مسخ، فریادِ خاموش کافکا علیه جهانیست که انسان را از خودش تهی میکند.
انسانِ امروز، بدون آن که متوجه شود، درونش مدت هاست به حشره تبدیل شده. . موجودی زائد، جایگزینپذیر، بدون صدا و بیحقوق.
«مسخ» صرفاً داستانی دربارهی تبدیل یک مرد به حشره نیست؛ این داستان، تصویری روشن از جهانِ پوچ، بیمعنا، بیرحم و بیتوضیحی است که کافکا آن را با دقتی هولناک به تصویر میکشد. در این جهان، قوانین ناپیدا هستند، دلیل اتفاقات گفته نمیشود، عدالت وجود ندارد و هیچ پاسخی برای پرسشهای انسانی نیست.