یادداشت dream.m

dream.m

dream.m

1404/4/22

        میخوام همین اول تکلیف رو با کسانی که تصمیم گرفتن این کتاب رو درآینده بخونن، و کسانی که ریویوو رو میخونن، روشن کنم.  
حقیقت اینه که این کتاب برای دو گروه از افراد نوشته شده و اگه جزو این دو دسته نیستید، توصیه میکنم مطلقا طرفش نرید:

۱. منتقدان ادبی که عاشق غرق شدن در لابه‌لای متن‌های پرپیچ‌وخم هستن، حتی اگه اون متن هیچ نکته‌ تازه‌ای نداشته باشه. پس اگه شما کسی هستین که دوست دارین جملات پرطمطراق درباره‌ نوشتن رو بارها و بارها بخونید، شاید این کتاب براتون جذاب باشه.

۲. طرفدارای دوآتیشه و سینه‌چاکان فرانته که حاضرن هر چیزی رو که اون می‌نویسه، بی‌چون‌وچرا بخونن و ستایش کنن ( من خودم این حس رو نسبت به چنتا نویسنده از جمله سلین، بهرام بیضایی، احمد محمود و امبرتو‌‌اکو دارم و درکش میکنم). پس اگه براتون مهم نیس که آیا این کتاب واقعاً ارزش خوندن داره یا نه، و فقط می‌خواید یک‌بار دیگه ذهن فرانته رو_ بعنوان نویسنده‌ای که ابسسدش هستین_ مرور کنین، شاید بتونین ازش لذت ببرین.

امااااا اگر مثل من انتظار دارین که یک کتاب نانفیکشن بتونه چیزی تازه بگه، چیزیو درباره نوشتن به شما آموزش بده و اضافه کنه، یا حداقل خوندنش براتون یک تجربه‌ لذت‌بخش باشه، باید بگم که "در حاشیه" چیزی جز یک تمرین ذهنی خسته‌کننده‌ شخصی نیست که تصادفاً به شکل یک کتاب درومده؛ و خب من دوستش نداشتم.
حالا اگه میخوایید دلایلم رو بیشتر بدونید، ادامه ریویوو رو بخونید.
........‌.
در حاشیه، مجموعه‌ای از سه سخنرانی (و یک مقاله) ست که نویسنده کتاب، فرانته، اون رو برای اجرا در نوامبر سال ۲۰۲۱ در دانشگاه بولونیا ارائه کرده بود. متن این سخنرانی‌ها قرار بود در سه روز متوالی توسط مانوئلا ماندراکیا (بازیگر) خونده بشه اما این نشست ها به دلیل کرونا لغو و سخنرانی کنسل شد. در متن این سخنرانی‌ها، فرانته از تجربیاتش در فرآیند نوشتن، و سختی و چالش هاش برای مخاطب حرف می‌زنه.
من تا قبل از "درحاشیه" هیچ کتابی از النا فرانته نخونده بودم؛ ولی به واسطه مقاله نویسی و معرفی کتاب، با کتابها و قلمش آشنایی دارم. اتفاقا مجموعه ۴ جلدی ناپل رو هم هدیه گرفتم، و امیدوارم بتونم بزودی بخونمش.
میدونم النا فرانته، همون نویسنده‌ایه که با "دوست باهوش من" و بقیه‌ مجموعه‌ ناپلی نشون داده چطور می‌شه با روایتی نفس‌گیر، دنیا رو تسخیر کرد و کلی طرفدار بدست آورد.
و این‌بار، فرانته با "در حاشیه" آمده تا درباره‌ نوشتن حرف بزنه؛ اما نه مثل یک نویسنده‌ای که واقعاً حرفی برای گفتن داره، بلکه مثل کسی که در تله‌ تفکرات خودش گیر افتاده و نمی‌دونه چطور بیرون بیاد. این کتاب نه رمانه، نه جستار دقیقا، نه حتی یک اعتراف‌نامه‌؛ بلکه بیشتر شبیه به دفترچه‌ خاطرات یک نویسنده‌ وسواسیه که مدام دور خودش می‌چرخه و خیال می‌کنه با این چرخیدن، داره حرف‌های عمیق می‌زنه.
ایده‌ اصلی فرانته اینه که """نوشتن یک شکنجه است، یک جنگ تمام‌عیار با زبان، با خود، با دنیا"". مشکل من با این ایده اینه که اون این حرفو چنان بارها و بارها تکرار می‌کنه که دیگه حتی نمی‌شه جدیش گرفت. اگر به شکل‌های مختلفی که فرانته این ایده رو بیان کرده نگاه کنیم، می‌بینیم که فقط داره کلمات رو جابه‌جا می‌کنه، اما در اصل چیز تازه‌ای اضافه نمی‌شه.
عنوان کتاب ممکنه به خواننده القا کنه که این نوشته‌ها "در حاشیه"ی موضوعات مهم‌تری قرار دارن، اما حقیقت اینه که این کتاب، خودش در مرکز یک بحران گرفتاره؛ بحران خودشیفتگی یک نویسنده‌ موفق که دیگه نمی‌دونه چی بگه، اما همچنان اصرار داره که بنویسه. انگار اون در این کتاب زور می‌زنه که نشان بده چقدر درگیر مسئله‌ نوشتنه، چقدر برایش سخته، چقدر عذاب می‌کشه، اما در نهایت، نتیجه چیزی جز یک نمایش خسته‌کننده‌ ذهنی از خودش نیست. در جایی از کتاب، اون از "ترس از زبان" و "ناتوانی در انتقال کامل افکار" حرف می‌زنه. اگه بخواهم واقعاً ازین زاویه نگاه کنیم، این کتاب خودش بهترین نمونه‌ این ناتوانیه؛ یک مشت ایده‌ پراکنده که انگار نویسنده هرگز نتونسته اونارو به‌درستی بیان کنه.
درواقع اگه خلاصه‌ کتابو در دو جمله بخوایید، می‌شه این:
۱. نوشتن خیلی سخته.
۲. زنان در دنیای ادبیات به اندازه‌ مردان جدی گرفته نمی‌شن.
البته هر دو جمله خیلی درستن، اما فرانته این ایده‌ها رو بسط نمی‌ده، من توقع داشتم که زیر و زبر این ایده ها رو دربیاره، یا لایه‌های تازه‌ای بهشون اضافه کنه؛ که خب متاسفانه اون فقط مدام این مفاهیم رو دور خودش می‌چرخونه، در عین حال چنان وانمود می‌کنه که انگار برای اولین بار در تاریخ بشریت به این بینش‌ها رسیده.

بعنوان کسی که خودش رو فمنیست میدونه و به مسائل زنان در نویسندگی علاقمنده، یکی از بخش‌های مهم کتاب بنظرم جستار "رنج و قلم" میتونه باشه که به زنان نویسنده و چالش‌هاشون در دنیای مردسالار اختصاص داره. فرانته اینجا به مسئله‌ "نوشتن زنانه" و تفاوتش با ادبیات مردانه می‌پردازه، اما یک مشکل اینجاست، و اینه که متاسفانه حرف‌هاش در این بخش هم چیز جدیدی برای گفتن نداره. اون مدام از این می‌گه که ""زنان نویسنده باید خودشون رو ثابت کنن، که جامعه اونها رو جدی نمی‌گیره، که زبان مردانه اونها رو محدود می‌کنه"". این‌ها مسائل مهمی هستن، خیلی مهم و کاملا موافقم با تمامش، اما آیا فرانته حداقل اینجا تحلیل تازه‌ای اضافه می‌کنه؟ خیر.
ویرجینیا وولف این حرف‌ها رو با قدرت و شفافیت در شاهکار "اتاقی از آن خود" گفته، دوریس لسینگ با تجربه‌ شخصی‌ش نشونش داده، سیلویا پلات توی شعرهاش اینها رو فریاد زده. اما فرانته فقط داره همون حرف‌ها رو دوباره تکرار می‌کنه، اونهم بدون اون ظرافتی که برای تأثیرگذاری لازمه.
یکی از بخش هایی هم که مطلقا نتونستم درکش کنم، و علیرغم همه تلاشم، و باوجود عشقم به دانته و بئاتریس، نتونستم ارتباطی بین مطالبش بفهمم، مقاله " دنده دانته" بود. نمیدونم حقیقتا ایراد از ترجمه کتاب هست یا بازم اینجا درگیر همون پیچیدگی نثر فرانته شدم، اما بنظرم این بخش از غیر‌قابل‌فهم‌ترین بخش های کتابه که پتانسیل‌ ش هدر رفته بود.

حرف آخر:
خلاصه که بعقیده من، این کتابیه که اگه نخونید هم چیزی از دست ندادید.
گاهی پیش می‌اد که نویسندگان بزرگ، در یک مقطع از زندگی‌شون، چیزی می‌نویسن که فقط برای خودشون معنا داره، نه برای خوانندگان. و بعقیده من "در حاشیه" دقیقاً یکی از همین کتاب‌هاست.
فرانته می‌تونست این ایده‌ها رو در یک جستار کوتاه و فشرده، ارائه بره. اما خب تصمیم گرفته یک کتاب کامل بنویسه، و نتیجه چیزی شده که نه‌تنها منِ خواننده رو به تفکر وا‌نمی‌داره، بلکه در یک چرخه‌ بی‌پایان از ایده‌های تکراری و نظریه‌های گنگ رها می‌کنه.
اگر دوست دارید ذهن یک نویسنده‌ گرفتار رو از نزدیک ببینید، این کتاب برای شماست. اما اگه انتظار دارید که از این کتاب چیزی یاد بگیرید یا از خوندنش لذت ببرید، بهتره همون فرانته‌ قدیمی خودتون رو دوباره بخونید و اجازه بدید در حاشیه، همون‌طور که اسمش میگه، در حاشیه‌ قفسه‌ کتاب‌‌خونه‌تون باقی بمونه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.