معرفی کتاب بارتیمیوس: دروازه ی پتولمی اثر جاناتان استرود مترجم محمد قصاع

بارتیمیوس: دروازه ی پتولمی

بارتیمیوس: دروازه ی پتولمی

جاناتان استرود و 3 نفر دیگر
4.5
13 نفر |
7 یادداشت
جلد 3

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

18

ناشر
افق
شابک
9789643697525
تعداد صفحات
760
تاریخ انتشار
1392/5/6

توضیحات

        جن بزرگ بارتیمیوس به علت اقامت طولانی در این دنیا ضعیف شده و ناتانیل به علت فشارهای زیاد، ناخودآگاه با او بدرفتاری می‌کند. کیتی رقیب ناتانیل هم در حال تکمیل تحقیقاتش درباره‌ی سحر و جادو و تاریخ زندگی بارتیمیوس است. در آخرین کتاب از سه‌گانه‌ی بارتیمیوس بار دیگر سرنوشت ناتانیل، کیتی و بارتیمیوس در هم می‌آمیزد و برای نخستین بار اسرار زندگی بارتیمیوس فاش می‌شود...
      

لیست‌های مرتبط به بارتیمیوس: دروازه ی پتولمی

نمایش همه
داستان دو شهرآبشار یختصویر دوریان گری

خدانگهدار، هزار و چهارصد و سه!

66 کتاب

خب... وقتشه ببینم چقدر خوندم امسال... پیتر پن و داستان دو شهر رو از انتشارات دیگری خوندم... (پیترپن قدیانی و داستان دو شهر‌ افق) و خب بهترین‌ها هم که ...🥲 نامِ باد و کوئوت عزیز😁، شاه‌دزد، سیپیو و رفقاش که دلم براشون تنگ می‌شه:)💔 آبشار یخ و سولویگ و همراهانش که تا ابد دوستشون خواهم داشت🥲، بازی تاج و تخت و دسیسه‌چینی‌ها، و استارک‌های دوست داشتنی، راب، جان ‌که در حقش ظلم شد، آریا و ادارد...😭💔 حتی دنریس... که البته باید بگم سریالش رو هم دیدم و تنها سریالی بود که کامل شد... و علیرغم اینکه خیلی‌ها با کتابش حال نکردن، جز بهترین‌ها بود برای من!🥲 ربکا و مندرلی که بخشی از قلبم میون اتاق‌های بسیار اون عمارت بزرگ مونده... سایه‌ی باد و گورستان کتاب های فراموش شده و خولین کاراکسی که سرگذشتش هنوز باعث می‌شه قلبم بگیره:) دنیل، بئاتریس، کتابفروشی سمپره و خیابان‌های بارسلون... نارنیا و دنیای جادویی‌ش و کمد ... و چهار خواهر و برادر و کایرپاراول! ... مهمان دراکولا و فضای گوتیک و زیبایی که داشت... بارتیمیوس؛ و شهر لندن و کیتی و ناتانیل که دلم همیشه براشون تنگ می‌شه و حس می‌کنم دوباره پیششون برمی‌گردم و داستان عجیبشون رو باز هم می‌خونم... قصه‌های همیشگی، دوقلوهای بیلی و قصه‌های پریانی که همیشه دوستشون خواهم داشت... و این دومین باری بود که می‌خوندمش و قطعا باز هم می‌خونمش... کانر و گلدی‌لاکس عزیزم🥲🥲 آخرین روز خانم بیکسبی و اون همه هیجان و استرس... و هابیت خوانی‌ش برای شاگردهاش... زیبا صدایم کن و زیبایی که دلش می‌خواست با پدرش خوشحال زندگی کنن... داستان دو شهر؛ و شخصیت‌های خاکستری‌ش... انتقام، سیدنی کارتن... نیکلاس نیکلبی و اون همه بدبختی‌ای که تحمل کرده و دلم براش کباب شد..🥲 و عقل و احساس، و جین آستینی که در پردازش شخصیت‌هاش کم نمی‌ذاره، الینور و ماریانی که هنوز پایان داستانشون برام عجیبه... مانولیتوی عزیزم و مامان عجیب غریب و دست به کتکش...😂 بچه‌های خانم پرگرین؛ و ماجراجویی‌هاشون، جیک، اما، میلارد، اینوک، و ... سیلماریلیون، و سرزمین میانه‌ای که تاریخچه‌ای شگفت‌آور داشت... ارباب‌حلقه‌ها، یاران حلقه و نوروز ۱۴۰۳ و زمستونش که باهاشون سفر کردم... سم و آراگورن عزیز... پیتر پن و رویاهای کودکی‌ ای که فراموش شدن... دوریان گری، مردی که زیبا بود؛ ولی نه از درون... و همه و همه‌ی این‌ها، سال ۱۴۰۳ من رو تشکیل دادن. از همه‌ی این شخصیت‌ها ممنونم که باعث شدن توی روزهای مزخرف هزار و چهارصد و سه دووم بیارم!... و آره خلاصه؛ کتاب‌های امسال عجیب و خاص بودن. و دلم برای این کتاب‌ها تنگ خواهد شد. و انشاءالله که سال ۱۴۰۴ به شدت بهتر خواهم خوند...🙂 راستی گفتم حدود پنجاه تا کتاب هم خریدم ؟😁😁

25

یادداشت‌ها

بسم الله ا
        بسم الله الرحمن الرحیم 

🚫حاوی لو رفتن داستان🚫

رفت جز کتاب های مورد علاقه م! از خوندنش خاطرات عجیبی دارم... خاطراتی خوب...

خب بذارید بگم که این کتاب واقعا فوق العاده بود . یکی از بهترین فانتزی هایی که تا حالا خوندم . نویسنده قشنگ وقت گذاشته روی تک تک جزئیات و توصیف ها که برعکس جلد قبلی چندان بد نبودند و لذت بردم ازش .
شخصیت پردازی ها هم به نحو عالی انجام شده بود . به خصوص ناتانیل...وای ناتانیل ! من از ناتانیل حالم بهم میخورد ، ولی الان تبدیل شده به یکی از شخصیت های مورد علاقه م :))))))
بارتیمیوس؟ بارتیمیوس چندان مورد علاقه ی من نیست ، ولی انگار نویسنده به ذهن بارتیمیوس رسوخ کرده بود و فصل هایی که از زبونش روایت میشد برعکس جلدهای قبلی مورد پسندم بود و بعضی جاها به خاطر روایت واقعا طنز و بامزه ش میخندیدم .واقعا روایت عالی ای داشت و شخصیت پردازی بارتیمیوس به نحو احسن انجام شده بود. 
و کیتی ؟ عجیبه ولی باید اعتراف کنم ناتانیل جای کیتی رو گرفت!
ولی باز هم کیتی رو دوست دارم .
چیزی که داخل این جلد من رو خیلی تحت تاثیر قرار داد ، تکامل شخصیتی ناتانیل بود. ناتانیل توی جلد اول خیلی خام بود، توی جلد دوم یه شخصیت نچسب رو اعصاب ، و جلد سوم ؟ تبدیل به یه آدم واقعا خوب و همچنین شخصیت مورد علاقه ی من شد. جان مندریک کم کم نقاب ش رو برداشت ، نقابی که در جلد دوم دائما روی صورتش بود و ما اون پسربچه ی نه ساله ی پشت نقاب رو دیدیم .
رابطه ی ناتانیل با بارتیمیوس همچنان خنده دار بود . ولی رابطه ش با کیتی واقعا قشنگ پیش رفت و یکم سریع بود روندش ، ولی خب این مورد رو نادیده  میگیرم . 
صحنه پردازی هم به نحو احسن انجام شده بود جوری که حس میکردم دارم یه فیلم میبینم .
پایان هم به شدت غیر قابل پیش بینی بود!به شدت!یعنی اصلا توی ذهنتون نمی گنجه و روندش با روند کتاب های قبلی فرق داشت. حقیقتش واقعا به شدت نیاز داشتم یه جیغ از سر شوک بزنم چون اصلا فکر نمیکردم پایان این شکلی باشه . اصلا قابل پیش بینی نیست!
ایراد ها هم شروع نه چندان جذب کننده بود . شخصیت های منفی هم یکم کلیشه ای بودن و کلا به نظرم لاولیس بهترین شرور این مجموعه ست .
 دیدار ناتانیل و خانم لوتینس در ابتدا به نظرم  اضافی اومد، ولی بعد دیدم به شخصیت پردازی بهتر ناتانیل و درک کردن احساساتش کمی کمک کرد . و برای همین به نظرم زیاد اضافی نیست .
خلاصه که دلم تنگ میشه براشون و جلد مورد علاقه م تا الان همون جلد سومه و ناتانیل اضافه شد به لیست خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی دراز شخصیت های مورد علاقه م! و آقای رودوکس، جین فارار ، فکارل ، نودا و همه ی اعضای دولت به لیست خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی طولانی شخصیت هایی که ازشون متنفرم اضافه شدن .
در کل این کتاب همه ی احساسات هیجان ، غم  ، خوشحالی ، استرس و ناامیدی رو به من القا کرد . و تونستم توی یه دنیای خیلی جذاب زندگی بکنم .
خلاصه که ، اگه فانتزی دوست دارید این کتاب رو حتما بخونید. بهتون حسابی حال میده! جادوی داستان هم قوانین و قواعدی داشت و دوست داشتم فضای جادویی ش رو .
در کل یکی از مجموعه های به یاد موندنی شد . بارتیمیوس ، کیتی ، و ناتانیل همیشه توی قلب من خواهند موند .
و در آخر؛قراره تا آخر عمر به خاطر پایانش غصه بخورممم.

پ.ن:افسردگی پس از کتاب گرفتم:((((
پ.ن۲: این مجموعه یه پیش درآمد(اسپین آف) هم داره که یک کتاب جدا و اسمش حلقه ی سلیمان هست که متاسفانه ترجمه ی فارسی نداره. تا جایی که من میدونم ، این کتاب راجع به گذشته ی بارتیمیوس هست و شخصیت حضرت سلیمان(ع) هم حضور دارن فکر بکنم .
مثل اینکه این داستان وجه چندان جالبی از حضرت سلیمان(ع)نشون نمیده. برای همین اینکه به فارسی ترجمه نشده یکم قابل درکه . 
خداروشکر از اون جایی که من از شخصیت بارتیمیوس خوشم نمی اومد ، هیجان خاصی برای خوندن حلقه ی سلیمان ندارم. 
پ.ن۳: واقعا اشکم دو جا داشت در می‌اومد. یکی وقتی که مک‌پیس به کیتی آسیب زد و فکر کردم مرده ( الحمدالله زنده بودد).
یه جای دیگه هم ... آره پایان داستان . انقدر شوکه کننده بود برام که حتی نشد گریه بکنم . و یاد دیالوگ کیتی میفتم : تو به قولت وفا نکردی:((((((
پ.ن۴: عکس بالا هم روند بزرگ شدن شخصیت ناتانیل رو نشون میده، به ترتیب، طلسم سمرقند، چشم گولم، و آخری هم دروازه ی پتولمی . خیلی فن آرت قشنگیه و تصویر درستی رو از ناتانیل نشون میده :)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

سِـتی؛

سِـتی؛

4 روز پیش

          ماجراجویی خیلی خوبی بود و بهم خیلی خوشگذشت.. خوشحالم که با این مجموعه اشنا شدم. فکر کنم بشه گفت بهترین مجموعه ای بود که تاحالا خوندم و قراره جزو کتابهای مورد علاقه ام قرار بگیره. و صد در صد نویسنده اش، جاناتان استرود رفته توی لیست نویسنده های دوستداشتنی و مورد علاقه ام و قراره تا ابد نوشته هاش رو دنبال کنم.. 
و اما کتاب، نمیشه گفت پایانش خیلی بد بود، اگه خیلی گل و بلبل هم تموم میشد قابل درک نبود پس، پایان به جا ولی غیرقابل پیش بینی ای داشت! 
نویسنده ی این مجموعه جوری به شخصیت پردازی و خلق فضای داستان پرداخته که شما حتی دلتون نمیاد این کتاب رو دوست نداشته باشید چون به هرحال یک جایی توی این مجموعه گیر میوفتید. 
و من تو مصر و پراگ گیر کردم و دلم میخواد تا ابد همینجا بمونم. 
بارتیمیوس جزو کتابهایی بود که ارزو میکنم که یه روزی توی فضاشون زندگی کنم..
بارتیمیوس تا ابد شخصیت مورد علاقم میمونه.. درسته که توی جلدهای قبل از کیتی خوشم نمی اومد با این حال، توی این جلد یک جوری دوست داشتنی به نظر میرسید. و فکر کنم جمله ی << تو به قولت وفا نکردی.>> تا ابد تو ذهنم تکرار شه.. و اما جان مندریک، تو این جلد انگاری بلاخره تصمیم گرفته بود به خودش بیاد و  ناتانیل رو بیدارش کنه، و موفق هم شد.. و من عاشق اون تیکه هایی بودم که مخفف اسم هاشون رو صدا میکردن : بارت،بارتی،نات و یا اون جایی که بارتیمیوس به ناتانیل گفته بود احمق کوچولو!!:)))
نمیدونم چجوری از این دنیا جدا بشم:))
هرچقدر هم که طول بکشه منتظر حلقه ی سلیمان خواهم موند.
و فکرکنم این دیگه اخرشه؛ 
خداحافظ نات،احمق کوچولو! 
خدانگهدار بارتی، رخیت، سخرالجنی!
پ.ن:به گمونم بتونم بهتون پیشنهاد کنم که بخونیدش!
        

3