معرفی کتاب زن همسایه اثر شری لاپنا مترجم عباس زارعی

زن همسایه

زن همسایه

شری لاپنا و 2 نفر دیگر
3.7
44 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

91

خواهم خواند

35

ناشر
آموت
شابک
9786003840331
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1399/9/4

توضیحات

        
همه چیز از یک مهمانی شام آغاز می­‌شود...
رمانی مهیج و معمایی درباره­‌ی یک زوج جوان و همسایه­اشان که ظاهرا با هم
دوست­اند. رمانی مملو از دروغ­ها، خیانت­ها و رازهای میان زن و شوهرها...
شاری لاپنا، پیش از آنکه به نوشتن داستان روی بیاورد، به عنوان وکیل
دادگستری و هم­چنین مدرس زبان انگلیسی فعالیت می­‌کرد. او نخستین
رمان خود یعنی «زن همسایه» را در سال 2016 منتشر کرد که با استقبال
چشمگیری مواجه شد و در فهرست پرفروش­‌های نیویورک تایمز قرار گرفت.
دیگر اثر شاری لاپنا «غریبه­‌ای در خانه» نام دارد که ترجمه­‌ی آن به زودی
از سوی نشر آموت منتشر خواهد شد. فضای رمان‌­های این نویسنده پر از
معما، تعلیق و هیجان است و به روان­شناسی شخصیت‌­ها توجه ویژه‌­ای دارد.
عباس زارعی، متولد 1361 قزوین، کارشناس مترجمی و کارشناس ارشد
آموزش زبان انگلیسی از دانشگاه آزاد است. او از سال 1386 ترجمه­ی کتاب
را آغاز کرده است. پیش از این کتاب­های «زندگی اسرار آمیز»، «مزرعه حیوانات»،
«جاناتان مرغ دریایی» و «نامه­ی کودکی که هرگز زاده نشد» از این مترجم
در نشر آموت به چاپ رسیده است.

      

لیست‌های مرتبط به زن همسایه

نمایش همه

یادداشت‌ها

          بالاخره تمومش کردممم  داستانش به شدت هیجان انگیز بود فقط یکم حوصله وسط های کتاب داشت ‌حوصله ام سر می رفت  که هعی کاراگاه به مارکو و آنه گیر می داد  و اول خواستم کتاب رو شروع کنم فهمیدم   برنده کلی جشنواره‌   شده و اینجوری بودم خب بزار بخونمش ببینم چرا انقدر جایزه برده مگه چقدر شاهکاره و خب بعد خوندنش می‌تونم بگم خوب بود نه در حد عالی چون دیگه آخر هاش همه چیز قابل حدس بود 

  ( از این به بعد داستان  اسپویل میشه دوستان )

من فقط یکم گیج شدم اونجا که آنه با مارکو فکر کنم دعواش شده بود سر اینکه مارکو با سینتیا رابطه داره اونجا مارکو گفت من فقط یک بار با او رابطه داشتم و بعد اصلا داستان به این قسمت اشاره نکرد و راهت ازش گذشت و حتی هر دفعه مارکو‌ می گفت  نه من به جز تو با کسی نبودم بهت خیانت نکردم  آنه هم تأیید میکرد اینجوری  بودم‌که برادر تو خودت گفتی یه شب با سینتیا رابطه داشتی بعد میگی خیانت نکردی اینجاش واقعا خیلی رو مخم بود هنوزم هست که چرا هیچ اشاره ای نشد و‌ نویسنده همه جاش اومد مارکو رو یک جوری نشون داد که خیانت نکرده 
سر یک چیز دیگه که گیج شدم اول داستان  اگه یادم باشه نویسنده گفت سینتیا موهاش بلونده چند جا از داستان هم بهش اشاره شده بود فکر کنم و آخر داستان از دید مارکو موهای سینتیا مشکی بود اینجا هم یکم گیج شدم 

        

9

رضا حقی

رضا حقی

1403/1/25

        من این کتاب را گوش کردم 
کتاب خوبی بود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1