Ayeh

Ayeh

@Ayehdon
عضویت

اسفند 1402

5 دنبال شده

5 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
Ayeh

Ayeh

4 روز پیش

        من نظرات بدی نسبت به پایان و جلد های پایانی مجموعه خونده بودم اما تقریبا میتونم بگم که اشتباهند. چهار جلد اول بسیار زیبا بودن داستان های مجزا داشتند و دنیای کتاب به اون صورت جدی نشده بود، از جلد پنج سه شخصیت اصلی کم کم وارد داستان های همدیگه میشن و صادقانه جلد های پنج و شش اصلا جلد های مورد علاقم نیستن و اونجا ها بود که فکر میکردم جلد های پایانی دارن کم کم دارن چرت میشن و اینجور چیزا. اما جلد های هفت و هشت و نه به زیبایی داستان رو شرح دادند ماجراجویی های مجزا شخصیت های آشنا همه در یک زمان که در جلد نه با فاش شدن برخی راز های جهان کتاب به اوج خودش رسید. من جلد ده رو با هیجان خیلی زیادی تاثیر گرفته از بقیه جلد های مجموعه شروع کردم و قسمت زیادی از جلد رو منتظر بودم تا با پایانی خیره کننده تموم بشه و همش درمورد متنی که اینجا میخواستم بنویسم فکر میکردم. متاسفانه 20 صفحه ی آخر افتضاح بود از نظر من. اتفاق پایانی کتاب که تمام جلد منتظرش بودم خیلی دستی دستی رغم خورد و پیچیدگی ای که نویسنده در تمام طول همین جلد ساخته بود رو نادیده گرفت. محاورات پایانی اصلا قابل مقایسه با بقیه ی کتاب نبودن، درسته که پند داشتن یا همون منظوری که نویسنده میخواست برسونه اما به شکل بدی بیان شدند از نظر من و اگه هنگام ماجراجویی ها شخصیت ها به همین نتایج میرسیدن از نظر من تاثیر خیلی بهتری می گذاشت و علاوه ی بر اینها یک موضوعی که من تمام مدت منتظر بودم شرح بشه کاملا نادیده گرفته شد( شخصیت ها درموردش حرف زدن. بجای اینکه حلش کنن گفتن بعدا یه فکری به حالش میکنن و کتاب با صحنه ی پایانی تموم میشه! ) خلاصه مجموعه خودش خیلی قشنگه حداکثر چهل صفحه ی آخر یه خرده بیراهه رفته و اگه کسی گفت که جلد های اول خوب بودن و داستان به مرور ضعیف شد یعنی نتونسته با رشد شخصیت ها همراه بشه و مشکل خودشه. 
      

0

Ayeh

Ayeh

1404/4/25

        درمورد نمره کتاب مطمئن نیستم کتاب روند قشنگی داره اما باز هم کمی حوصله سر بره اینا مربوط به هنر نویسنده و سلیقه خواننده ست چیزی که منو خیلی خیلی زیاد اذیت میکنه اینه که پایانش زیادی باز بود. توی جلد قبل داستان فردریش ما از سرنوشت شخصت ها خبردار نشدیم اما مسئله ای نبود که بهش پرداخته نشده باشه اما توی این جلد یک عامل نا منتظره پیش میاد که روی تصمیم شخصت اصلی اثر میذاره که خلاف دانسته های خواننده و شخصیت ها بوده اما نویسنده بدون هیچ توضیحی با یه صحنه بسیار مبهم کتاب رو تموم میکنه ته داستان فردریش ما تقریبا میدونیم چه اتفاقی بعدش برای فردریش میوفته و دو حالت خوب یا بد داره همچنین با صحنه جذب کننده تری که احساسات بیشتری درش تلاطم داشتند مثل آخرین دقیقه های یه قسمت سریال که هیجان انگیز ترن تا مخاطب به قسمت بعدی بره اما داستان مایک علاوه بر اینکه هزاران اتفاق بعدش میتونه بیوفته بیشتر شبیه اینه که وسط فیلم دیدن جایی که همه چیز آرومه اینترنت قطع بشه. 
      

0

Ayeh

Ayeh

1404/3/29

        من یه لیست خیلی طولانی دارم که خیلی تصادفی و بدون هیچ اطلاعی انتخاب شدن که چتر تابستان جزوشه.من قبلا یه نظر طولانی و یک ستاره از این کتاب خوندم که باعث شد فکر کنم اونقدری که فکر میکنم کتاب خوبی نباشه( اونموقع یه خرده از کتاب رو خونده بودم) اما من واقعا این کتاب رو دوست داشتم. اون نظر منفی به شخصیت پردازی گیر داده بود به اینکه هیچ توصیف درستی راجع به ظاهر شخصیت ها و کاری که دقیقا دارن انجام میدن نیست اما من همچین چیزی رو احساس نکردم. من یه خانواده آسیب دیده رو احساس کردم که شاید خیلی خوب از احساساتشون خبر ندارن. روابط کودکانه که بنظرم بسیار زیبا و سنجیده بود اینکه چه شکلی قهر و آشتی میکنن اینکه چه شکلی فکر همن. داستان شخصیت پردازی بدی نداشت بنظرم. نویسنده فقط درمورد قیافه و رنگ مو و چشم و پوست اهمیتی نداده بود چون در فضای داستان اهمیتی نداشت و کسی که به این خاطر امتیاز کم کرده بود بنظرم ذهن خیلی تصویری ای داشت. نویسنده وقتشو سر کارای کوچیک مثل نشست و برخاست ها و رفتن از یه جا یه جای دیگه و اینجور توصیفات حوصله سر بر نکرد که بنظرم واقعا کار خوبی کرد چون بعضی جزئیات واقعا مهم نیستن و حوصله خواننده رو سر می برن. در پایان این کتاب فقط یه داستان کوتاه در وصف احساسات آنی بعد از از دست دادن برادرشه که چجور قبولش میکنه و چجور کمک میکنه که خانوادش این ماجرا رو قبول کنن . انتظار دیگه ای نداشته باشین که بخاطرش امتیاز رو ببرین پایین. 
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

Ayeh

Ayeh

1403/7/24

بریدۀ کتاب

صفحۀ 580

مردگان گذر زمان را نمی سنجند . یک دقیقه و یک ساعت و یک قرن همه در نظرشان یکی است. شاید نه میلیون سال بگذرد که هر کدام نام یکی از گونه های جانوری زمین را برخورد دارند اما با گردشی یگانه به دور خورشید تفاوتی نخواهند داشت. نه حرارت شعله هارا حس می کنند و نه سرمای فضا را. از اندوه عزیزان بازمانده شان رنج نمی کشند و بار خشم کارهایی که هنوز نکرده بودند بر دوششان نیست. نه در آرامش اند و در پریشانی . آنها هیچ نیستند، رفته اند. مقصد بعدی شان بی نهایت است و راز هایی که شاید آنجا در انتظارشان باشد. چیزی برای مردگان باقی نمانده جز باوری خاموش به آن بی نهایت رازآلود؛ حتی اگر بر این باور باشند که جز بی نهایت های بیشمار چیزی در انتظارشان نیست. باور داشتن به هیچ نیز خود در حکم باور داشتن به چیزی است و فقط با رسیدن به بی نهایت است که می شود از حقیقت همه چیز آگاه شد. مرده وارها نیز شباهت بسیاری به مردگان دارند اما با یک تفاوت: آنها بی نهایت را نمی شناسند پس لازم نیست نگران فراسو باشند. آنها چیزی دارند که مردگان از آن بی بهره اند. آن ها آینده ای دارند یا دست کم امید به داشتن آینده ای.

1

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.