معرفی کتاب پرده خانه اثر بهرام بیضایی

پرده خانه

پرده خانه

4.8
12 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

14

شابک
9789645512387
تعداد صفحات
247
تاریخ انتشار
1371/10/11

توضیحات

        "پرده خانه" یک نمایش نامه ی بلند به قلم "بهرام بیضایی" است که فضای داستان در بازی خانه ی حرمسرای سلطنتی سلطانی که از جنگ بازگشته اتفاق می افتد. زنانی از نژاد و مذهب های گوناگون به اجبار به این حرمسرا آورده شده اند و هر یک با اندوه و حسرتی روزگار می گذرانند.در این بین زنی به نام "گلتن" مربی زنان بازی خانه است. او که از شش سالگی در حرمسرا زندگی کرده، دختریست که مادرش را به اسارت گرفته بودند و بعد از مرگ مادر، او را هم به عقد سلطان درآوردند. "گلتن" هرچه از جهان می داند، مدیون کتاب هاست و در آرزوی رهایی و آزادی، فجایع دربار را تاب می آورد. هر روز جنایتی و هر روز فاجعه ای رخ می دهد و "گلتن" سعی می کند تا دامان خود را این جنایات پاک نگاه دارد. او با سیاست و زیرکی اش رازی را برای زنان برملا می کند که در نامه ای با مهر سلطان تایید شده است؛ رازی که می گوید در صورت مرگ سلطان، همه ی فرزندان دختر و زنان او باید کشته شوند و فرزندان پسرش را فراری دهند. وحشت بر زنان حرمسرا غالب می شود اما "گلتن" پیش می افتد و زمام امور را به دست می گیرد. او با تدبیر و کیاست خود نقشه ای می کشد تا جان بقیه را نجات دهد و خود نیز به آرزوی همیشگی اش که آزادی و رهایی بود دست پیدا کند. "پرده خانه" با داستان پردازی شورانگیز "بهرام بیضایی"، اثری درخشان در عرصه ی ادبیات نمایشی ایران به حساب آمده و با پرداختن به مساله ی آزادی، تلاش زنان سرکوب شده و ستمدیده برای دستیابی به آن را به تصویر کشیده است.
      

لیست‌های مرتبط به پرده خانه

پست‌های مرتبط به پرده خانه

یادداشت‌ها

زن ، سیاست
          زن ، سیاست و سانسور !

«پرده‌خانه» یکی از مهم‌ترین و در عین حال متفاوت‌ترین اثر نمایشی بهرام بیضاییه که در دهه شصت خورشیدی نوشته شد و تا سال‌ها فرصت اجرا پیدا نکرد. این نمایشنامه که با ساختاری در ظاهر ساده اما در باطن پیچیده، به بازخوانی جایگاه زن، سانسور، دروغ، هنر و تاریخ در جامعه سنتی ایرانی می‌پردازه،  از نظر فرمی از برجسته‌ترین آثار نمایشی زبان فارسی به‌شمار میره.

بیضایی در «پرده‌خانه» مثل بقیه آثارش با نگاهی اسطوره‌ساز، اما این‌بار با طنزی تلخ و گزنده، نمایشی خلق کرده که بازتابی از تاریخی فراموش‌شده، سانسور شده یا تحریف‌شده ست.

 نمایشنامه روایتیه از روزگار دیرین ایران، جایی در دل اندرون دربار شاهی ، جایی که زنان بازیگر و هنرپیشه‌ای که به اجبار از صحنه و جامعه حذف شدند ، در «پرده‌خانه» به حیات پنهان خود ادامه میدن. 

نمایش در اندرون سلطنتی می‌گذره،  جایی به نام «پرده‌خانه»، مکانی خیالی که مأمن زنان بازیگر تئاتریه که از صحنه رسمی هنر رونده شدن. این زنان روزگار می‌گذرونن و تمرین می‌کنن، اما هیچوقت اجازه اجرا ندارن. ورود یک جوون بازیگر تازه‌وارد به این محیط، تقابل دیدگاه‌ها، خاطرات و زخم‌های کهنه روبرمی‌انگیزه و پرسش‌هایی بنیادین درباره نقش زن در هنر، تاریخ و جامعه مردسالار مطرح میکنه.


یکی از مضامین محوری نمایشنامه، جایگاه زن در تاریخ و هنره. بیضایی به‌واسطهٔ پرده‌خانه، تاریخ حذف‌شدهٔ زنان بازیگر رو زنده می‌کنه. این زنان که در دل تاریخ ایران، همواره قربانی تحقیر، طرد، سانسور و حذف بودن، در این نمایش به مرکز روایت بدل میشن. پرده‌خانه، نماد همه اون فضاهای بسته‌ایه که زنان رو از جامعه حذف و صداشون رو خاموش کرده .
شخصیت‌هایی مثل «عزیزالسلطان» یا «فاخته» نه تنها نماینده زنان هنرمند حذف‌شده‌ ن، بلکه خودشون آینه‌های مختلفی از زن ایرانی در دوره‌های مختلف تاریخی ان: از زن تسلیم‌شده تا زن شورشی، از زن قربانی تا زن فریبنده، و از زن محو شده در نظام مردسالار تا زنی که همچنان، ولو در انزوا، به خلق و نمایش ادامه می‌ده.

بیضایی در این نمایشنامه به‌وضوح به مسئله سانسور در تاریخ ایران می‌پردازه. پرده‌خانه جاییه که هنر نه برای نمایش عمومی، بلکه تنها برای دلخوشی خواص و دربار حفظ می‌شه. این فضای بسته، نماد سانسور سیستماتیک در تاریخ معاصر ایرانه، جایی که هنرمند به‌جای اون که صدای مردم باشه، تنها صدای پنهانی در اندرون قدرته.
در جای‌جای متن، شاهد روایت‌های متضاد از گذشته هستیم. هر شخصیت، تاریخ رو اونطوری بازگو میکنه که خودش دیده یا باور داره. این چندروایتی بودن، به‌وضوح به نسبی بودن حقیقت در تاریخ اشاره داره؛ تاریخی که توسط قدرتمندان نوشته میشه، و زنان، هنرمندان و فرودستان اغلب از اون حذف میشن.

«پرده‌خانه» در فرم خودش  لایه‌هایی از تئاتر در تئاتر داره. خود پرده‌خانه صحنه‌ایه برای تمرین نمایش، هرچند اصلا به اجرای واقعی نمی‌رسه. این حالت شکسته شدن دیوار چهارم، و بازتاب هنرمندانی که در صحنه‌ای ساختگی اسیر شدن، اما همچنان تمرین می‌کنن، استعاره‌ای از هنرمند ایرانیه که در فضای بسته سانسور، همچنان به خلق ادامه می‌دن.
بیضایی با این فرم، جایگاه تئاتر رو در جامعه به چالش می‌کشه: آیا تئاتر تنها برای نمایش عمومی ارزش داره یا حتی در خلوت‌ترین اتاق‌ها هم تئاتر، کنشی انسانی و اعتراضیه؟

زبان نمایشنامه آگاهانه بین زبان تاریخی و زبان ادبی نوسان داره. شخصیت‌ها با لحنی قاجاری، همراه با واژه های کهن، اما با رویکردی مدرن و آگاه حرف میزنن. این آمیختگی زبانی باعث میشه که نمایش‌نامه نه یک بازآفرینی خشک تاریخی، بلکه روایتی امروزی در دل یک فضای تاریخی باشه.
بیضایی با مهارت خاصی از ضرب‌المثل‌ها، زبان محاوره‌ای درباری و واژگان نمایشی استفاده می‌کنه و از طریق اونا شخصیت‌ها را شکل میده. طنز تلخ اثر در لایه‌های زبانی نهفته ست ، طنزی که بعضی وقتا به‌صورت شوخی کلامی، و بعضی وقتای دیگه در تضاد بین حرف و عمل نمود پیدا میکنه.

شخصیت‌های «پرده‌خانه» اغلب زن هستند، اما بین اونا مردانی نیز حضور دارند که کارکرد نمادین دارن. هر شخصیت به‌نوعی یک نقش نمایشی هم هست، و این هم‌زمانی شخصیت واقعی و نقش نمایشی، از ترفندهای روایی پیچیده بیضاییه.

«فاخته» شاید مرکزی‌ترین شخصیت زن این نمایشنامه باشه. اون در گذشته بازیگر بوده، حالا پیر شده، اما همچنان به تمرین ادامه میده. فاخته زنیه که هم قربانیه و هم فاعل. هم از گذشته‌اش رنج می‌بره و هم بهش افتخار می‌کنه. اون نماد هنرمندیه که در دل سانسور و فراموشی، به حیات هنریش ادامه داده.

🔥 لازم به ذکره ، این که میگم نماد به معنای اینه که شخصیت ها اینقد خوب نوشته شدن که میتونن نماد باشن نه اینکه بیضایی آگاهانه و عامدانه اونها رو نمادین کرده باشه.

ورود جوون تازه‌وارد به پرده‌خانه، یک عنصر برهم‌زننده نظم موجوده. اون نه‌تنها تعادل پرده‌خانه رو بر هم می‌زنه، بلکه زخم‌های گذشته رو باز میکنه و باعث میشه که زنان بازنگری تازه‌ای در هویت خودشون داشته باشن. این شخصیت  نماینده نسل جدیدیه که گذشته رو نمیفهمه، اما کنجکاوه، و همین کنجکاوی باعث بحران میشه.

شخصیت‌هایی چون عزیزالسلطان، پتیاره، و باقی زنها هم هرکدوم تیپ‌های نمایشی مشخصی‌ ان: زن درباری، زن رقاصه، زن مسن فراموش‌شده و... اما بیضایی هر تیپ رو با لایه‌ای روانشناختی و تاریخی همراه می‌کنه تا اونها رو از حالت کلیشه‌ای خارج کنه.

نمایشنامه ساختاری چندلایه داره. از لحاظ صحنه‌بندی، با وجود محدود بودن مکان، بیضایی با ورود و خروج‌های مکرر، گفتگوهای درهم‌تنیده، مونولوگ‌های شخصیت‌ها و فلاش‌بک‌های ذهنی، فضا رو پویاتر از اونچه هست می‌سازه. استفاده از آیینه، پرده، سایه و نور در طراحی صحنه (در توضیحات متن) خودش نشونه‌هایی از تأکید بیضایی بر مفهوم بازتاب و دروغ و سانسوره.

«پرده‌خانه» در کنار آثاری مثل «مرگ یزدگرد»، «مجلس ضربت زدن»، و «سلطان مار» از شاهکارهای دوران میانسالی بیضاییه. اگر «مرگ یزدگرد» به بازخوانی تاریخ از زاویه‌ای دادگاهی می‌پردازه، «پرده‌خانه» روایت زنانه‌ای از همون تاریخ فراموش‌شده ست. این اثر از معدود نمایشنامه‌هاییه که تقریباً تمام شخصیت‌های اون زن هستن، و این خودش نقطه عطفی در کارنامه مردیه که همیشه دغدغه زن و نقش زن در تاریخ رو داشته .

در آخر «پرده‌خانه» نمایشنامه‌ایه که در اون تاریخ، اسطوره، زن، هنر و دروغ درهم‌ تنیده شدن. بیضایی در این اثر نه‌فقط نمایش می‌نویسه، بلکه تاریخ رو بازآفرینی می‌کنه، اما این تاریخ نه اون چیزیه که در کتاب‌ها اومده  بلکه تاریخیه که در حاشیه و فراموشی رخ داده: تاریخ زنان فراموش‌شده، هنرمندان محو‌شده، و حقیقت‌های سانسورشده.
زبان پیچیده اما روون، شخصیت‌های پرلایه، فضای استعاری و مفاهیم عمیق اجتماعی، «پرده‌خانه» رو به یکی از درخشان‌ترین نمایشنامه‌های فارسی بدل کرده. خوندن و اجرا کردن این نمایشنامه، به‌نوعی خوانش دوباره از تاریخ فرهنگی ایرانه؛ با پرسشی ساده اما تکان‌دهنده: «چه کسانی از تاریخ حذف شدن؟
        

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

"آن سوی دی
          "آن سوی دیوار جاده‌ای است؛ حتی اگر شب باشد."
.
.
انتخاب بهترین کتاب از میان کارهای بیضایی بسیار سخته اما پس از سیاوش‌خوانی، این دومین اثری بود که با تمام جانم حسش کردم و بی‌تردید عاشقش شدم.
 در کنار گلتن احساس قدرت کردم. با نارگل و ریحان، با لولی و عسل و ایلناز  گاهی هیجان‌زده شدم و گاهی دودل. با شادی سوختم. با صدگیس رنج کشیدم. با نوسال ترسیدم. در کنار همه‌ی ساکنان بازی‌خانه به شکوه و جلال سلطان و ریش مبارک خندیدم و سرانجام رها شدم.
مطمئنم این اثر هم، مثل سیاوش‌خوانی، قابلیت چند بار خواندن رو داره.
.
داستان در حرمسرای شاهی می‌گذره با زنان فراوان؛ زنانی با گذشته‌های متفاوت و حالی یکسان. زنانی که باید هر لحظه با هم بجنگند تا در نگاه شاه بهترین باشند وگرنه چیزی جز مرگ یا فراموشی در انتظارشون نیست.
آغاز داستان، مثل همه‌ی حرمسراهاست با یک سوال: «چی میشه اگر زنان یک شاه به جای جنگیدن با هم، علیه یک نفر متحد بشن؟»
.
.
در این اثر هم، مثل تمام کارهای بیضایی، با زنانی روبه‌رو هستیم متفاوت با آنچه که همیشه خواستند بهمون بقبولانند.
با زنانی روبه‌رو میشیم که اگرچه در بندند ولی روحشون آزاده. 
زنانی که از قدرت اندیشه بی‌بهره نیستند، زیرک و هنرمند و خوددارند و به وقت مناسب در زور بازو هم چیزی کم‌ از مردان ندارند. زنانی هشیار که به احساساتشون مسلطند و سلطان پیروز رو از تخت به زیر می‌کشند اما نه در کارزار زورآزمایی‌هایی مردانه، که در میدان هوش و خرد.
برای من جذاب‌ترین بخش آثار بیضایی، زنانی هستند که به دور کلیشه‌های جوامع مردسالار (یا شاید زن‌ستیز!) تصویر میشن. زنانی مثل ساتی در عیار تنها، نایی در باشو غربیه‌ی کوچک، شهرناز و ارنواز در شب هزار و یکم، فریگیس در سیاوش‌خوانی، زن آسیابان در مرگ یزدگرد و بیدخت پرده‌خانه.


پی‌نوشت:
تصویر پیوست شده مال نمایش پرده‌خانه است که تا 26 اسفند 1401 در پردیس تئاتر شهرزاد اجرا میشه
        

2

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به یاد مادر:
"سر خاكش رفتم؛ مـادر 
جوان مرگم. نمي‌فهميدم پچپچ برگهاي پاييز است زير پايم يا اوست كـه از زيـر خـاك اسم مرا صدا می‌کند...  "
....
حاوی اسپویل!

نمایشنامه پرده خانه، تا به امروز بهترین کار از بیضایی است که خوانده ام. بیضایی در این کار سنگ تمام گذاشته است. او که پژوهشگر، نویسنده ، کارگردان و منتقد ادبی است؛ گویی تمام تجربیات و دانش خود را یکجا برای خلق این اثر باشکوه بکار برده است. این نمایشنامه، داستانی درباره زنان دارد و شاید بتوان آن را زنانه ترین کار بیضایی نامید. حوادث نمایشنامه در حرمسرای سلطانی ستمگر و خونریز ، در تاریخی دور و گذشته ای بدون زمان می‌گذرد. سلطان که تازه از جنگ بازگشته و با دشمن خود صلح کرده، بعنوان پیشکش یکی از زیباترین همسران خود را به بارگاه او میفرستد. همان روز، خواجگان نو عروسی را که سلطان در راه بازگشت به یغما گرفته، به حرمسرا می آورند تا برای شب زفاف آماده اش کنند. تا اینجا همه چیز طبق قاعده پیش می رود تا اینکه سوگلی سلطان، پرده از رازی بر میدارد و نامه ای را افشا می کند. در آن نامه سلطان به خواجگان دستور داده در صورت شکست در جنگ، تمام زنان و دختران حرمسرا کشته و سوزانده شوند؛ و پسران را  فراری بدهند. افشای این نامه تلنگری بر زنان می زند و زمینه ساز شورشی پنهانی بر علیه سلطان می شود.
......
این نمایشنامه به قدری ابعاد وسیع داره و به قدری موضوعات مختلفی رو توش جا داده که میشه ده ها نوع تفسیر و تاویل ازش داشت. و به جرات هرکدوم یک مقاله مفصل میطلبه. از تاویل اساطیری، کهن الگویی، روانشناسانه تا تفسیرهای فمنیستی ووو
 اما مشخص ترین جنبه نمایشنامه، دیدگاه فمنیستی اونه و شورش زنان بر علیه نظام بزرگ مردسالاری عه که اونها رو احاطه کرده. بیشترین تعداد شخصیت های نمایشنامه رو زنها تشکیل میدن و مردی هم اگر هست، به جز سلطان، چیزی از مردی در اونها وجود نداره و قبلا اخته شدن. و بقول خود نمایشنامه : "اینجا همه خواجه باشند، تا فقط یکی مرد جلوه کند!"
اعتراض زنهای نمایش به ظلمی که بهشون میشه، محدود به وضعیت حرمسرا نیست، بیضایی با هوشمندی تمام، اون رو به تمام تاریخ و تمام جهان تعمیم میده و صدای زنان نمایشخانه، پژواک صدای تمام زنان جهان میشه. حرمسرای سلطان، نمادی شده از کل دنیا؛ و رنج اون زنها، نمادی از رنج زنان طی قرن های گذشته و آینده ست. 
.....
یک کاری که بیضایی در نوشتن نمایشنامه هاش می‌کنه و من بینهایت عاشقشم و نشونه خلاقیت بی حد و مرز اون میدونم، نگاه کردن به داستان های تاریخی و یا افسانه ها از زاویه ای متفاوته. مثلاً توی نمایشنامه آرش، میاد میگه از کجا معلوم آرش خودش خواسته که بره بالای کوه و تیر بندازه، شاید داستان جور دیگه بوده. و میاد جور دیگه تعریفش می‌کنه. یا در داستان پهلوان اکبر، میاد به داستان پوریای ولی جور دیگه نگاه می‌کنه؛ و میگه از کجا معلوم پوریا خودش خواسته به جوان ببازه و واقعا نباخته باشه. من این اسطوره زدایی رو در نمایشنامه های بیضایی خیلی خیلی زیاد دوست دارم.
توی این نمایشنامه هم اومده و به یک افسانه قدیمی، با همون دید اسطوره زدایانه نگاه انداخته. افسانه ای که میگه: در گذشته های دور، پادشاهی به مرگ طبیعی در بسترش می‌میره؛ اما پس از مرگش، تمام زخم هایی که در جنگ ها به دشمنانش زده بود روی تنش سر باز میکنن. (پایین تر این بخش رو اسپویل کردم. نگران نباشید.)
کار دیگه ای که بیضایی می‌کنه هم اینه که میاد و توی این افسانه ها و اسطوره ها، سطح پایین ترین و یا نادیده گرفته شده ترین قشر رو انتخاب می‌کنه، اونها رو بولد کرده و توی کارش از زاویه دید اونها داستان رو روایت می‌کنه. سنت شکنی قشنگ و جذابیه. بقول یه بنده خدایی: جایی که تاریخ رو فاتحان می نویسن، بیضایی میاد و تاریخ رو از زبون زیر دستان روایت می‌کنه. 
.....
داشتیم با سعید (دوست جونی همخوانیم) درباره نمایشنامه صحبت میکردیم، سوال جالبی پرسید. این نمایشنامه با محتوای فمنیستی رو یک مرد نوشته. آخر نمایشنامه هم هرکدوم از زنها به انتقام از زخمی که از مردسالاری (توی این نمایشنامه  سلطان ) خوردن، زخمی به پیکر سلطان میزنن و می‌کشنش. اگر همین نمایشنامه رو به همین شکل یک زن مینوشت، چه تفسیری ازش میشد؟ آیا همینقدر تحسین میشد؟ متهم به رادیکال بودن و فمنیسم وحشی بودن نمی‌شد؟
        

0