تاریکخانه
در حال خواندن
0
خواندهام
14
خواهم خواند
2
توضیحات
داستان کوتاه حاضر نوشته ای است از "صادق هدایت". مضمون داستان از این قرار است: راوی داستان مردی است که سوار اتومبیل خود شده و در حال حرکت به سمت شهر "خوانسار" است. در میانه ی راه به مردی که پالتویی به تن کرده و کلاهی بر سر دارد برمی خورد.مرد چهره ای گرفته و معمولی دارد و تا زمانی که به قهوه خانه ی میان راه نرسیده اند حرفی نمی زند. در قهوه خانه، چون جایی برای ماندن نیست، مرد ناشناس از راوی می خواهد که به خانه ی او برود. راوی از سخنان مرد درمی یابد که این شخص با اشخاص معمولی دیگر فرق دارد. از این رو، دعوت او را می پذیرد و به خانه ی او می رود. مرد مغموم، خود را انسان تنهایی معرفی می کند که چون نمی تواند با ساز مردمان دیگر برقصد هیچ کس تحمل او را ندارد. بنابراین اتاقی کوچک برای خودش تدارک دیده و دور از مردم روزگار می گذراند. صبح روز بعد وقتی که راوی برای خداحافظی نزد مرد غریبه می رود و او را می بیند که همچون نوزادی در رحم مادر، روی تخته بدون حرکت افتاده و زندگی اش پایان یافته است.