بسیار رمان جذابی بود که در مورد دختری (ساحل) که گول فرقه سیاسی بهاییت را میخورد توسط الهام دبیر ریاضی و با خانواده اش زندگی اش از دست میرود 
        

          کتاب داستان خانواده‌ای بود که گول فرقه بهائیت رو می‌خورن و بعد از اون اشتباه و مشکل یکی پس از دیگری براشون به وجود میاد و...
کتاب جالبی بود و اطلاعات جالبی راجع به بهائیت توش بود، چون خودم اطلاعات خاصی نداشتم در حد معمول می‌دونستم.
ولی خب دل آدم می‌سوخت که یک اشتباه و تزلزل در اعتقادات این خانواده رو به کجاها کشوند!
بیشتر از همه دلم به حال سینا سوخت. پسربچه‌ای که هیچ گناهی نداشت و ناآگاهی پدر و مادرش بلاهای عجیبی سرش آورد.
هر اشتباهی که این زن می‌کرد میگفتم این دیگه تهشه ولی هربار یه کار بدتر می‌کرد! اعصابم یکم سرش خورد شد😁
        

          من این کتاب رو زمان نوجوانی مطالعه کردم و بسیار لذت بردم
قلم خوبی دارند و شما رو با داستان همراه می‌کنند این کتابی بود که همه جا همراه خود می‌بردم و زیر پتو با نور چراغ موبایل میخوندم
ولی چند بار مجبور شدم توقف کنم چرا که داستان بسیار ناراحت‌کننده‌ای است و روحم رو آزار می‌داد دلم میخواست وارد داستان شوم و بر سر شخصیت زن فریاد بکشم که به خود بیاید یا با یه سری از آدم های داستان وارد درگیری فیزیکی شوم (نوجوان بودن و شور و حرارت آن هم بی تاثیر نبود) 
داستان درباره یک خانواده است که درگیر فرقه بهائیت می‌شود و هزینه زیادی بابت این مسئله پرداخت می‌کنند
داستان طبق گفته نویسنده بر پایه واقعیت نوشته شده و افراد و اسناد آن موجود است
خود نویسنده خانم مهناز رئوفی هم مدتی درگیر فرقه بهائیت شده بودند و پس از جدایی از فرقه تصمیم گرفته بودند که به بقیه افراد درگیر فرقه کمک کنند و کتاب های خود را بعد از آشنایی با این انسان‌های پر محنت و پر داستان نوشتند 
اگر از این دست کتاب‌ها میخوانید می‌توانید چند کتاب دیگر این نویسنده مانند مسلخ عشق و سایه شوم را نیز مطالعه کنید
        

          با  مطالعه ی این کتاب به وضوح میشه فهمید چرا  فرقه ی بهایی تلاش برای جذب حداکثری می کنه و چرا بیشترین توان خودش رو روی کودکان جامعه گذاشته است. به نظرم قلم نویسنده خیلی خوب بود و کتاب از اون دسته کتابهایی بود که چیزی رو در لفافه نمی گفت همه به صورت صریح و واضح گفته شده بود
        

          دختری که نه عقده ای ست نه تحت فشار دین که بگویند از دین زده شده است؛ خانواده ای راحت و آزاد ….جریان های دردناک و سختی که در زندگی این دختر جوان اتفاق می افتد با آزادی کامل و با اختیار خودشان رقم می خورد.
قلم داستان روان و ساده است و محتوای خوبی هم دارد و البته دختر زیبای داستان دچار دردسرهای زیادی می شود که نتیجه روندی ست که خودش و خانواده اش دست می گیرند.


        

          داستان جالبی بود، در مورد خانواده‌ای که درگیر بهائیت می‌شوند...
این داستان براساس حقیقت نوشته شده، نویسنده کتاب در یکی از برنامه‌های تلویزیونی نیز حضور داشته و در مورد چگونگی برگشتش به اسلام سخن گفته...


        

          داستانی گیرا در رابطه با فرقه بهائیت، لطایفی که در رفتار بهاییان با تازه جذب شده ها هست بسیار عجیب و قابل تامل هست

        

          امتیاز: 4.8
داستان در مورد دختر یا بهتر بگویم خانواده ای است که اعتقادات مذهبی آنچنانی ندارن و سُست مذهبن. این خانواده سر اشتباهی که برای دختر بزرگشون مرتکب شدن باعث طلاق ساحل میشن. بعد طلاق ساحل تصمیم میگیره شروع به درس خوندن کنه و تو این راه با دختری اشنا میشه که از راه دوستی و خوش خدمتی اونو با فرقه بهاییت آشنا میکنه. چون علم کاملی در مورد دین اسلام نداشته کم کم مجذوب این فرقه میشه و حتی این دختر رو به خانواده اشم معرفی میکنه و می شود آنچه که ....

اطلاعات خیلی ساده ای در مورد بهاییت رو در قالب رمان به آدم میده که عبرت آموزه

نکته: اگر مسلمان هستم در مورد دینم تحقیق کنم و تعصبشو داشته باشم.
#پیشنهادی
        

          کتاب را در عرض چند ساعت خواندم ، داستان پرکشش و جذابش قطعاً تلنگری برای همه ماست که حتی برای اندکی هم شده نسبت به بهائیت اطلاع پیدا کنیم.
        

          خیلی داستان پرفراز و نشیبی داشت اینکه داستان واقعی بود یکم غمگین بود اولین چیزی که با خوندنش اومد تو ذهنم این کلمه بود شست و شوی مغزی..
و تا کجا آدم میتونه پیش بره که یه آدمو از دین خودش برگردونه
بهاییت نه تنها وضع آدما رو بهتر نمیکنه بلکه فقط مردمو بدبخت تر میکنه هرچی هم که دارن باید در این راه فدا کنن این فرقه به فکر منافع خودشه و ذره‌ای براش اهمیتی نداره که چی به سر مردم بیچاره میاد!
برای بار هزارم خدا رو شکر کردم که مسلمونم🥲
        

          داستان زندگی یک خانواده که فریب فرقه بهایت رو خوردن و مشکلات متعددی براشون بوجود اومد
داستان بسیار جذاب بود و پیوستگی خوبی داشت
بیشتر کتاب داستان زندگی خانواده مخصوصا دختر خانواده بود و کمتر به مسائل فرقه بهائیت پرداخته بود اما برای منی که اطلاعات زیادی نداشتم همان مقدار هم برای شروع کفایت می‌کرد.
        

          بسیار رمان جذاب بود و آموزنده
        

          یک رمان بر اساس داستان واقعی با متن فوق العاده 

این کتاب برگرفته از سرگذشت دختر خانمی هست
که در دام فرقه بهائیت میوفته

سیر داستانی خیلی تلخ بود و اتفاق پشت اتفاق
اما قلم روون نویسنده و واقعی بودن داستان نمیزاه کتاب رو لحظه ای زمین بگذارید

انقدر این کتاب فوق العاده بود که دو روزه تمومش کردم
پیشنهاد میکنم شماهم مطالعه کنید
مطالب آموزنده ای داره