هنر چاق بودن

هنر چاق بودن

هنر چاق بودن

رامبد خانلری و 1 نفر دیگر
3.7
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

4

شابک
9786226661911
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/3/17

توضیحات

کتاب هنر چاق بودن، نویسنده رامبد خانلری.

یادداشت ها

          من این کتاب رو نخوندم! بهش گوش دادم! و به عنوان کسی که هیچ‌وقت نتونسته ارتباط خوبی با کتاب‌های صوتی بگیره باید بگم تجربه‌ی گوش دادن به این کتاب اونم با صدای آقای خانلری، یعنی نویسنده‌ی کتاب، واقعا متفاوت و جالبه.

رامبد خانلری تو بخشی از کتاب درباره‌ی خودافشاگری حرف می‌زنه و می‌گه گاهی صادقانه دروغ گفتن باعث می‌شه آدما اون فرد رو صادق‌تر ببینن! شاید در ادامه کمی از این تکنیک استفاده کنم!


طبیعتا موضوع این کتاب درباره‌ی چاق بودنه! و راوی آدمی که زمانی ۱۶۵ کیلو بوده و بعد به قول خودش یک آدم هشتاد و خرده‌ای کیلویی رو از خودش خارج کرده! 
از مصائب چاق بودن می‌گه! از فوایدش! از دنیا در زاویه دید چاق‌ها و از تغییر! کتاب شاید چیزی شبیه یک درددل صادقانه باشه که افرادی که همون ترس‌ها رو دارن بهتر درکش می‌کنن. در انتهای کتاب سه یادداشت قدیمی از نویسنده هست که تو یکی از اونا از داستان لورل و هاردی حرف‌ می‌زنه و میگه من یه جایی متوجه شدم ما آدمای چاق هاردی رو جوردیگه و با تجربه‌ی متفاوتی از آدمای دیگه نگاه و درک کردیم. 
و الان من می‌خوام بگم احتمالا ما آدم‌های چاق این کتاب رو از زاویه دید متفاوت‌تری می‌خونیم! مثلا وقتی نویسنده از تجربه‌ش برای بسته نشدن کمربند صندلی هواپیما حرف می‌زنه احتمالا یاد ترس‌هامون میوفتیم و وقتی از ترسیدن از دیدن فیلم عروسیش صحبت می‌کنه یاد این‌میوفتیم که گاهی چه‌قدر از دید خودمون از دور اجتناب می‌کنیم!

این کتاب نه راهکار می‌ده نه دنیای آدما رو عوض می‌کنه! همونطور که گفتم این کتاب یک درددل ساده و یک انتقال تجربه‌ی عادیه که خوندنش برای دو گروه از آدما می‌تونه مفید باشه:
اول کسایی که با مسئله‌ی اضافه وزن درگیرن 
و دوم برای آدم‌هایی که برای آدم‌های گروه اول ترسناکن! آدم‌های قضاوت‌گر یا حتی در پوسته‌ی مهربانانه فرو رفته که بار خاطر آدم‌های گروه اولند!

تجربه گوش دادن این کتاب حین پیاده‌روی، در باشگاه و موقع انجام حرکات ورزشی و به قول آقای خانلری فکر کردن به آقا یا خانم چاقی زاویه‌ی دیدیه که آدم‌های دیگه نمی‌تونن تجربه‌ش کنن اما احتمالا حس‌های مشترکی رو برای ما به‌وجود میاره.
اما برای آدم‌های‌گروه دوم، در روزگاری‌ که قضاوت و تحقیر بدن افراد (بادی شیمینگ) بسیار زیاده و حس ناکافی بودن مدام بین آدما پخش می‌شه، خوندن این کتاب شاید تلنگر باشه! تلنگر برای پذیرش یا حتی بازنگری!  


در نهایت
به عنوان آدمی با اندک تجربه‌ی مشترک، و مخالف با نظر آقای خانلری که چاقی رو امری بدیهی می‌دونه، معتقدم دریچه‌ی نگاهی که تو این کتاب ازش حرف زده شده جالبه و می‌تونه یک درددل یا یک آشنایی خوب برای افراد به وجود بیاره. زاویه دیدی که با قلم زیبا و روان آقای خانلری و همچین روایت‌گری خوبشون کامل می‌شه. 
به عنوان آدمی که کتاب صوتی دوست نداره، شنیدن این کتاب رو بهتون پیشنهاد می‌کنم!

پایان یکی از طولانی‌ترین یادداشت‌هایی که نوشتم!
        

28

          به نام خدا
۱
حدیث‌نفس‌نویسی، شرح‌حال‌نویسی، از خود نوشتن، چیزی متفاوت از اتوبیوگرافی یا خودزندگی‌نامه‌نویسی است. نوعی جستارنویسی درباره بخشی از خود و برشی از زندگی خود است نه همه طول زندگی. بخواهم خیلی روانکاوانه‌اش کنم، نوعی اتاق خشم اگزیستانس است که وقتی ناتوان از مدیریت خشمی، بروی داخلش چیزی بشکنی، عربده بکشی، تخلیه شوی، بیرون بیایی.
نوعی چاه امیرالمومنین است که سر در آن فرو کنی و درددل کنی!
حالا بگذریم..
القصه کتاب هنر چاق بودن، که در اصل هنر عبورکردن نویسنده از چاقی و تن‌دادنش به رژیم لاغری است، حدیث‌نفس مواجهه‌اش با دوران چاقی است. نوعی تلاش مکتوب برای توجیه لاغرکردن و تلاشی برای درددل با مخاطب برای کاهش رنج‌های پیدا و پنهان نویسنده است.
۲
«چاقی بیماری است. چاقی، زیبا نیست. چاقی انتخاب نیست. چاقی رنج است».
هر فردی در مواجهه با این کتاب و مانند آن مکرر باید این جملات بالا را با خودش تکرار کند. همچنان که اعتیاد..همچنان که خودکشی..هیچ کس در هیچ کجای جهان حق ندارد زشتی، بیماری، ضعف را معکوس جلوه دهد با هر نیتی
اما..
این‌که در مواجهه با چاق‌ها چه باید کرد، آن‌ها در مواجهه با خود باید چه کنند، اصولا چاقی چند نوع است و درمان دارد یا ندارد و.. متفاوت از این قطعیت بالاست و قصه‌اش چیز دیگری است.
۳
کتاب پرگوست و البته کمی شیرین.
از دوران بعد لاغرشدن نمی‌گوید. که ممیزی رندانه‌ای است اما غلط است.
از رنج‌های چاقی گاه متفلسفانه حرف می‌زند که اگر مخاطب دقت نظر داشته باشد خیلی برای جولان ذهن خوب است.
موقعیت‌های خوبی را نادیده گرفته برای بسط ایده نوشتنش شاید چون فکر نمی‌کرده کتاب مورد اقبال مخاطب قرار بگیرد.
از رنج‌ها و مزایا و معایب هر رژیم لاغری ننوشته.
بیشتر دعوتی است برای همدلی با چاق‌ها.
می‌توانست خیلی بهتر و موثرتر باشد اما در حد گفت‌وگوی فردی چاق با تراپیستش مانده.
۴
کتاب برای نویسندگان فیلم‌نامه و داستان خوب است.
ایده‌هایی برای نوشتن می‌دهد.
۵
فیلم پرویز و فیلم نهنگ، اولی ایرانی، دومی خارجی را ببینید.
        

17

3

          #کتابخوار
#رامبدخانلری #هنرچاق_بودن #هنر_چاق_بودن #آوند_دانش 
اول بگویم که این کتاب داستان نیست.
الزاما هم به درد آدم های چاق نمی‌خورد.
یعنی مخاطبش فقط چاق ها نیستند. 
می‌تواند آدم های اطراف چاق ها باشد. یا اصلا همه ما باشیم.
رامبد خانلری در این کتاب از دوران چاقی، مشکلاتش، پنهان و اشکارش، راست و دروغ هایش گفته. از هرچه بوده و نبوده و ازارش می‌داده یا حالش را خوب می‌کرده گفته. 
شاید دارد درباره چاقی و مضراتش یا خوبی هایش می‌گوید بدون آنکه جانب لاغری یا چاقی را یگیرد و برداشت هرکس را بر عهده خودش بگذارد، اما من به عنوان گسی که آنقدرهاهم چاق نیست این کتاب را که می‌خواندم می‌توانستم جای واژه چاق هزاران واژه بگذارم و درباره زندگی خودم راه حلی توی جمله ها ببینم. 
مثلا جایی درباره سندرومی حرف می‌زند که خودش آن را نام گذاری کرده به نام سندروم گربه خانگی درون.... وقتی بخوانید می‌بینید نه فقط یک فرد چاق بلکه هرآدمی این سندروم را دارد، برای لوس کردن خودش یا جلب توجه آدم ها نسبت به خودش ممکن است هرچیزی که حتی درتوانش هم نباشد یا باشد و فقط برای نمایش انجامش بدهد تا جلب توجه کند.

اصلا این کتاب به درد کسانی می‌خورد که توی دوراهی و تناقضات درونی با خودشان گیرکرده اند و نمی‌دانند کدام طرفی باید بروند.
این کتاب  مکالمه صمیمی شما با رامبد خانلری است انگار نشسته جلوی رویتان و دوستانه دارد به شما مشاوره می‌دهد.

در فیدیبو به صورت الکترونیک و درسایت همبودگاه به صورت سقارش انلاین موجود است.
        

1

هانا خوشقدم

4 روز پیش

          بسم‌الله 
می‌گویند روزی یک گروه انگلیسی, چند آفریقایی را اجیر کردند تا آنها را از دل جنگل‌های استوایی عبور دهند. آنها دو روز بی‌وقفه، تمام روز را راه رفتند. روز سوم هرچه کردند مردان آفرقایی قدم از قدم برنداشتند. حتی وعده پول دو برابر هم کارساز نبود. علت را پرس و جو کردند. آنها پاسخ دادند « آنقدر این دو روز تند راه آمدیم که روح‌مان از خودمان جا مانده؛ اینجا می‌نشینیم تا برسد!» 
حالا حکایت لاغر شدن خانلری است. آنقدر با عمل معده، به سرعت وزن از دست داده که روحش در چاقی جا مانده. برای همین کتاب بجای آنکه پر از لذت باشد پر از حسرت است. حتی اصرارش برای اثبات «من هم یکی هستم مثل شما» در محضر خوانندگان فرضی و به احتمال زیاد چاق کتاب، برایم خیلی عجیب بود. 
خودافشایی‌ متن از قسمت‌های خوب و شوک‌کننده‌اش بود و برای مخاطب ادبیات روایی ارزشمند. اما معلوم بود که آنها را بعد از لاغری نوشته. مثل آنکه بعد از نشستن پروازت در فرودگاه امام خمینی، تازه قلم برداری و از پکن بنویسی. پکن سه روز پیش! 
همه نکات نغز و جذاب فصل‌ها، و طنازی عنوان‌ها یه طرف، «بطرف پاندا» هم یک طرف. سر و شکل درست روایت و صداقت به اندازه و متن بدون زوائد، واقعا قدر یک هات‌داگ پنیری چسبید. 
ولی باید نویسنده را یکبار توی یک رستوران پیدا کنم. درست همانجا که نمی‌تواند قاشق پنجم برنج را بخورد، چون از معده‌اش اندازه چهار قاشق بجا مانده، بزنم روی شانه‌اش و سه بار بگویم:
رامبد خانلری، تو هیچی از لاغر شدن نمی‌دونی 
رامبد خانلری، تو هیچی از لاغر شدن نمی‌دونی 
رامبد خانلری، تو هیچی از لاغر شدن نمی‌دونی 

        

5