الهه

الهه

@Elahebanoo

690 دنبال شده

224 دنبال کننده

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

نمایش همه

باشگاه کتابخوانی "هزارتو"

632 عضو

آرزوهای بزرگ

دورۀ فعال

عَقلِ سُرخ

182 عضو

تاریخ فلسفه

دورۀ فعال

کاغذبازی 📖

216 عضو

1984

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

آفتاب غریب (روایت داستانی زندگی امام حسن مجتبی (ع))

6

الهه پسندید.
شب های روشن
شب های روشن رمانی کوتاه از فئودور داستایوفسکی در ژانر درام و عاشقانه و اولین رمانی بود که من از این نویسنده خوندم.
این داستان کوتاه درباره مردی هست بی نام و نشان، تنها و منزوی که به گفته خودش کسی در شهر اون رو نمی شناسه ولی اون همه رو می شناسه. با خوشحال بودن مردم، خوشحاله و از ناراحت بودن اونا، قلبش به درد میاد. یک شب که در حال پرسه زدن در خیابونه به طور اتفاقی به دختری بر میخوره که پس از اینکه شخصیت اصلی داستان، اون دختر رو از دست یک مزاحم نجات میده، باهاش آشنا میشه...
همیشه هدف از یک یادداشت درباره یک کتاب، علاوه بر نظر خواننده، ایجاد یک اشتیاق در دیگران برای مطالعه ی اون کتابه. این داستان یکی از شناخته شده ترین داستان هاست و واقعا نیازی به معرفی نداره اما به هرحال اگه بخوام نظرم رو بگم به چند نکته اشاره می کنم:
- نویسنده با توصیفات عالی به خوبی حس تنهایی رو به بیننده منتقل کرده. شخصیت اصلی هیچ همصحبت و دوستی نداره. از بخش های جالب کتاب، گفت و گو و درد و دل او با ساختمان ها و خانه های مردمه. این تنهایی به گونه ای در دل و روح او رخنه کرده که شخصیت داستان برای خودش رویا می سازه و در اون رویا زندگی می کنه. رویایی که در اون همه مردم با خوشحالی برای او سر تکان میدن، رویایی که تصویری ایده آل از یک دختر برای او می سازه. این رویاها بیشتر و بیشتر در هم تنیده میشن و به قدری پویا و واقعی و باورپذیر به نظر می رسن که وقتی در یک چشم به هم زدن از بین میره، مجددا غم و تنهایی حاکم میشه و دوباره روز از نو روزی از نو. اما شخصیت اصلی داستان فرصتی پیدا می کنه که در خارج از رویاهاش با یه نفر یعنی ناستنکا آشنا بشه و به تدریج به او علاقه پیدا کنه و این داستان چهار شب از آشنایی او با ناستنکا رو روایت می کنه. روایت عشقی یک طرفه.
- بیشتر داستان بر گفت و گوهای شخصیت اصلی و ناستنکا تمرکز داره و هرکدوم داستان زندگی خودشون رو برای دیگری تعریف می کنند و قدرت داستایوفسکی در تشبیهات ادبی فوق العاده بود.
- من نمونه های ترجمه های مختلف رو مشاهده کرده بودم و به نظرم ترجمه سروش حبیبی از نشر ماهی از همه بهتر بود.
- از این کتاب فیلم های زیادی ساخته شده از جمله فیلم چهارشب یک رویابین (تصویر عکس یادداشت) از روبر برسون، فیلم شب های روشن از لوکینو ویسکونتی و فیلم شب های روشن ایرانی از فرزاد موتمن اما از اونجایی که بسیار به سینمای برسون علاقه دارم، اقتباس برسون از این کتاب رو بیشتر می پسندم. فقط درصورتی که به سبک برسون علاقه دارین، این فیلم رو تماشا کنید.
خیلی نتونستم خوب حق مطلب رو ادا کنم فقط میتونم بگم کتاب خیلی خوبی بود و لذت بردم.
          شب های روشن رمانی کوتاه از فئودور داستایوفسکی در ژانر درام و عاشقانه و اولین رمانی بود که من از این نویسنده خوندم.
این داستان کوتاه درباره مردی هست بی نام و نشان، تنها و منزوی که به گفته خودش کسی در شهر اون رو نمی شناسه ولی اون همه رو می شناسه. با خوشحال بودن مردم، خوشحاله و از ناراحت بودن اونا، قلبش به درد میاد. یک شب که در حال پرسه زدن در خیابونه به طور اتفاقی به دختری بر میخوره که پس از اینکه شخصیت اصلی داستان، اون دختر رو از دست یک مزاحم نجات میده، باهاش آشنا میشه...
همیشه هدف از یک یادداشت درباره یک کتاب، علاوه بر نظر خواننده، ایجاد یک اشتیاق در دیگران برای مطالعه ی اون کتابه. این داستان یکی از شناخته شده ترین داستان هاست و واقعا نیازی به معرفی نداره اما به هرحال اگه بخوام نظرم رو بگم به چند نکته اشاره می کنم:
- نویسنده با توصیفات عالی به خوبی حس تنهایی رو به بیننده منتقل کرده. شخصیت اصلی هیچ همصحبت و دوستی نداره. از بخش های جالب کتاب، گفت و گو و درد و دل او با ساختمان ها و خانه های مردمه. این تنهایی به گونه ای در دل و روح او رخنه کرده که شخصیت داستان برای خودش رویا می سازه و در اون رویا زندگی می کنه. رویایی که در اون همه مردم با خوشحالی برای او سر تکان میدن، رویایی که تصویری ایده آل از یک دختر برای او می سازه. این رویاها بیشتر و بیشتر در هم تنیده میشن و به قدری پویا و واقعی و باورپذیر به نظر می رسن که وقتی در یک چشم به هم زدن از بین میره، مجددا غم و تنهایی حاکم میشه و دوباره روز از نو روزی از نو. اما شخصیت اصلی داستان فرصتی پیدا می کنه که در خارج از رویاهاش با یه نفر یعنی ناستنکا آشنا بشه و به تدریج به او علاقه پیدا کنه و این داستان چهار شب از آشنایی او با ناستنکا رو روایت می کنه. روایت عشقی یک طرفه.
- بیشتر داستان بر گفت و گوهای شخصیت اصلی و ناستنکا تمرکز داره و هرکدوم داستان زندگی خودشون رو برای دیگری تعریف می کنند و قدرت داستایوفسکی در تشبیهات ادبی فوق العاده بود.
- من نمونه های ترجمه های مختلف رو مشاهده کرده بودم و به نظرم ترجمه سروش حبیبی از نشر ماهی از همه بهتر بود.
- از این کتاب فیلم های زیادی ساخته شده از جمله فیلم چهارشب یک رویابین (تصویر عکس یادداشت) از روبر برسون، فیلم شب های روشن از لوکینو ویسکونتی و فیلم شب های روشن ایرانی از فرزاد موتمن اما از اونجایی که بسیار به سینمای برسون علاقه دارم، اقتباس برسون از این کتاب رو بیشتر می پسندم. فقط درصورتی که به سبک برسون علاقه دارین، این فیلم رو تماشا کنید.
خیلی نتونستم خوب حق مطلب رو ادا کنم فقط میتونم بگم کتاب خیلی خوبی بود و لذت بردم.
        

38

الهه پسندید.
مهمان مامان (داستان بلند)
          مرادی‌کرمانی را از "شما که غریبه نیستید" بیشتر و بهتر می‌شناسم. همان یک کتاب که موقع نوجوانیم خواندم، مرا وصل زبان ساده و دنیای صمیمیش کرد. باقی داستان‌هاش (که به لطف تلویزیون باهاشان آشناییم) هم همین ویژگی را دارند. یک جورهایی من را یاد سریال‌های عطاران می‌اندازند. موقعیت داستان معمولا خیلی عجیب و پیچیده نیست؛ مثل همین "مهمان مامان" یک اتفاق ساده و دم‌دستی است. هنر مرادی کرمانی است که از همین موقعیت ساده و دم دستی جوری با جزئیات حرف بزند که هزار و یک قصه دیگر توش بچپاند. روایت‌های بدیعی با شخصیت‌سازی‌هاش به آدم می‌دهد که خواننده فکر می‌کند آن موقعیت را در حد چند دقیقه و ساعت زندگی کرده. کتاب را که می‌بندی، می‌بینی هم دلت برای پیری و تنهایی مش مریم سوخته، هم به قد رشید و جان سختی‌کشیده جناب سرهنگ افتخار کرده‌ای و هم به واسطه ناپختگی و شرم و ادب عروس با او فاصله‌ات را حفظ کرده‌ای و فهمیده‌ای باید مثل همسایه‌ها، یواشکی از پشت پرده دیدش بزنی. مرادی‌کرمانی شخصیت‌های اصیلی را دقیق و درست ساخته و پرداخته. به نظرم لطف کل این داستان بلند، به همین شخصیت‌ها و قصه‌‌ی زندگیشان است.
        

19

الهه پسندید.

170