علی مهدیار

علی مهدیار

@alimahdyar

46 دنبال شده

13 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

نمایش همه

🎭 هامارتیا 🎭

199 عضو

پزشک نازنین: بر اساس داستان های کوتاه آنتون چخوف

دورۀ فعال

قند پارسی

280 عضو

شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی بر اساس نسخه مسکو و مقابله با نسخه ژول مول

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

378 عضو

درس هایی درباره داستان نویسی به ضمیمه مصاحبه با ایزاک سینگر و جوزف هلر

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

رنج های مولانا: اشعار مولوی و عکس های سباستیائو سالگادو

0

علی مهدیار پسندید.
مردگان باغ سبز
          شاید برای خیلی ها سخت نباشه  داستانی ساده نوشتن خلق شخصیت ها دوس داشتنی گفتن از  کارشون زندگی  شون خانواده ها و دوستاشون دیدن بزرگ شدنشون قدکشیدنشون و به سرانجام رسیدن اخر عاقبت شون با یک پایان مخاطب پسند  و ختم کلام ، اما سختی کار جای هست که راوی روایتی دردناک باشی ، راوی  مکانی خاص از زمانی خاص و واقعه ای خاص که سالهاس   ناقص و با تعصب همانند زخمی به جا مانده تجسم شده ، چرا که همیشه گفتن و شنیدن از زخم های  تاریخی دردناک بوده اما باید زخم هارو رو باز کرد و مرهم زد و دوباره بست تا شاید  درمانی بر عفونت ها و زخم های ناسور بعدی ،، چنین داستانی رو باید ارام و اهسته   شروع کنی ، ادمها رو نقاشی و به زندگی ها شون جان بدی دلیل بدی کفش هاشون رو به پا کنی کنارشون راه بری  ، پدران و پسرانشون رو کنار هم بذاری ، دیده ها و شنیده ها و درد هاشون رو  که در غبار روزگار گم شده  یا مهم نبودن که ازشون یادی مونده باشه  تجربه کنی و پای قضاوت ها شون بشینی و قضاوتشون کنی ، ان هم نه قضاوتی از لابه لای کتابهای تاریخی  قضاوتی از سر انسانیت ،،
        

50

علی مهدیار پسندید.
خاطرات عزت شاهی
          چه میشد اگر این کتاب نه خاطرات عزت شاهی مطهری بلکه یک رمان خیالی میشد در ماورا  یه دنیایی خیالی که توش عزت شاهی بجای تحمل درد و رنج و شکنجه فرار و دستگیری و تا پای اعدام رفتن و  چرخش بازی سرنوشت و نشستن پشت میز بازجوی از رفقای دیروز و قهرمان رفقای امروز و بریدن و رفتن دنبال زندگیش، در روستاش میموند وبه کار کشاورزی ش میرسید یا نهایت به شهری می اومد و حجره ای و زندگی نرمالی و بدونه دغدغه و حاشیه ای، چی میشد اگ در مواجه با زجر و سختی و ظلم حکومت به اطرافیانش  آرزوی ژاندارم شدن بعد از درس خواندن  به هدف کشتن شاه ارزوی کودکی خردسالی اش نبود  ، چی میشد   عزت درس میخوند به دانشگاه می رفت برای ساختن ایندش برای ساختن دنیایی متفاوت تر ، تو دنیایی که دانشجو دنبال علم بود نه دنبال چریک و مجاهد و انقلابی  شدن  دنیایی که توش خبری از مبارزه و کشتن   نبود ،خبری از حزب و دسته گروه ایدولوژی و مرگ و شهادت برا ارمانی دست نیافتنی نبود ، خبری از خونه تیمی و جزوه های  تعیین و تلقین و التقاط نبود، کسی کسی رو نمیکشت چون کسی قاتلی تربیت نمیشد کسی ساختن بمب رو یاد نمیگرفت کسی برای حرفای استالین و مائو و لنین و چه گورا  ووو... تره هم خورد نمیکرد کسی سیانور نمیخورد  ، چی میشد اگر مثل همه دکتر میشد مهندس میشد ازدواج میکرد بچه دار میشد ، سراغ  ارزوی مرگ و نابودی  نمیرفت و   محصور نمیشد  بین دیوار های ایدولوژی خونه های تیمی به دنبال رهایی خلق ، چی میشد  اگر تو دنیاش  کسی ارزوی  هدایت مردم به  دنیایی خیالی رو نداشت،چی میشد اگر نسلی قربانی  نسلی دیگه نمیشد قربانی خیالبافی هاش قربانی دروغهاش و باورهای غلطش چی میشد چی می شد اگر عزت عزت نمی شد
        

55