روزی که به کتابخانه عمومی رفتم ، خانم کتابدار این کتاب را به من معرفی کرد. وقتی فهمیدم قصه مربوط به دوران سیاه قاجار هست ، با بی میلی و شاید رودربایستی قبول کردم کتاب را امانت بگیرم.
چند کتاب امانتی دیگر را که خواندم ، گفتم نگاهی به این کتاب هم بیندازم و صفحات اول را که خواندم ، درگیر کتاب شدم و تا صبح تمامش را خواندم.
فردا به کتابخانه میروم و ضمن تشکر از خانم کتابدار ، دنبال کتاب های دیگر آقای شرفی خبوشان می گردم.