معرفی کتاب قصه‌های سبلان؛ کوه مرا صدا زد اثر محمدرضا بایرامی

قصه‌های سبلان؛ کوه مرا صدا زد

قصه‌های سبلان؛ کوه مرا صدا زد

3.8
19 نفر |
10 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

8

شابک
9789644716515
تعداد صفحات
118
تاریخ انتشار
1398/11/28

توضیحات

کتاب قصه‌های سبلان؛ کوه مرا صدا زد، نویسنده محمدرضا بایرامی.

لیست‌های مرتبط به قصه‌های سبلان؛ کوه مرا صدا زد

یادداشت‌ها

          «کوه مرا صدا زد» داستانی از محمدرضا بایرامی است. بایرامی‌ را با موضوعاتی مانند «جنگ» و «روستا» می‌شناسند. از آثار شاخص وی می‌توان «هفت روز آخر» و «پل معلّق» را نام برد.
 
«جلال» قهرمان داستان است؛ نوجوانی سخت‌کوش و کاری. پدر جلال نفس‌های آخرش را می‌کشد و جلال باید به روستای مجاور بشتابد تا پزشکی خبر کند. برف و باد امان نمی‌دهد و گرگ‌های گرسنه در کمین‌اند امّا نجات جان پدر، از همه‌چیز مهم‌تر است.
 
جلال پسری نترس و مغرور است که بیش از سن و سالش می‌فهمد و مسؤولیت‌های سنگینی به دوش می‌کشد. او می‌خواهد به دیگران ثابت کند که بزرگ شده و از دوره  نوجوانی گذر کرده است؛ امّا دیگران هنوز او را کودک می‌شمارند‌ و حاضر نیستند سرپرستی خانواده را به او بسپارند.
 
«کوه مرا صدا زد» برای نوجوان‌هاست و نثری دلنشین دارد. تشبیهات و آرایه‌های ادبی آن ساده‌ و کودکانه‌ است؛ مانند آنجا که راوی می‌گوید: «آسمان گرفته و اخموست و مِهی که دور قلّه حلقه زده، کم‌کم، دارد پایین می‌آید و همه‌چیز را می‌بلعد.»
 
توصیف‌های داستان کافی و به‌اندازه است و گفت‌وگوها به خوانش آن سرعت بخشیده‌ است. همچنین، ماجراهای ریزودرشتی که در داستان رخ می‌دهد، بر گیرایی و جذّابیت آن افزوده‌ است.
 
این کتاب، داستان نبرد با زندگی‌ست. در این سو جلال ایستاده است، پسری از دیار رنج و در آن سو، سرنوشت. پیرنگ داستان همینقدر ساده است و دیو سپید و اژدهای هفت‌سر هم ندارد. 
 
«کوه مرا صدا زد» به زبان‌های خارجی ترجمه شده و جایزه‌ی «مار عینکی آبی» را هم گرفته است. در یکی از ترجمه‌ها نامش را گذاشته‌اند: «جلال برای زندگی می‌تازد.»
        

9