این کتاب رو تموم کردم و واقعا آخرش محشر بود گرچه یکی اسپویل کرده بود😒😒
با این حال تونستم باز هم شوکه بشم.
پایانش تقریبا خوش بود و خب اگه من بودم بلای بیشتری سر کارکتر ها میآوردم یک دستی چیزی قطع میکردم بعضی هاشونم میکشتم.
یک شوکه دیگه زنده موندن یک کارکتر بود که یکی گفته بود میمیره و میخوام زنده شه و اینا( خودش میدونه کی)
کشش داستان واقعا خوب بود به طوری که من در روز ۲۰۰ صفحه میخوندم و واقعا عالی بود. خوشمان آمد.
به همین دلیل ناراضی ام چون حس میکنم زیاد با این کتاب زندگی نکردم(خودتون حساب کنید یک کتاب ۷۰۰ صفحه ظرف چند روز تموم شه چه حالی پیدا میکنید)
با این حال ضعیف نویسنده در این بود که میتوانست در ششصد یا پانصد صفحه تمومش کنه(متوجه شدید که کتابی محاوره ای را قاتی کردم؟)
کلا نمیدونم چی بگم اون کسی که اسپویل کرده بود که یک کارکتر میمیره ولی زنده مونده بیاد خودش اعتراف کنه که برا چی این کارو کرده. یک عذرخواهی نامه هم بنویسه.
کارکتر مورد علاقه ام در این کتاب هم نورنغمه بود واقعا ایزد بود. نه صرفا به دلیل قوی بودن بلکه چون واقعا ایزدی کرد.
در عین حال چند تا باگ پیدا کردم.
چطور بیبید از این قضیه خبر داشت وقتی دستانش پاک بودند؟
چرا جود اختر هیچ نقشی نداشت وقتی که بیبید به زیر زمین خانه ی او اشاره کرده بود؟ اگر زیر زمین ها همه بهم مرتبط بودند چرا خانه ی جود اختر وقتی که اون راه خاص به خانه ی او میرسید؟
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.