The Emperor's Soul

The Emperor's Soul

The Emperor's Soul

3.6
9 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

9

خواهم خواند

10

2013 Hugo Winner From the best-selling author of the Mistborn Trilogy and the co-author of the final three books of Robert Jordan's Wheel of Time series comes the tale of a heretic thief who is the only hope for the survival of an empire. Shai is a Forger, a foreigner who can flawlessly copy and re-create any item by rewriting its history with skillful magic. Although condemned to death after trying to steal the emperor's scepter, she is given one opportunity to save herself. Despite the fact that her skill as a Forger is considered an abomination by her captors, Shai will attempt to create a new soul for the emperor, who is almost dead from the attack of assassins. Delving deeply into his life, she discovers Emperor Ashravan's truest nature--and the opportunity to exploit it. Her only possible ally is one who is truly loyal to the emperor, but councilor Gaotona must overcome his prejudices to understand that her forgery is as much artistry as it is deception. Skillfully deducing the machinations of her captors, Shai needs a perfect plan to escape. The fate of the kingdom lies in one impossible task. Is it possible to create a forgery of a soul so convincing that it is better than the soul itself?

یادداشت‌های مرتبط به The Emperor's Soul

این کتاب ا
          این کتاب اولین کتابی بود که از برندون سندرسون خوندم. قبل خوندنش اینور اونور نظرات مختلف رو خونده بودم که میگفتن به خوبی داستانای دیگه سندرسون نیست ولی خب من هیچ کتاب دیگه ای از سندرسون نخوندم و خلاصه داستان هم بشدت برام جذاب بود بخاطر همین همیشه دلم میخواست بخونمش که بالاخره این فرصت گیرم اومد 
و اما برسیم به خود کتاب 
داستان خوب، پرکشش و متفاوت بود. دنیایی که برندون خلق کرده بود و ایده اش برای داستان نو و جالب بود. بخصوص اینکه برندون تو پیشگفتار توضیح میده این ایده کجا و چطوری به ذهنش رسیده. اول فکر می‌کنین کار جعل حالا خیلی هم سخت نیست بعد می‌بینین به به چقدر قائده و قانون و دنگ و فنگ داره و به عبارت دیگه یه رشته علمی کامله. در کل بنظرم به عنوان یه داستان کوتاه خیلی خوب بود و من خوشم اومد.
ولی در مورد ترجمه همچین نظری ندارم. ترجمه واقعا اذیت کننده بود و انگار حتی یه بار هم ویراستاری نشده بود. نه تنها غط املایی زیادی داشت بلکه جملات هم به لحاظ دستور زبان درست نبودن  و بخاطر همین کلی طول کشید تا تمومش کنم. اون امتیاز ۳/۵ هم که به کتاب دادم دقیقا بخاطر مسئله ترجمه است وگرنه ۴/۵ می‌دادم.
از تباه بودن ترجمه همین بس که به امپراطوری که مرد بود میگفتن علیاحضرت🤦‍♀️
این دومین کتابی بود که از آذرباد خوندم و هر دو تا کتاب مشکل ترجمه داشتن.
یه توصیه واقعا خواهرانه برای آذرباد دارم و اونم اینه که یکم صبر داشته باش و کتابایی که ترجمه می‌شن رو بده دست یه ویراستار کاربلد.
        

17

به نام خدا
          به نام خدا
اول از خدا تشکر میکنم بابت خلق برندون 🤌
بعد تشکر میکنم از داداش عزیزم، برندون مغز طلایی بابت نوشتن روح امپراطور.
در امپراطوری رُز ، جای که به هنر و زیبایی اهمیت ویژه ای داده میشه جعل عملی شنیع و شیطانی به حساب میاد اما چی میشه اگه بلندپایه ترین مقامات امپراطوری دست به دامن یه جاعل بشن؟
اونم نه هر جاعلی، ون شایلو ، دختری که روح خودش رو  جعل کرده!
شای جعل رو یک تقلب نمیدونه، بلکه اون رو هنری اصیل میدونه که ترکیبی از ظرافت و دقته و هر کسی از پس اون بر نمیاد و برای جعل کردن یک شئ باید خوب اون رو شناخت، اما خب طبیعیه که در مقابل مقاماتی که از دستش عصبانی و کفری‌ان نتونه در دفاع از جعل چیزی بگه، اون تمرکزش رو روی چیز مهم‌تری گذاشته. 
 زنده موندن!
اون کمتر از صد روز برای محقق کردن خواسته‌ی خلاف دین مقامات بلند‌پایه امپراطوری وقت داره و اگه از پسش بر نیاد طناب دار انتظارش رو می‌کشه،آخرین چیزی که شای دنبالشه.
کم کم  اما ، چیزی فراتر از زنده موندن توجه شای رو جلب میکنه ، غرورش توسط ماموریت ناممکنی که روی دوشش گذاشتن نوازش میشه و این فکر توی ذهنش جرقه میزنه:
_ اگه از پسش بر بیام👀 ...( لبخند شیطانی بر روی لب هایش نقش می بندد)

چه چیز این کتاب توجهم رو جلب کرد؟
دنیایی که اینبار برندون مارو با اون شگفت زده کرد بر اساس مهر‌های جعل پیش می‌ره. شما می‌تونید هر چیزی رو جعل کنید،اما قبلش باید از تاریخچه و احساساتش سر در بیارید حتی اگه یه دیوار زندان باشه.
آیا این تنها خصوصیت عجیب این دنیا بود؟
خیر، موجوداتی به نام بلادسیر وجود دارن که کارشون زنده کردن استخوان مردگانه‌. شای به واسطه‌ی یکی از اونها زندانی میشه که اینکار با گرفتن خون شای هر روز صبح ممکن شد. وگرنه با داشتن مهر‌های بنیادینش همون شب اول زندانی شدنش میتونست جیم بزنه.
 
دیگه چی بود که منو شگفت‌زده کرد؟
سیاست و دسیسه‌چینی نزدیک‌ترین افراد به امپراطور برای برآورده شدن خواسته‌های خودخواهانه‌شون که در آخر شای به زیبایی مشت محکمی بر دهان این بی خردان زد
*بنازم ضربه شستت رو دخترم🤌

پ‌ن:¹ ترجمه به شدت افتضاح بود😒 کاش مجدد  ترجمه و ویراستاری بشه،حیف داستانش اینطور خراب بشه.

پ‌ن:²خوشم میاد برندون بیخیال دین نمیشه🤌😂 اوایل کتاب شای مدام به شب اشاره میکنه و هیچ توضیحی هم براش داده نشده اما آخرش متوجه شدم که این شب در واقع آیینی هست بر خلاف چیزی که اکثریت امپراطوری به اون اعتقاد دارند. خب این یعنی چی؟
ما وقتی مشکلی داریم خدا رو صدا می‌زنیم دیگه ، شای شب ها رو صدا می‌زد و مقامات امپراطوری و خود امپراطور روزها رو.با خودم گفتم لابد دین‌شون اینه و شب‌ها فرقه‌ی جدا از دین رسمی کشوره که جاعلان به اون باور دارن.

پ‌ن:³کتاب کوتاه بود اما داستان کشش خوبی داشت طوری که تا آخر می‌خونید  و کنجکاوید  که آخرش چه خبر میشه‌ .حالا من تیکه تیکه خوندم چون مترجم لطف کرده بودن یک تنه ترجمه رو به باد داده بودن😒

پ‌ن:⁴شخصیت‌های مورد علاقم شای و گایتنا بودن 🤌🥺 وقتی باهم صخبت می‌کردن،کشمکی که بین‌شون وجود داشت ،کلنجار رفتن‌ با افکار و احساسات متضادشون باعث شد فضای خوب و قابل لمسی شکل بگیره که مطمئنن همه‌ی ما حداقل یکبار لمسش کردیم.درست مثل یه گفت‌و‌گو بین پدربزرگ با نوه‌ی که داره استعداد بی نظیرش رو خرج چیز بی معنی میکنه(البته که از نظر پدر بزرگ و ما در مقام یک نوه لجباز براش زبون درازی می‌کنیم)

پ‌ن:⁴ در آخر اعتراااااااض دارم، یعنی چی آخه! من تا آخر امید‌ داشتم یه کوچولو صحنه‌ی عاشقانه به چشمم بخوره اما دریغ! برهوت بود.😒


        

23