معرفی کتاب رمان های سه گانه پی پی جوراب بلند: پی پی جوراب بلند، پی پی به کشتی می رود، پی پی در دریاهای جنوب اثر آسترید (اریکسون) لیندگرن مترجم فرزانه کریمی

رمان های سه گانه پی پی جوراب  بلند: پی پی جوراب  بلند، پی پی به کشتی می رود، پی پی در دریاهای جنوب

رمان های سه گانه پی پی جوراب بلند: پی پی جوراب بلند، پی پی به کشتی می رود، پی پی در دریاهای جنوب

4.2
17 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

6

شابک
9786000813598
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1400/5/25

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب پی پی جوراب بلند، رمانی برای کودکان است که در سال 1945 به نویسندگی آسترید لیندگرن انتشار یافت. این رمان جذاب، داستان دوست داشتنی دختری شجاع و ماجراجویی های بامزه اش را روایت می کند.تامی و خواهرش آنیکا، همسایه ی جدیدی دارند که نامش، پی پی جوراب بلند است. او، موهای بلند و قرمز عجیبی دارد، اسبی دارد که در حیاط خانه اش زندگی می کند و هرجا چیزهایی عجیب و ناشناخته وجود داشته باشد، سریعاً سر و کله ای او پیدا می شود. رمان پی پی جوراب بلند، داستانی بسیار هیجان انگیز و سرگرم کننده برای بچه ها تدارک دیده و آن ها را با خود به دل ماجراهای شگفت انگیز دنیای کتاب می برد.
      

لیست‌های مرتبط به رمان های سه گانه پی پی جوراب بلند: پی پی جوراب بلند، پی پی به کشتی می رود، پی پی در دریاهای جنوب

یادداشت‌ها

          مثل اینکه بدبینی از اثرات بالا رفتن سن است. چون در دوران کودکی که کتاب پی پی جوراب بلند را خواندم اصلا سوالی در ذهنم شکل نگرفت که مگر می‌شود بچه‌ای بدون مدرسه و خانواده بزرگ شود؟ انگار فقط داشتن یک صندوق پول و خانه برای بزرگ شدن کافی بود و آشپزی به همان سادگی بود که پی پی انجام می‌داد. اصلا کاملا طبیعی بود که یک دختربچه چنان زوری داشته باشد که بتواند هر چیزی را بلند کند. اما الان در سن 26 سالگی می‌گویم مگر می‌شود؟ در کودکی بسیار راحت پذیرای اتفاقات کتاب بودم شاید چون کودکان به جهان ساده نگاه می‌کنند و من دیگر کودک نیستم و پیچیدگی جزئی از زندگی‌ام شده است؛ چیزی که فکر نمی‌کردم و دوست نداشتم هیچوقت دچارش شوم.
اما در این سن هم جادوی آسترین لینگرن من را سحر و جادو کرد؛ او واقعیت را با تخیل قاطی کرده و فکر می‌کنم آرزوی هر بچه‌ای را با این کتاب به واقعیت بدل کرده است. خواندن دوباره‌ی این کتاب باعث شد به یاد آورم که نگاه کودکی نگاهی است که همیشه به جهان رنگ و بوی زیبا و دلچسبی می‌دهد. تلنگری بود که گاهی با عینک کودکی به جهان بنگرم. به نظرم پی پی نماد حیات زندگی است. همیشه شاد است و سختی به خودش راه نمی‌دهد. مثل بقیه نیست و حتی اگر هم سعی کند امکان ندارد شبیه بقیه شود. پی پی شخصیتی اغراق شده دارد اما در عین حال آنچنان زنده است که می‌توانیم از وجودش در زندگی‌امان بهره ببریم.
        

12

Sara Rezaei

Sara Rezaei

1404/5/9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

این کتاب ب
          این کتاب بامزه و کوچولو یکی از کتابایی بود که منو کتابخون کرد

🪅🪅🪅🪅🪅🪅🪅🪅🪅

داستان درمورد دخترک نه ساله با موهایی به رنگ هویج که خیلی آشفته و نامنظم دو طرف سرش بافته شده با صورتی پراز کک‌مک و دهانی گشاد و دندان‌های سفید و البته با لباس هایی خیلی عجیب!! لباسی که خودش دوخته بود و جوراب های بلند لنگه‌به‌لنگه و کفش هایی بزرگتر از پاهاش، همون کفش هایی که پدرش براش خریده بود و حاضر نبود به جز اونا کفش دیگه‌ای بپوشه.
اسم این دختر "پی‌پی جوراب بلند" بود
پی‌پی توی یک شهر کوچیک و دورافتاده، داخل یک باغ سبز با بوته‌ها و درختان و گیاهانی که بیش از حد رشد کرده بودند و یک خونه قدیمی به نام "ویله‌کولا" زندگی می‌کرد.🏡
خب، حتما پدر و مادرش هم باهاش زندگی می‌کردند. ولی نه، پی‌پی تنها اونجا زندگی می‌کرد!
تنهای تنها که نه، آقای نیلسون و اسبش هم بودن
بزارید آقای نیلسون رو به شما معرفی کنم: تصور کنید الان یه میمون‌کوچولو کلاهش رو برداشته و تعظیم می‌کنه!🐵
پس پدر و مادرش کجان؟
مادرش وقتی پی‌پی خیلی خیلی کوچولو بود مرده بود، البته پی‌پی مطمئن بود که مادرش از آسمون دخترشو یواشکی نگاه میکنه و حواسش بهش هست.
و پدرش، اون ناخدای کشتی بود و پی‌پی همراه اون در دریاها و اقیانوس‌ها سفر می‌کرد.
اما توفانی اومد و دیگه خبری از پدرش نشد. البته پی‌پی هیچ‌وقت باور نمی‌کرد که اون غرق شده؛ مطمئن بود پدرش خودشو به جزیره آدم‌خوارها رسونده و سلطان جزیرشون شده.🏝

بعد از اون روز پی‌پی کشتی رو ترک کرد و از ملوان ها خداحافظی کرد. موقع رفتن دوچیز همراه خودش داشت: آقای نیلسون و یه چمدون پر از سکه طلا، رفت و یک بار هم برنگشت پشتشو نگاه کنه، رفت ویله‌کولا تا منتظر پدرش بمونه.
البته، یک اسب هم که همیشه میخواست داشته باشه خرید و بعدازظهرها که میخواست بره ایوان و اونجا بشینه اسب رو با دست‌هاش بلند می‌کرد و میذاشتش داخل باغ.🐎
بله، پی‌پی دختر خیلی قوی‌ای بود!

🪁🪁🪁🪁🪁🪁🪁🪁🪁

یادمه رفته بودیم باغ کتاب که کتاب بخرم (حدودا کلاس سوم بودم) و بعد از اینکه چندتا کتاب برداشتم مامانم این کتابو بهم نشون داد و منم از جلدش خوشم نمیومد ولی مامانم به بهانه اینکه میخواد خودش بخونه برام خرید.
 یک‌روز که همه کتابایی که داشتمو خوندم اینو برداشتم و انقدر خوشم اومد ۳بار پشت‌سرهم خوندمش(دقیقا یادمه می‌رسیدم به فصل آخر دوباره ورق میزدم میرفتم صفحه اول🤦🏻‍♀️)
و کلا بهترین سن برای خوندنش فکر کنم حدودا هفت سالگی یا هشت سالگی باشه.(البته من با این سنم هنوز وقتی داشتم جلد ۲ و ۳ رو میخریدم ذوق کرده بودم😂)

پ‌ن: کتابی نیست که تمام قسمت‌هاش شاد و حال‌خوب کن باشه و بخش‌های غم‌انگيز هم داره.


        

8