فصل هجرت به شمال

فصل هجرت به شمال

فصل هجرت به شمال

طیب صالح و 1 نفر دیگر
3.4
11 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

20

خواهم خواند

10

شابک
9786222490331
تعداد صفحات
164
تاریخ انتشار
1399/6/5

توضیحات

        این کتاب، دربردارنده ترجمه فارسی رمانی عربی با عنوان «موسم هجرت به شمال»، نوشته «طبیب صالح» می باشد. روایت این داستان بلند توسط نویسنده (اول شخص) صورت می گیرد که در آن راوی پس از هفت سال تحصیل در اروپا به وطن خود یعنی «سرورانِ» قاهره بازمی گردد و در آنجا با مردی مرموز به نام «مصطفی» آشنا می شود. رابطه او با مصطفی موجب می شود تا وی ماجرای زندگی خود را برای راوی تعریف کند. روایتی که وضعیت متناقض دنیای پسااستعماری را ترسیم کرده و با نگاهی روان شناختی فضای درونی دنیای مدرنیته سرمایه داری را به چالش می کشد. درواقع برخورد فرهنگ، به ویژه برخورد دو مقوله سنت و مدرنیسم در این رمان این امکان را فراهم می آورد تا مخاطبان با چارچوبی از مشکلات مردم جهان سوم (سودان) در ارتباط با اروپا آشنا شوند.
      

یادداشت‌ها

          موسم هجرت به شمال، داستان فردی است از یکی از روستاهای خارطوم در قاره سیاه. داستان در قرن بیستم و اوایل دوران پسا استعماری روایت می شود. راوی این داستان که نامش تا انتها بر خواننده پوشیده می ماند، فارغ التحصیل رشته ادبیات در یکی از دانشگاه های انگلیس است که بعد از اتمام تحصیلش به روستای پدری باز می گردد. در سالهای غیبت او از روستا، مردی به نام مصطفی سعید به روستا آمده و با زنی از آنجا ازدواج کرده است. کسی چیز چندان زیادی از مصطفی نمی داند و او نیز خودش را خیلی به افراد روستا نزدیک نمی کند. راوی داستان به تدریج کنجکاو به سر در آوردن از زندگی و کیستی مصطفی سعید می شود. این، آغاز آشنایی او با مردی است که جهان بینی و گذشته عجیبی دارد. هرچه داستان پیش میرود و راوی با مصطفی بیشتر آشنا می شود، این امر بر خواننده مشتبه می شود که گویی راوی و مصطفی هر دو یک شخصیت اند. در لابلای داستان، شاهد اشاره هایی به تفاوت جهان غرب و شرق هستیم. نقدی بر مدرنیته غربی وارد شده به شرق را میبینیم که صرفا «ابزارها»ی آن به شرق وارد شده نه تفکر آن. این رمان که آن را مهمترین رمان جهان عرب در قرن بیستم دانسته اند، نمونه بسیار موفقی از طرح مبحث «خود انتقادی» در بین شرقی هاست. «خلقیات ما ایرانیان»، «جامعه شناسی خودمانی» و «نفحات نفت» از جمله آثار بومی خودمان است که با همین رویکرد نوشته شده است. اما این بحث این بار در قالب یک داستان پر کشش بازگو می شود. مهم نیست که داستان این رمان، در یک کشور افریقایی میگذرد. هرکجای «شرق» باشی و این داستان را بخوانی، قطعا آن را آشنا خواهی یافت. این کتاب احتمالا بدیل خوبی برای این موضوع باشد که فضای ادبی کشور ما بیش از حد متاثر از ادبیات غرب شده و گاه ترجمه آثار ادبی ضعیف غربی، بر آثار قوی شرقی هم ترجیح داده می شود.
        

0

          .


مصطفی سعید انسان شریفی بوده که فرهنگ غرب بر عقل او تأثیر گذاشته، اما قلبش را نابود کرده است. این دو دختر را مصطفی سعید به قتل نرسانده بلکه ویروس بیماری مهلک هزارساله‌ای باعث قتلشان شده است. 


من بیابان لم‌یزرعی هستم. من بیهوده نیستم. من دروغم. 


اتاق خوابم به منبع حزن‌آلوده تبدیل شده بود، با ویروس بیماری کشنده‌ای. کینه‌های هزارساله به آن‌ها اصابت کرده بود و من زخم‌ها را تحریک می‌کردم تا نرینگی و مرگ را به آن‌ها هبه کنم. 


درباره اقتصادی که بر پایه عشق بود نه بر پایه ارقام و اعداد کنفرانس می‌گذاشتی؟ آیا این درست است که تو شهرتت را بر پایه‌ی دعوت به انسانی کردن اقتصاد کسب کرده بودی؟ 


درست است که من شعر خوانده‌ام اما این به معنای چیز مشخصی نیست. ممکن بود کشاورزی یا مهندسی یا پزشکی بخوانم. همه‌ی این‌ها ابزارهایی برای کسب‌وکار است. 


آن‌ها به دیار ما آمده‌اند، نمی‌دانم برای چه، این بدین معناست که ما امروزمان و آینده‌مان را زهرآلود خواهیم کرد اما آن‌ها دیر یا زود از سرزمین‌های زیادی بیرون رفته‌اند. راه‌آهن، کشتی‌ها، بیمارستان‌ها و کارخانجات و مدارس از آن ما خواهد شد و با زبانشان حرف خواهیم زد، بدون آن‌که احساس خوشایندی یا بدی نسبت به آن‌ها داشته باشیم. همان‌گونه که باید باشیم، می‌شویم قومی معمولی و اگر که دروغ باشیم، دروغ‌هایی از نوع ساخته‌ی خودمان خواهیم بود. 


اقتصاددان نه مانند چارلز دیکنز نویسنده است و نه مثل روزولت سیاستمدار، او ابزاری است که بدون عدد و رقم ارزشی ندارد. مهم‌ترین چیزی که او انجام می‌دهد نوعی ایجاد رابطه میان حقیقت و چیزهای دیگر است، بین ارقام و آمار. اما این که بخواهیم ارقام را واداریم که چیزهای دیگری بگویند، این حربه‌ی حکومت‌گران و مردان سیاست است. 


او هم به خرافه‌ای جدید اعقتاد دارد. خرافه‌ی این عصر، خرافه‌ی آمار. تا زمانی که ما به الهه‌ای ایمان داشته باشیم، همانا الهه‌ای خواهد بود که قادر به هر کاری است. حتی اگر آمار باشد! مردان سفید چون در دوره‌ای از تاریخ بر ما حکومت کرده‌اند، تا مدت مدیدی با حس حقارتی که همواره قوی بر ضعیف داشته، با ما برخورد خواهند کرد. 


ما در معیارهای جهان صنعتی اروپا، کشاورزانی فقیریم ولی وقتی پدربزرگم را در آغوش می‌گیرم احساس غنی و ثروتمند بودن می‌کنم، گویی که نغمه‌ای از ضربه‌های قلب هستی هستم. 


کشتی‌ها برای نخستین‌بار که عرض نیل را درنوردیدند، برای بردن توپ‌خانه بوده است نه نان، و راه‌آهن‌ها برای جابه‌جایی ارتشی‌ها و سربازها بنا شده است. مدارس را ساختند تا به ما بیاموزند چگونه با زبان آن‌ها بگوییم بله. آن‌ها میکروب کینه‌ورزی‌های اروپایی خود را که جهان نظیری برای آن به یاد ندارد – چه در السوم و چه در فردان- به سوی ما سرریز کردند، میکروب بیماری‌ای که هزاران سال پیش آن‌ها را مبتلا کرده بود.
        

0