در جستجوی نان

در جستجوی نان

در جستجوی نان

ماکسیم گورکی و 1 نفر دیگر
3.4
7 نفر |
3 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

2

شابک
9789643515478
تعداد صفحات
352
تاریخ انتشار
1398/9/27

توضیحات

        «الکسی ماکسیمویچ پشکوف» در 16مارس 1868 در «نثرینی نوگرود» که اکنون به شهر «گورکی» شهرت دارد، در کنار رود بزرگ ولگا زاده شد. او برای امرار معاش از کودکی به کار پرداخت. از پادویی مغازه گرفته تا جاشویی کشتی تن در داد و همیشه در تمام احوال در آتش میل به مطالعه می سوخت. این میل او به عشقی قدسی و افلاطونی تبدیل شده بود. برای آن که کتاب بخواند به ابداعات و اختراعات خارق العاده ای دست می زد. می توان گفت که گورکی اولین درس آزادگی و بشردوستی را از مکتب انسانی مادربزرگ خود فرا گرفته است. او در تمام آثار خویش هرجا به نام این زن، که سیرت نیکویش آدمی را مجذوب می دارد، می رسد با احترام و علاقة خاصی سخن می گوید. برخی از آثار گورکی عبارت اند از: در اعماق اجتماعی، افسانه های ایتالیا، دوران کودکی، در جست وجوی نان، و دانشگاه های من. او از سال 1927 تا آخر عمر، به نوشتن، سخنرانی های آموزشی و بالاخره مبارزه با فاشیسم و تعصبات نژادی، که تازه در قارة اروپا جان می گرفت و در آمریکا توسعه می یافت، پرداخت. مرگ گورکی در سال 18 ژوئن 1936 روی داد. کتاب حاضر از متن فرانسه به فارسی برگردانده شده و حاوی بخشی از شرح حال ماکسیم گورکی ـ نویسندة برجستة روس ـ است؛ از زمانی که پادوی مغازة کفاشی می شود، تا زمانی که سرانجام تصمیم می گیرد آخرین بار شانس خود را بیازماید و برای تحصیل در یک مدرسة معمولی به کازان می رود؛ البته در این مدرسه، او را به سبب فقر مادی نمی پذیرند.در سراسر این کتاب کودکى را مى بینید که تنها، در جهانى از پستى و دغل کارى و طرارى افتاده است و مى بینید که چگونه او خاکسترهاى انبوهى را به دنبال جرقه هاى بى نفس انسانیت و بشردوستى هم مى زند. شما مى بینید که به خاطر مطالعه کتاب چه بلاهایى سرش مى آورند. شما مشاهده مى کنید که چگونه تکاپوى او را در تحصیل علم به ریشخند مى گیرند. شما آدم ها و آدمک هاى فراوانى را مى بینید. با گورکى به کسانى محبت مى ورزید و از کسانى دیگر حذر مى کنید و متنفر مى شوید.
      

لیست‌های مرتبط به در جستجوی نان

یادداشت‌ها

          بریده‌ای از کتاب:
...هانری چهارم در داستان فوق الذکر( داستانی با همین نام) انسان نجیب و خوش قلبی است که به خاطر این فرانسویان ِ قابل تحسین، عشق عمیقی در ضمیر دارد. برای این فرانسویان که از پادشاه گرفته تا دهقانِ یقه دریده اش همه ،شرافتمند و نیکو خصال نمودار می‌گردند.جوانمردی و شجاعت از «دارتانیان» گرفته تا «آنژپترو» جزو خصایص ذاتی این افراد است.هنگامی که هانری چهارم را به قتل می رسانند من نیز با همان صمیمیت افراد معاصر با شاهِ مهربان می‌گریم و به راویاکِ قاتل لعنت می فرستم.او (هانری چهارم)قهرمان مطلوب و جوانمرد و بزرگ همهٔ داستانهایم بود.
ژاکوب از بس تعریف و تمجید فرانسه را از من شنید، خود نیز به آن دل باخت.گاهی از هانری چهارم یادآوری می‌کرد و می‌گفت:
_این شاه زاده چه مرد شجاعی بود!
شوق و ذوق تون تاب(ژاکوب) هیچ وقت از حد متعارف نمی‌گذشت.او_کسی که معمولاً از همه پر چانه تر بود _ در این مورد (هانری چهارم و فرانسهٔ عزیز) بی سخن می‌ماند و تا زمانی که من  قصه گویی می‌کردم،از من چیزی نمی پرسید.وقتی برای یک موضوع نامعلوم کمی مکث می‌کردم او فورا می‌پرسید:
_تمام شد؟
_نه هنوز
_پس خواهش میکنم مکث نکن!
یک بار با تعجب زمزمه اش را شنیدم :
_ چه شانسی! این فرانسوی‌ها همه اش خوش و راحت میگذرانند!
_چطور؟
_چطور ندارد. من و تو الان ناچاریم که توی آتش بلولیم، مثل محکومین؛ مثل سیاه ها کار کنیم در حالی که آنها با طراوت هستند؛ از جایشان تکان نمی‌خورند. به این می گویند زندگی.
_اما آنها هم کار می کنند.
آن گاه ژاکوب منصفانه متذکر می گردد:
_ولی در قصه های تو از کارشان خبری نیست.
این تذکر مرا به فکر انداخت.من ناگهان متوجه شدم که در اغلب کتاب‌هایی که می‌خوانم، هیچگاه کسی نمی‌گفت این همه آقازاده و غیره از کجا نان می‌خورند، یا لااقل کار میکنند یا نه؟
هر وقت مذاکرات ما ختم می شد یا سست می‌گشت ژاکوب می‌گفت:
_خوب، حالا من می‌روم چرتی بزنم.
او همان جایی که نشسته بودیم، دراز می‌کشید و فورا صدای منظم خروپفش  بر می‌خواست و نشان می‌داد که به خواب رفته است...




راوی داستان (ماکسیمم گورکی) و تون تاب ِ کشتی یا همون ژاکوب که بیسواده و ماکسیم براش کتاب میخونه ، هر دو روس هستند و فقط از راه داستان و قصه‌های نویسنده های فرانسوی هست که با اون سرزمین آشنا شدن، در حالیکه تا حالا حتی یک وجب از این کشور رو ندیدن و با مردمانش معاشرتی نداشتن اما عاشق اون سرزمین ،پادشاهِ نیکو خصالش و حتی دهقان یقه دریده اش شدن(:

✓ و این یعنی بزرگ شدن چتر امپراتوری فرانسه با استفاده از ابزارِ هنر و هنرمندانشان




        

17