معرفی کتاب دختر سوم اثر آگاتا کریستی مترجم مهتاب بخارایی

دختر سوم

دختر سوم

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
4.2
29 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

32

ناشر
هرمس
شابک
9789643634483
تعداد صفحات
292
تاریخ انتشار
1398/11/30

توضیحات

        
هرکول پوآرو خسته و بی حوصله است. تازه شاهکارش را که تحلیلی از آثار نویسندگان معروف داستانهای پلیسی است تمام کرده و از اینکه موضوعی نیست که "سلولهای خاکستری"اش را مشغول کند، ناراحت است. افکارش مشغول این چیزهاست که نوکرش جورج اعلام می کند که زن جوانی آمده و تقاضای ملاقات او را دارد. پوآرو اول تقاضای زن را رد می کند، ولی وقتی جورج می گوید زن قصد دارد درباره قتلی که احتمالا انجام داده با او مشورت کند، علاقمند می شود. دختر به اتاق پوآرو راهنمایی می شود و پوآرو از ریخت و قیافه دختر و طرز لباس پوشیدنش و موهای نامرتب و گیجی و منگی عجیبی که در طرز حرف زدنش وجود دارد خوشش نمی آید. پوآرو پس از پرس و جوهای مختلف متوجه می شود که در زندگی دختر روزهایی هست که توضیحی درباره آنها ندارد و در طی همین روزهاست که او فکر می کند ممکن است کسی را به قتل رسانده باشد. سوال این است که او چه کسی را به قتل رسانده و چرا این کار را کرده.

داستان حاوی اشاراتی به زندگی جوانانی است که لباس های ناجور می پوشند و مواد مخدر استعمال می کنند. تضاد بین پوآرو و این جوانان کاملا آشکار است و پیداست که کریستی نه از نوع زندگی و سلوک پوآرو خوشش می آید و نه به طرز زندگی و رفتار این جوانان علاقه ای نشان می دهد. کریستی بوضوح از ضدفرهنگ حاکم بر فضای آن سالها و ظاهر ژولیده این جوانان ناراضی بود.

      

لیست‌های مرتبط به دختر سوم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به دختر سوم

یادداشت‌ها

هلیا نوروزی

هلیا نوروزی

1404/6/28 - 23:30

          می تونم به جرئت بگم دیگه چشمامو حس نمی کنم. امروزم رو به چالش ۱۲ ساعت کتاب خوندن اختصاص دادم و ۷ ساعتش رو فدای این بزرگوار کردم.البته به هیچ وجه پشیمون نیستم. 
دختر سوم دومین کتابیه که از آگاتا کریستی خوندم. اگه بیشتر از قتل در قطار سریع السیر شرق دوسش نداشته باشم؛ کمتر هم ندارم.(اصلا به ذهنم خطور نمی کنه که روزی برسه و جنایی بهتری از قتل در قطار سریع السیر شرق بخونم.) روند داستان گیج کننده بود.هم برای خواننده هم برای خود هرکول پوآرو! حداقل در این احساس تنها نبودم. کم کم با پوآرو پیش رفتم و تقریبا خورده حقایقی رو درست حدس زدم. خانم کریستی تناقضی که بین نسل قدیم و جدید وجود داره رو فوق العاده نمایش داده بود. به هر کدوم حق و حقوقی اعطا کرده و در مورد ایراداتشون هم نوشته بود. کاملا بی طرف. نکته بعد که ازش لذت بردم وجود خانم الیور بود و خیلی دوست دارم توی بقیه کتاب ها هم دوباره باهاش مواجه شم. (خدایا لطفاً خدایا لطفاً.) شخصیتی متفاوت با پوآرو داشت و به نظرم خیلی بامزه بود.  پایان داستان هم عالی بود و همه چیز به بهترین نحو جمع شد. فقط ایراد کوچیکی به چشمم خورد. ماجرای سونیا و کتابی که به عمد جا گذاشته بود چی شد؟ دوست دارم فکر کنم اتفاقی بیش نبوده و خانم کریستی هم لزومی ندیده بهش اشاره کنه. 
و در آخر، شنیدم که بعضی ها میگن پوآرو خیلی از سرنخ هاش رو شانسی و تصادفی به دست میاره؛ ولی من فکر می کنم این به دلیل دقت بالای پوآرو به مسائل کوچیکیه که شاید به چشم افراد عادی نیاد. در حقیقت، جزو شخصیت اون حساب میشه و به نظر میاد که نمیشه بهش خرده ای گرفت.( دست کم‌ این دیدگاه منه.🥱)
        

2