استاد شیشه‌ای

استاد شیشه‌ای

استاد شیشه‌ای

میگل د. سروانتس و 1 نفر دیگر
3.1
7 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

8

خواهم خواند

4

ناشر
چشمه
شابک
9786002295941
تعداد صفحات
42
تاریخ انتشار
1399/2/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        
«توماس روداخا»، قهرمان کتاب استاد شیشه‌ای (The glass graduate)، پسرک باهوش و بااستعدادی است که قصد دارد زندگی فقیرانه‌ی خود را برای همیشه وداع بگوید و با کار و کوشش و تحصیل موجب سرافرازی خود و خانواده‌اش بشود. میگل د سروانتس (Miguel de Cervantes) سرگذشت هیجان‌انگیز و پرماجرای او را در این داستان کوتاه کلاسیک برایمان شرح خواهد داد.

توماس که قصد دارد برای تحصیل و علم‌اندوزی راهی شهر سالامانکا شود، به دنبال اربابی می‌گردد که اهل علم و دانش باشد و به او اجازه دهد در حین خدمت‌گزاری، به تحصیل نیز بپردازد. از قضا، با دو دانشجوی نجیب‌زاده روبه‌رو می‌شود که از هوش و استعداد او به وجد می‌آیند و او را با خود همراه می‌کنند. توماس که ابتدا خدمتکارشان بوده، بعدها به‌عنوان ندیم آن‌ها شناخته می‌شود و همزمان با خدمت خالصانه به ایشان، روزهای خود را صرف کسب علم می‌کند. توماس هشت سال را به این منوال می‌گذراند تا این‌که دو اربابش از درس و تحصیل فارغ می‌شوند و به شهر خود بازمی‌گردند. اکنون توماس تصمیم می‌گیرد تا با کمک‌هزینه‌ای که از آن‌ها دریافت کرده، به‌تنهایی به تحصیل در سالامانکا ادامه دهد.

توماس روداخا در راه بازگشت به سالامانکا با گروهی سه‌نفره همراه می‌شود که یکی از آن‌ها نجیب‌زاده و فرمانده‌ی پیاده‌نظام گارد شاه است و دو نفر دیگر نیز خدمت‌گزاران او هستند. این نجیب‌زاده که از ذکاوت توماس به وجد آمده، مدام در طول راه از محاسن و خوبی‌های سرباز بودن برای او می‌گوید تا جایی که این جوان را وسوسه می‌کند رخت علم و تحصیل را از تن درآورده و لباس رزم بپوشد. البته این نجیب‌زاده از سختی‌های سرباز بودن و زندگی دشوار سربازان ارتش شاه برای توماس هیچ‌چیزی نمی‌گوید و اجازه می‌دهد تا تنها به جنبه‌های مثبت آن دل‌خوش باشد. همچنین به او پیشنهاد می‌دهد که به‌عنوان نایب خود او را به استخدام ارتش دربیاورد. توماس که تصمیم گرفته چندی نیز زندگی را در کسوت یک سرباز تجربه کند، در کنار همراهانش، وارد شهر کارتاخنا می‌شود. به‌زودی زندگی هولناک سربازی و مخاطرات جنگ، خودشان را به توماس نشان می‌دهند اما او با سعی و تلاش فراوان بر آن‌ها غالب می‌شود و به شهر زیبای جنوا قدم می‌گذارد. جاذبه‌ها و مردمان زیباروی این شهر آن‌چنان توماس را مجذوب خود می‌کنند که تصمیم می‌گیرد از کسوت سربازی خود خارج شده و مدتی را به سیر و سیاحت در جنوا بگذراند. این جوان بااستعداد و ماجراجو قصد دارد تا با تمامی ناشناخته‌ها روبه‌رو شود و بر آگاهی خود نسبت به جهان و هرچه در آن هست بیفزاید. برای این‌که ببینید سرنوشت، چه شگفتی‌های‌ دیگری را بر سر راهش قرار خواهد داد.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به استاد شیشه‌ای

یادداشت‌ها