ساجی را دوست داشتم . وقتی میخواندمش می افتم در ورطه ی قیاس؛ یعنی من هم میتوانم مثل این زن باشم؟ یعنی میتوانم اینقدر صبور باشم؟ میتوانم تحمل کنم؟ غمِ شهادت عزیز، غمِ دوست، غمِ فرزند ، و اخر هم همسر....
ساجی داستان زنی بود که با عشق ازدواج کرد و تنها پس از گذشت دو ماه از ازدواجش جنگ شروع شد...و هر بار که همسرش به جبهه میرفت او می ماند و تنهایی و استرس ها و ترس هایش و هزاران فکر و خیال ... و در این بین اتفاقات زیادی به همراه داشت که جذابیت و کشش داستان را زیاد میکرد...
آنقدر توصیفات به کار برده دلنشین و زیبا بود که میشد در تک تک لحظات کتاب زندگی کرد، با غم هایش گریه کردم و با شادی هایش احساس ارامش میکردم....بسیار خواندنی بود و تاثیر گذار، ان شالله که شفاعت شهیدان شامل حالمان شود