت‌های بزرگ در سرزمین برفی، نابرابری‌های جنسیتی و  ماشین‌انگاری انسان، آدم‌ها را خیلی زود از دایره حضور اجتماعی بیرون می‌اندازد.
این سر دنیا و در هند، طبقه‌ای وجود دارد که ارثیه‌ای از بوی فضولات انسانی را تا پایان عمر، با خودش حمل می‌کند و قانون این میراث را به رسمیت می‌شناسد. و در ایتالیا، صنعتی‌شدن و تولید انبوه و ماشین‌آلات، کارگاه‌های کوچک را یکی پس از دیگری تعطیل می‌کند و آدم‌ها از زندگی ساقط می‌شوند. 
زن‌های داستان‌های بافته کولومبانی، هر کدام به نحوی می‌خواهند خودشان را از نحسی سیستم نجات دهند و آینده‌‌ای بهتر بسازند.
من رمان را از این حیث که رنج‌های بشری را به دنیای بیرون متصل می‌کند، دوست داشتم. در واقع، ارتباطی مستقیم بین چالش‌های زندگی زن‌هاو جامعه و سیاست و تاریخ و فلسفه وجود دارد. نگاه داستان را به قوت و قدرت زنانه در ایجاد تغییر هم نقطه دوست‌داشتنی رمان می‌دانم.
ابتدای رمان و در صفحه قبل پیشگفتار نویسنده دو نقل‌قول چند‌کلمه‌ای آورده. یکی از رمی دوگورمون  و دیگری از سیمون دوبوآر ، که یکی سمبولیست است و دیگری فمنیست و سوسیالیست. به نظرم این دو اسم در کنار هم، تکلیف ما را با شکل و محتوای متن مشخص کرده. رمانی نمادین برای نمایش همبستگی زنان برای ریشه‌کن‌کردن بی‌عدالتی. چیزی که حین خواندن داستان نظرم را جلب کرد، تلاش جامعه بین‌الملل برای تمرکز نگاههای عدالت‌خواهانه بر خاورمیانه است. آلن دوباتن در "هنر سیر سفر" نوشته: "عکس‌های تبلیغاتی شرکت‌های توریستی از خود مناطق تفریحی، جذاب‌تر هستند." دوربین‌های سازمان‌های جهانی، روی منطقه ما زوم کرده‌اند و عکس‌های ما احتمالا دردآورتر هستند از هر جای دیگری در جهان. اما، کتاب‌ها و زندگی‌های واقعی زیر پوست مدرنیته در حال به بردگی‌کشاندن انسان‌ها هستند.
درباره ساختار کتاب، اگر دیدی منصفانه داشته باشم، همه قصه با ریتمی تند و گزارشی نوشته شده. نویسنده از آنجا که کارگردان هم هست به جای نمایش اتفاقات و ساخت صحنه با کلمه، آنها را خلاصه کرده، انگار با فیلمنامه مواجهیم و نه رمان.  البته که صحنه‌های به خصوص درباره اسمیتا، وجود دارد بسیار زجرآور و فکر می‌کنم اگر نویسنده سریع عبور نمی‌کرد، چه بلایی قرار بود سر روان مخاطب بیاید. در مناطق بی‌توالت او مسوول جمع‌کردن مدفوع طبقات بالاتر است.  اما در خصوص زندگی‌های کانادایی و ایتالیایی رمان، هم جزئیات دقیقی در صحنه‌ها ارائه نشده و نویسنده ترجیح داده، آنها را هم با ریتمی تند روایت کند. بزرگترین نقطه ضعف کتاب همین شیوه روایت، یعنی گفتن به جای نشان‌دادن است. 
کتاب را دوست داشتم و بعد از پایان، دنبال نوشته‌های دیگر نویسنده هم رفتم. چون فکر می‌کنم نویسندگان زن، نگاه جزئی‌تری به مسائل انسانی دارند. و از طرفی زنان هستند که غم و شادی را به فرزندان‌شان منتقل می‌کنند و در نگاهی کلی، زنان می‌توانند جامعه را به سمت و سوی خوشبختی سوق بدهند. پس، دیدن جهان از چشم زن‌ها، به همه کمک می‌کند دنیای زیباتری داشته باشیم.


#حلقه_کتابخوانی_مبنا
#بافته
#همیشه_سرمون_تو_کتابه



      
29

3

(0/1000)

نظرات

🌺👏

0