معرفی کتاب در حاشیه اثر النا فرانته مترجم کیمیا محمددوست

در حاشیه

در حاشیه

النا فرانته و 1 نفر دیگر
3.3
7 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

15

شابک
9786227678895
تعداد صفحات
94
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        النا فرانته در این مجموعه جستار از آثار ادبی که تحت تأثیرشان بوده
و سختی ها و مشکلاتش برای پیدا کردن هویت و صدای خود نه فقط به عنوان یک نویسنده بلکه به عنوان یک زن می گوید و با پرداختن به آثار نویسندگان و شاعران بزرگ راجع به درخشش و قدرت این صدا و اهمیت آن می نویسد مسئله فرانته نه فقط کلمات و خواندن و نوشتن آنها بلکه بودن و وجود داشتن به همراه و کمک آنان است. می نویسیم می خوانیم و کلمات قدم به قدم همراه ما هستند تا خود را در میان و به واسطه آنها کشف و بازیابی کنیم.
      

لیست‌های مرتبط به در حاشیه

یادداشت‌ها

          به عنوان یک زن فمینیست و (تقریباً) نویسنده، وظیفه‌ی خودم می‌دانم خواندن آثار زنانی را که در مورد «نوشتن» نوشته‌اند. و خوشبخت و خوشحال می‌شوم وقتی این وظیفه با خواندن یک اثر خوب، لذت‌بخش هم می‌شود. 

با کیمیای عزیزم پشت بازار سعدی رشت چای می‌خوردیم و در مورد کتاب‌های عزیزمان و نوشتن و نوشتن به عنوان یک زن حرف می‌زدیم. 
بحث به نوشتار زنانه کشیده شد و طبیعتاً از سیکسوی عزیزم حرف زدیم و بعد برای همین از این کتاب که ترجمه کرده است برایم گفت و گفت جایی که شگفت‌زده‌اش کرده، همان جایی‌ست که فرانته در مورد یک نویسنده‌ی زن حرف می‌زند. 
فرانته که حالا یکی از بزرگترین (اگر نگویم بزرگترین) نویسندگان معاصر ایتالیایی‌ست با صداقتی مثال‌زدنی و درجه‌ای بالا و تحسین‌برانگیزی از آسیب‌پذیری از ناامنی‌هایش در مورد نوشتن و قلم خودش صحبت می‌کند.

نقطه‌ای از کتاب که برای دوستم آن شب مهم بود و بعداً برای من هم عزیز شد، جایی‌ست که فرانته در مورد یک شاعره صحبت می‌کند. می‌گوید همیشه وقتی به آثار تاثیرگذار ادبی فکر می‌کرده، به کسانی که بخواهد برای نوشتنش از آن‌ها الهام بگیرد نام نویسندگان مرد به ذهنش می‌آمده. و اگر صدایی در ذهنش بود، پژواکی بوده از کلماتی  که مردها نوشته بودند. صدایی همیشه بیگانه که متعلق به او نیست.

و در نتیجه همیشه فکر می‌کرده صدای او، صدای زنانه‌ی او و اسلوبش در نوشتن پاسخگو نیست و نمی‌تواند هیچوقت به خاطر زن بودن، به اندازه‌ی نویسندگان معروف مرد خوب بنویسد. بعد به صورت اتفاقی شعری از یک زن ایتالیایی می‌خواند که در قرن ۱۶ میلادی نوشته شده. 

«زنی اگر، زنی خوار و خفیف چون من
اگر من می‌توانم شعله‌هایی این چنین فروزان
را در میانه‌ٔ سینه‌ٔ خود حمل کنم
چرا نثار دنیا نکنم، رگه‌هایی از سبک و سیاق فروزشش را؟»

بعد از خواندن این شعر است که کم‌کم متوجه می‌شود انگار آنچنان الزامی هم نیست عوض کردن صدای خود و نوشتن با صدایی مردانه. انگار می‌توان زن بود و چیزی برای گفتن داشت و چیز خوب و درخشانی هم برای گفتن داشت. ارمغانی از یک زن شاعر به زنی نویسنده که در تاریخ حرکت کرده است.
 
بعضی مواقع چیزهایی می‌خوانم که بابت نبوغ نویسنده تحسین‌شان می‌کنم، بعضی مواقع با آثاری مواجه می‌شوم که صرفاً درک می‌کنم و می‌توانم متوجه اهمیت‌شان بشوم اما لزوماً دوستشان ندارم. اما بعضی کتاب‌ها هستند که جملاتش به جانم «می‌نشینند». انگار که ذهنم حفره‌هایی خالی داشته باشند و با کلمات نویسنده پر شوند. این کتاب و هرجایی که فرانته بی‌پرده از نوشتن صحبت کرده بود، هرجایی که نامی از زن‌ها و جادوگرها برده بود، از تاریخی که مردها از ما گرفتند و از تاریخی که حالا ما زن‌ها باید بازپس‌بگیریم، روی حفره‌های روحم نشستند. 

نمی‌دانم چه می‌شد اگر تاریخ اینگونه پیش نمی‌رفت و برای همین دوست دارم تخیل کنم دنیایی را که در آن زن‌ها برای نوشتن و برای الهام گرفتن مجبور به تفعل زدن به تاریخ مردانه و نوشتار مردانه نبودند. دوست دارم تخیل کنم تاریخی را که قلم زن هم در آن ردپایی از خود به جا گذاشته است. تخیل می‌کنم و می‌نویسم که غیر از این چاره و وظیفه‌ای ندارم.
        

46

Haniyeh

Haniyeh

1404/1/3

          همیشه گوشه‌ای از ذهنم فکر می‌کردم از داستان‌های النا فرانته خوشم خواهد اومد. قلم یه زن، که از نقاط پنهان زن‌ها می‌نویسه، برام جالب اومد. نقاط پنهانی که کسی سراغشون نرفته، شاید به این دلیل که ترسیده خونده نشه، یا قضاوت بشه.
به واسطه‌ی همخوانی، این فرصت نصیبم شد که اولین تجربه فرانته‌خوانی رو به دست بیارم. توی این کتاب از مجموعه ناپلی صحبت می‌کنه و چقدر کنجکاوم کرد که با زن‌های این مجموعه آشنا بشم. 
از کمدی الهی دانته صحبت می‌کنه و باعث شد نظرم بهش مساعد بشه در حالیکه من قصد نداشتم به این زودی‌ها سراغش برم و الان فکر می‌کنم خوندنش به خیلی کتاب‌ها ارجحیت پیدا کرد.

و اما برخی مسائلی که در کتاب درموردشون صبحت شده و به دلم نشسته:
- حاشیه‌‌های کنار ورقه کاغذ رو دیدید؟ سعی کردید ازشون بیرون نزنید؟ النا فرانته می‌گه همیشه توی نوشتنش این حاشیه‌ها دست و پاش رو بستن. همیشه سعی کرده در چارچوب‌ها بمونه و همین گاهی اون رو از نوشتن چیزی که می‌خواسته دور کرده. مثل حاشیه و محدودیت مثل مردها نوشتن یا گذشته ادبیات و آنچه به میراث گذاشته شده. اما یه نکته مهم این وسط هست که حاشیه‌ها رو مهم می‌کنه. گذشته ادبیات یه حاشیه در نظر گرفته شده که باید لحاظش کنی چون در نوشتن بهش نیاز پیدا می‌کنی و این تو رو محدود می‌کنه اما تو تا وقتی گذشته رو نشناختی، نمی‌تونی اثر خاص خودت رو خلق کنی. تو در حاشیه حرکت می‌کنی اما یک‌دفعه جایی که انتظار نمی‌ره از حاشیه خارج می‌شی و این متن تو رو خاص می‌کنه. 

- بیان کردن همه "حقیقت" ممکن نیست! همچنین بیان کردنش به همون شکلی که رخ داده هم ممکن نیست! النا فرانته توصیه می‌کنه به جای اینکه خودمون رو درگیر نوشتن تمام و کمال حقیقت کنیم، همون چیزی که خودمون ازش دریافتیم رو بنویسیم. اینو بدونیم که کلمات برای نوشتن همه حقیقت ناکافی‌ان، پس خودمون رو ناتوان ندونیم و از گفتنش دست نکشیم و درعوض، تمام تلاشمون رو بکنیم. 
از طرفی، حقیقت ممکنه از دید هرکدوم از ما جور دیگه‌ای برداشت بشه، پس خودمون رو بابت عینی ننوشتنش سرزنش نکنیم، چراکه اگر کس دیگه‌ای می‌نوشت، حتما شکل متفاوتی می‌نوشت. این مسئله تقصیر ما نیست. اما اینکه از نوشتن دست بکشیم، گردن ماست.

- زن بودن مانع نوشتن نیست! این چیزیه که در تمام فصول سعی می‌کنه بهمون بگه.
برای من یه قوت قلب توی هر مسئله دیگه‌ای که الان به‌عنوان یه زن درگیرش هستم هم بود. اینکه زن بودنم نباید باعث بشه از کاری دست بکشم، همونطور که فرانته می‌گه از نوشتن دست نکش. منم دست نمی‌کشم، با وجود همه نگاه‌ها و حرف‌های تحقیرآمیز. امیدوارم توی روزهای سخت، یاد حرف‌های فرانته بیفتم.

اگر قرار بود خودم به‌تنهایی بخونمش، احتمالا وسط کتاب رهاش می‌کردم تا بعدا بیام سراغش چون از مجموعه ناپلی و کمدی الهی دانته و چند کتاب دیگه که نخوندم صحبت می‌کنه. احتمالا می‌رفتم اول اونا رو می‌خوندم و بعد دوباره به این کتاب برمی‌گشتم. ولی به لطف همخوانی، تونستم اون قسمت‌ها رو بهتر درک کنم و خوشحالم که تا آخرش خوندم.
حتما دوباره بعد از مجموعه ناپلی و کمدی الهی، این کتاب رو خواهم خوند.

کتاب پیشنهادیه، بهتون راهکار عملی درباره چگونه نوشتن نمی‌ده، بهتون قوت قلبی برای دست نکشیدن و به خودتون باور داشتن میده. با این دید سراغش بیاید و اگر مجموعه ناپلی و کمدی الهی رو دوست داشتید، این کتاب رو هم دوست خواهید داشت.
        

1

sara

sara

1404/4/11

          آیا از خواندن این کتاب لذت بردم؟ دو بخش اول بله ولی بقیه‌اش نه
این کتابی نیست که به کسی پیشنهاد کنم. 
تو این کتاب قلم فرانته پیچیده و زیباست. همین. 
من خودم هم دغدغه‌ی نوشتن دارم و کتاب و رنج فرانته رو درک کردم ولی بنظرم همه این کتاب رو دوست نخواهند داشت. متن پیچیده است و بدون اینکه مسیری رو طی کنه جلو میره. گاهی حواسم از متن پرت می‌شد و نمیفهمیدم هدف فرانته از نوشتن چی بوده ولی فکر میکنم فرانته فقط میخواست رنجش رو در قالب کلمات بیان کنه. 
من خواننده، فقط از قلم فرانته لذت بردم( البته بگم دست گذاشته بود رو مشکلات من با نوشتن و برای همین از خوندنش لذت بردم) اینکه میتونه اینقدر پیچیده بنویسه و احساسش رو اینقدر شفاف روی کاغذ بیاره ستودنی. 
اگه طرفدار فرانته هستید حتما این کتاب رو دوست خواهید داشت ولی بنظرم اگه نظری رو فرانته ندارید نرید سراغش. 
اگه مینویسین هم ممکنه براتون جالب باشه. میتونید متن رو بخونید و سعی کنید بهش به عنوان یک تمرین نگاه کنید. تمرین نوشتن. در کل چیزی بهم اضافه نشد و فرانته حرف جدیدی برای گفتن نداشت.♡
اینم بگم ترجمه عالیه
        

0

dream.m

dream.m

1404/4/22

          میخوام همین اول تکلیف رو با کسانی که تصمیم گرفتن این کتاب رو درآینده بخونن، و کسانی که ریویوو رو میخونن، روشن کنم.  
حقیقت اینه که این کتاب برای دو گروه از افراد نوشته شده و اگه جزو این دو دسته نیستید، توصیه میکنم مطلقا طرفش نرید:

۱. منتقدان ادبی که عاشق غرق شدن در لابه‌لای متن‌های پرپیچ‌وخم هستن، حتی اگه اون متن هیچ نکته‌ تازه‌ای نداشته باشه. پس اگه شما کسی هستین که دوست دارین جملات پرطمطراق درباره‌ نوشتن رو بارها و بارها بخونید، شاید این کتاب براتون جذاب باشه.

۲. طرفدارای دوآتیشه و سینه‌چاکان فرانته که حاضرن هر چیزی رو که اون می‌نویسه، بی‌چون‌وچرا بخونن و ستایش کنن ( من خودم این حس رو نسبت به چنتا نویسنده از جمله سلین، بهرام بیضایی، احمد محمود و امبرتو‌‌اکو دارم و درکش میکنم). پس اگه براتون مهم نیس که آیا این کتاب واقعاً ارزش خوندن داره یا نه، و فقط می‌خواید یک‌بار دیگه ذهن فرانته رو_ بعنوان نویسنده‌ای که ابسسدش هستین_ مرور کنین، شاید بتونین ازش لذت ببرین.

امااااا اگر مثل من انتظار دارین که یک کتاب نانفیکشن بتونه چیزی تازه بگه، چیزیو درباره نوشتن به شما آموزش بده و اضافه کنه، یا حداقل خوندنش براتون یک تجربه‌ لذت‌بخش باشه، باید بگم که "در حاشیه" چیزی جز یک تمرین ذهنی خسته‌کننده‌ شخصی نیست که تصادفاً به شکل یک کتاب درومده؛ و خب من دوستش نداشتم.
حالا اگه میخوایید دلایلم رو بیشتر بدونید، ادامه ریویوو رو بخونید.
........‌.
در حاشیه، مجموعه‌ای از سه سخنرانی (و یک مقاله) ست که نویسنده کتاب، فرانته، اون رو برای اجرا در نوامبر سال ۲۰۲۱ در دانشگاه بولونیا ارائه کرده بود. متن این سخنرانی‌ها قرار بود در سه روز متوالی توسط مانوئلا ماندراکیا (بازیگر) خونده بشه اما این نشست ها به دلیل کرونا لغو و سخنرانی کنسل شد. در متن این سخنرانی‌ها، فرانته از تجربیاتش در فرآیند نوشتن، و سختی و چالش هاش برای مخاطب حرف می‌زنه.
من تا قبل از "درحاشیه" هیچ کتابی از النا فرانته نخونده بودم؛ ولی به واسطه مقاله نویسی و معرفی کتاب، با کتابها و قلمش آشنایی دارم. اتفاقا مجموعه ۴ جلدی ناپل رو هم هدیه گرفتم، و امیدوارم بتونم بزودی بخونمش.
میدونم النا فرانته، همون نویسنده‌ایه که با "دوست باهوش من" و بقیه‌ مجموعه‌ ناپلی نشون داده چطور می‌شه با روایتی نفس‌گیر، دنیا رو تسخیر کرد و کلی طرفدار بدست آورد.
و این‌بار، فرانته با "در حاشیه" آمده تا درباره‌ نوشتن حرف بزنه؛ اما نه مثل یک نویسنده‌ای که واقعاً حرفی برای گفتن داره، بلکه مثل کسی که در تله‌ تفکرات خودش گیر افتاده و نمی‌دونه چطور بیرون بیاد. این کتاب نه رمانه، نه جستار دقیقا، نه حتی یک اعتراف‌نامه‌؛ بلکه بیشتر شبیه به دفترچه‌ خاطرات یک نویسنده‌ وسواسیه که مدام دور خودش می‌چرخه و خیال می‌کنه با این چرخیدن، داره حرف‌های عمیق می‌زنه.
ایده‌ اصلی فرانته اینه که """نوشتن یک شکنجه است، یک جنگ تمام‌عیار با زبان، با خود، با دنیا"". مشکل من با این ایده اینه که اون این حرفو چنان بارها و بارها تکرار می‌کنه که دیگه حتی نمی‌شه جدیش گرفت. اگر به شکل‌های مختلفی که فرانته این ایده رو بیان کرده نگاه کنیم، می‌بینیم که فقط داره کلمات رو جابه‌جا می‌کنه، اما در اصل چیز تازه‌ای اضافه نمی‌شه.
عنوان کتاب ممکنه به خواننده القا کنه که این نوشته‌ها "در حاشیه"ی موضوعات مهم‌تری قرار دارن، اما حقیقت اینه که این کتاب، خودش در مرکز یک بحران گرفتاره؛ بحران خودشیفتگی یک نویسنده‌ موفق که دیگه نمی‌دونه چی بگه، اما همچنان اصرار داره که بنویسه. انگار اون در این کتاب زور می‌زنه که نشان بده چقدر درگیر مسئله‌ نوشتنه، چقدر برایش سخته، چقدر عذاب می‌کشه، اما در نهایت، نتیجه چیزی جز یک نمایش خسته‌کننده‌ ذهنی از خودش نیست. در جایی از کتاب، اون از "ترس از زبان" و "ناتوانی در انتقال کامل افکار" حرف می‌زنه. اگه بخواهم واقعاً ازین زاویه نگاه کنیم، این کتاب خودش بهترین نمونه‌ این ناتوانیه؛ یک مشت ایده‌ پراکنده که انگار نویسنده هرگز نتونسته اونارو به‌درستی بیان کنه.
درواقع اگه خلاصه‌ کتابو در دو جمله بخوایید، می‌شه این:
۱. نوشتن خیلی سخته.
۲. زنان در دنیای ادبیات به اندازه‌ مردان جدی گرفته نمی‌شن.
البته هر دو جمله خیلی درستن، اما فرانته این ایده‌ها رو بسط نمی‌ده، من توقع داشتم که زیر و زبر این ایده ها رو دربیاره، یا لایه‌های تازه‌ای بهشون اضافه کنه؛ که خب متاسفانه اون فقط مدام این مفاهیم رو دور خودش می‌چرخونه، در عین حال چنان وانمود می‌کنه که انگار برای اولین بار در تاریخ بشریت به این بینش‌ها رسیده.

بعنوان کسی که خودش رو فمنیست میدونه و به مسائل زنان در نویسندگی علاقمنده، یکی از بخش‌های مهم کتاب بنظرم جستار "رنج و قلم" میتونه باشه که به زنان نویسنده و چالش‌هاشون در دنیای مردسالار اختصاص داره. فرانته اینجا به مسئله‌ "نوشتن زنانه" و تفاوتش با ادبیات مردانه می‌پردازه، اما یک مشکل اینجاست، و اینه که متاسفانه حرف‌هاش در این بخش هم چیز جدیدی برای گفتن نداره. اون مدام از این می‌گه که ""زنان نویسنده باید خودشون رو ثابت کنن، که جامعه اونها رو جدی نمی‌گیره، که زبان مردانه اونها رو محدود می‌کنه"". این‌ها مسائل مهمی هستن، خیلی مهم و کاملا موافقم با تمامش، اما آیا فرانته حداقل اینجا تحلیل تازه‌ای اضافه می‌کنه؟ خیر.
ویرجینیا وولف این حرف‌ها رو با قدرت و شفافیت در شاهکار "اتاقی از آن خود" گفته، دوریس لسینگ با تجربه‌ شخصی‌ش نشونش داده، سیلویا پلات توی شعرهاش اینها رو فریاد زده. اما فرانته فقط داره همون حرف‌ها رو دوباره تکرار می‌کنه، اونهم بدون اون ظرافتی که برای تأثیرگذاری لازمه.
یکی از بخش هایی هم که مطلقا نتونستم درکش کنم، و علیرغم همه تلاشم، و باوجود عشقم به دانته و بئاتریس، نتونستم ارتباطی بین مطالبش بفهمم، مقاله " دنده دانته" بود. نمیدونم حقیقتا ایراد از ترجمه کتاب هست یا بازم اینجا درگیر همون پیچیدگی نثر فرانته شدم، اما بنظرم این بخش از غیر‌قابل‌فهم‌ترین بخش های کتابه که پتانسیل‌ ش هدر رفته بود.

حرف آخر:
خلاصه که بعقیده من، این کتابیه که اگه نخونید هم چیزی از دست ندادید.
گاهی پیش می‌اد که نویسندگان بزرگ، در یک مقطع از زندگی‌شون، چیزی می‌نویسن که فقط برای خودشون معنا داره، نه برای خوانندگان. و بعقیده من "در حاشیه" دقیقاً یکی از همین کتاب‌هاست.
فرانته می‌تونست این ایده‌ها رو در یک جستار کوتاه و فشرده، ارائه بره. اما خب تصمیم گرفته یک کتاب کامل بنویسه، و نتیجه چیزی شده که نه‌تنها منِ خواننده رو به تفکر وا‌نمی‌داره، بلکه در یک چرخه‌ بی‌پایان از ایده‌های تکراری و نظریه‌های گنگ رها می‌کنه.
اگر دوست دارید ذهن یک نویسنده‌ گرفتار رو از نزدیک ببینید، این کتاب برای شماست. اما اگه انتظار دارید که از این کتاب چیزی یاد بگیرید یا از خوندنش لذت ببرید، بهتره همون فرانته‌ قدیمی خودتون رو دوباره بخونید و اجازه بدید در حاشیه، همون‌طور که اسمش میگه، در حاشیه‌ قفسه‌ کتاب‌‌خونه‌تون باقی بمونه.
        

0