از همون اول که مارال وارد خانواده  کلمیشی شد با خودم میگفتم دختر عجب پاقدمی داشتااا، زندگی رو پوکوند، روستارو خشک کرد...واسم عجیب بود چرا هیچ کس به روش نمیاره مخصوصا زیور....تاااااا بلخره آقای دولت آبادیِ جزء بین و به شدت  هم جزء بین تو فصل پنجم خیلی یهویی و شیرین جواب سوالم رو دادن و از ابهام خارج شدم 😅
آقای محمود خان ایولا✌️
      

        موقع خوندن کتاب، از یه جایی به بعد، بخشی از آیه ۳۰ سوره بقره تو ذهنم غوطه ور شد و اَمون‌م رو برید...
همونجا که خداوند بعد از مطرح کردن مسئله خلافت انسان به ملائک فرمود:
"... إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ" 
و من مطمئنم که اون روز خداوند این جمله رو با لبخند عمیق و شیرین و نگاهی پُر به دووووورتر‌ها گفته🥲

      

        +توصیفات راجع به جنگل و تذکرات ارمیا به خودش برام جذاب بود. 
_اما مصطفی، مصطفی! گمونم باید یکی از شخصیت های  اصلی داستان میبود چراکه هرلحظه تو احوالات ارمیا موثر بود اما میون سایه ها گم شد و ما اطلاعات خوبی ازش نگرفتیم☹️

      

        سلام
خواندن کتاب رو شروع کردم نه بخاطر دستیابی به عمر طولانی بلکه بخاطر تعریف و تمجید اطرافیان!
با مطالعه چند خط ابتدایی متوجه شدم نمیتونم  دوستش داشته باشم اما ازونجابی که کنار گذاشتن کتاب بعد از باز کردنش برام کار سختیه با سختی بسیار بیشتر ادامه اش دادم!
خب موضوع کتاب داشتن زندگی شاد و رضایت از زندگی و چنتا راه کار دیگه اس که نویسنده ادعا میکنه با رعایت همه اونها میشود عمر طولانی داشت!
در حالت کلی من مطالعه کتاب رو پیشنهاد نمیدم چون حرف جدیدی برای ما که شیعه هستیم نداره. 
و نکات خیلی قبل تر از این  در دین به ما تعلیم شده با مقصدی متفاوت! 
اگر اصراری به خواندن کتاب هست توصیه ام تنها مطالعه قسمت نتیجه گیری  اون هست🤷‍♀️
      

        تماشای چهره هایی متفاوت از مرگ با عینک بیژن نجدی!
      

        قلم خانم مهزاد خیلی دلنشین هست اما متاسفانه به کرات شاهد خود تحقیری ایشون هستید که تمام حس های خوب رو نابود میکنه!
      

        بخونید و از ته دلتون بخندید...