درست مثل باران

درست مثل باران

درست مثل باران

لینزی استادرد و 2 نفر دیگر
4.5
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

8

شابک
9786004627085
تعداد صفحات
270
تاریخ انتشار
1399/4/24

توضیحات

        یادت باشه رین، وقتی چیزی رو این قدر عمیق دفن می کنی، دو برابر بلندتر از قبل پیش روت قد علم می کنه. آن روز رین به خودش قول داد که دیگر هرگز چیزی را آن قدر عمیق دفن نکند. این مربوط به زمانی بود که پدر و مادرش هنوز می خندیدند و با لحن عادی با هم حرف می زدند.تا قبل از آن شب...
      

لیست‌های مرتبط به درست مثل باران

یادداشت‌ها

 محتشم

محتشم

1401/2/16

          « یادت باشه رین ، وقتی چیزی رو انقدر عمیق دفن می کنی ، دو برابر بلندتر از قبل پیش روت قد علم میکنه . »
کتاب درست مثل باران ، موضوعی احساسی و ماجراجویی دارد . داستان درباره ی دختری به نام رین است که برادرش که گاتری نام داشته را از دست داده است . پدر و مادرش از این بابت خیلی ناراحت هستند و برای فراموش کردن مرگ پسرشان تصمیم گرفتند؛ محل زندگی شان را جا به جا کنند . اما رین ماجرای مرگ برادرش را می داند و خیال می کند که خودش هم در مرگ او نقش داشته ، به همین دلیل همیشه از اینکه ، رازی که دارد بر ملا شود ؛ می ترسد .
 در کل ، کتاب ، داستان جذابی دارد ، ولی چیزی که زیباترش می کند این است که ، در این کتاب بالای هر بخش موضوع آن نوشته شده است ولی در لابه لای این ها ، نوشته های کوتاهی با عنوان ( آن شب ) نوشته شده که در هر کدام ، اطلاعاتی درباره ی شب فوت شدن گاتری داده شده است . همین اطلاعات ناقص باعث می شود که خواننده مشتاق دریافت اطلاعات بیشتر باشد و به سبب همین کنجکاوی ، با اشتیاق فراوان ، به خواندن ادامه می دهد .
 ولی با این حال ؛ نویسنده با پرداختن بیش از حد به جزییات ، خواننده را خسته می کرد . مثلا هنگام سفر خانواده ی رین به واشینگتن هایتس ، ریز به ریز اتفاقات از صحبت ها و مناظری که می دیدند گرفته تا امواج مختلف رادیو ، بیان شده بود . بخشی از این توصیف ها ، اتفاقا بسیار هم خوب است ، زیرا ؛ باعث می شود که خواننده ی کتاب بتواند شخصیت ها ، اتفاقات و فضای داستان را در ذهنش تجسم کند . اما در این کتاب علاوه بر توصیف های به جا ، از وصف های کسل کننده هم استفاده شده بود .
 یکی از نکات مثبت کتاب در شخصیت پردازی بود . اکثر شخصیت ها به خوبی ترسیم شده بودند . هم از لحاظ خلق و خو و هم از لحاظ ظاهری . به همین دلیل خواننده می تواند به خوبی تصویر شخصیت ها را در ذهنش تجسم کند . البته این نکته درباره ی بعضی شخصیت ها مثل ؛ مادر ، پدر ، فرانکی و خانم دِیسی به درستی رعایت نشده بود و شخصیت پردازی این افراد ، نسبت به بقیه ی عناصر داستان ، ضعیف بود . 
شروع کتاب خوب بود . به نحوه ای نوشته شده بود که خواننده علاقه مند به ادامه دادن می شد . به این دلیل که در همان ابتدا با توجه به متن داستان ، خواننده منتظر این می شود که بداند اتفاق آن شب دقیقا چه چیزی بوده و این نکته مثبتی است . اما در ادامه ، با اینکه اتفاقات جالبی برای رین و دوستانش در محیط جدیدی که به آن عادت ندارد ؛ می افتد ؛ ولی با پرداختن به جزییات از جذابیت بدنه ی داستان ، کاسته شده است . اما پایان بندی کتاب بسیار درست و زیبا انجام شده بود .
        

7

Melika.H

Melika.H

1401/3/4

          همه ی چیز ها یک شروع و پایانی دارند. بعضی اوقات اتفاقاتی رخ می دهند که شاید طبق میل و خواسته ی ما نباشند. اتفاقاتی که جبران ناپذیر هستند. حادثه هایی که تاثیر زیادی روی زندگی ما می گذارند. اما می توان با شروعی دوباره و جدید تاثیر آن را کم رنگ تر کرد یا حتی از بین برد. شروعی که با تغییر همه چیز و همه جا شکل می گیرد!
از آن موقع تا به حال همه چیزی تغییر کرده است. اتاق بابا درش بسته شده است و اصلا باز نمی شود. مامان یک جا بند نمی شود و سعی میکند خودش را به کاری مشغول کند. رین هم تغییر کرده است. قسمتی از قلبش شکسته. قسمتی بزرگ که با هیچ چیز درست نمی شود. مامان سعی دارد همه چیز را روبه راه کند. می خواهد شروع جدیدی داشته باشد تا بلکه آن خاطره از یادشان برود و جای خالی او حس نشود. اما واقعا این شروع تاثیری دارد؟ 
اگر آن شب هرگز شروع نمی شد. اگر آن فکر به سرش نمی افتاد. اگر او از خانه بیرون نمی رفت. اگر هیچ کدام از این اتفاقات رخ نمی دادند، همه چیز خوب و عالی پیش می رفت، مثل گذشته! اما آن شب نحس شروع شد، او بیرون رفت و آن اتفاق رخ داد. به یک آن همه چیز تغییر کرد؛ همه ی همه …

 
درست مثل باران، داستانی جالب با شخصیت های متفاوت داشت.
داستان شخصیت های زیاد و خاصی نداشت اما متفاوت بودند. شخصیت پردازی نویسنده به نظرم خیلی خوب بود. با اینکه شاید خواننده همه ی شخصیت ها را درک نمی کرد اما به گونه ای بود که دوست داشت با ان ها همراه شود و به داستان ادامه بدهد. بیشتر داستان و گره هایی که اتفاق می افتادند ذهن و احساسات شخصیت ها را درگیر خود می کرد. گره ها اتفاقاتی بودند که ممکن بود برای هر کسی در زندگی پیش بیایند و چون هر شخصیت عکس العمل متفاوتی داشت و هیچ کدام یکسان نبود، خواننده را نیز درگیر خود می کرد و مجبور می کرد تا خودش را جای تک تک آن ها جا می زد. با اینکه شاید خیلی از آن ها را درک نمی کرد اما باز با آن ها همراه می شد تا ببیند در اخر چی کار می کنند.
داستان شخصیت محور بود و از زبان خود شخصیت اصلی (رین) تعریف می شد. گره ها به جز آشفتگی اول داستان و نقطه ی اوج زیاد بزرگ و هیجان انگیز نبودند اما چون بسیار واقعی بودند و جزء مشکلاتی بودند که ممکن است هر روز اتفاق بیافتند، بسیار ذهن را درگیر خود می کردند. با دیدن درگیر شدن احساسات شخصیت ها نیز این درگیری بیشتر می شد.
نویسنده کار جالبی در بیان کردن آشفتگی اول داستان کرده بود. او آشفتگی را همان اول کتاب یا به صورت مستقیم بیان نکرده بود. بین هر چند فصل قسمتی با عنوان آن شب قرار داشت که یک بند بیشتر نبود و هر بار بخشی از آشفتگی و حادثه ی آن شب را به صورت غیر مستقیم و کاملا گمراهانه تعریف می کرد. نویسنده از کلمات و جملات احساسی و گمراهانه استفاده کرده بود و این باعث می شد خواننده ترغیب شود که داستان را ادامه دهد. نتیجه ی آشفتگی و تاثیرات آن در داستان بیان شده بود اما این که چطور آن اتفاق وحشتناک رخ داده است، برای خواننده سوال بود و این سوال فقط با جلو رفتن و خواندن کتاب حل می شد. این کار نویسنده خواننده را بسیار ترغیب می کرد تا کتاب را با وجود برخی اتفاقات و گره های نه چندان جذابش، ادامه دهد.
پی رنگ خوبی داشت. در عین اینکه داستان روال عادی خود را ادامه می داد، نویسنده هم اطلاعات و سرنخ هایی از از اتفاقات اوایل داستان می داد. با گذشت زمان گره هایی ایجاد می شد که بعدا با حل شدن شان تاثیر خوبی داشتند. با گذشت زمان بعضی از گره ها حل می شدند و اتفاقات خوبی برای شخصیت اصلی می افتاد اما ناگهان گره ی دیگری ایجاد می شد که دوباره احساسات و رفتار رین (شخصیت اصلی) را به چالش می کشید .
در کل کتاب خوبی بود. داستانی رئال با پی رنگی جالب بود. موضوعاتی که برای گره ها انتخاب شده بود باور پذیر بودند و ممکن بود برای هر فردی اتفاق بیافتند. بیشتر داستان تاثیر اتفاقات روی رفتار و اخلاق شخصیت ها را نشان می داد. بسیار سرگرم کننده بود و پیشنهاد می کنم که این کتاب رو حتما بخوانید.
        

2

Nelly

Nelly

1403/8/10

        قرار نبود انقدر غمگین باشه و وایییی که چقدر سر فهمیدن مرگ داداشش گریه کردممم ولی در آخر خیلیییی قشنگهه
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0