معرفی کتاب جان شیفته (دو جلدی) اثر رومن رولان مترجم محمود اعتمادزاده ( م. ا. به آذین )

جان شیفته (دو جلدی)

جان شیفته (دو جلدی)

رومن رولان و 1 نفر دیگر
4.8
9 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

25

شابک
9789646207028
تعداد صفحات
1,729
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب جان شیفته (دو جلدی)، مترجم محمود اعتمادزاده ( م. ا. به آذین ).

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جان شیفته (دو جلدی)

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به جان شیفته (دو جلدی)

پست‌های مرتبط به جان شیفته (دو جلدی)

یادداشت‌ها

 naseri

naseri

1404/3/5

 در کتابخا
           در کتابخانه پر از کتاب استادم که با شوق دیدن کتابخانه اش هربار با خانه اش میروم و با حسرت نداشتنش برمیگردم، سبز قطورش خودنمایی میکرد، وقتی گفتم میخواهم بخوانم میشود این سبزهای قطور را قرض بدهید. 
نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت لحن نگاهش را در صدایش ریخت:میتونی بخونیش؟ فلانی نتونست تو میتونی؟ فکر نکنم ولی ببرش. 
این را استادم گفت رگ غیرتم باد کرد نمیتوانستم هم باید تمامش میکردم، مگر نه؟! 
1403ام با او تمام شد و 1404م با او شروع. 
شب های فروردینم را با او به صبح میرساندم تا جلد یک و دواش تمام شد وقتی تمام شد. خودم را در رابطه اش همانند انت دیده ام. زندگی اش پر از ابهام بود اما ادامه داد و جان شیفته هم برایم اینطور بود مبهم بود اما تا تهش پیش رفتم. 
و حالا جانم این روزها با دیدن عکس ها و فیلم هایی که ازش دارم شیفته ِجانِ شیفته انت شده است.
با انت زندگی میکنید، ناکام می شوید و ادامه میدهیدوشیفته میشوید. رومن رولان ادم هایی را خلق کرده، عجیب و غریب. احساساتی را لمس میکنید که شاید توضیحی برایشان ندارید و گاهی حتی ارتباط بین ادم ها را نمیفهمید.
حسم میگوید هنوز از او چیزی نفهمیده ام میگوید تو با انت زندگی نکردی او بود که در ان دو هفته با تو زندگی کرد نیاز به سفر در زمان داری به فرانسه، به ان روزها بایدسفر کنی تا بیشتر جانِ شیفته انت را درک کنی. نمیدانم شما میدانید بایذ جواب حسم را چه بدهم؟! 
دلم تنگ است برایش به امید تابستان و جلد سوم و چهارمش..

        

11

          بعضی از کتاب‌ها هیچوقت در زندگی‌ ما تمام نمی‌شوند‌ و من فکر می‌کنم این خصیصه‌ی مشترک کتاب‌های موردعلاقه‌ی من باشد،
تمام نمی‌شوند حتا وقتی به پایان‌شان رسانده‌ام،
بارها به آن‌ها بازمی‌گردم، بارها در مورد آن‌ها حرف‌ می‌زنم و اگر زندگی مجال دهد بار دیگری هم می‌خوانمشان
_اشکالی ندارد بگذار کتاب‌های کمتری بخوانیم و کتاب‌هایی که دوست داشته‌ایم را دوباره بخوانیم_
جان شیفته برای من چنین کتابی بود.

زنی که رومن رولان به تصویر کشیده بود نه  یک عروسک چینی بود که نتوان به آن نزدیک شد چون شکننده است و نه یک عروسک ماتروشکای روسی، زیبا اما خالی
زنی‌ست با گوشت و خون و استخوان و عاطفه، خرد و گذشته و آینده...
رومن رولان شخصیت‌هایش را خداگونه خلق می‌کند، زنده و لمس شدنی

من نُه ماه در بطن جان شیفته زندگی‌ کردم، خانه‌ایی بود در برابر آشفتگی‌هایم، آن هم آشفتگی‌هایی که دیگر خانه‌ایی برایشان پیدا نمی‌کردم.

احساس می‌کردم خونی که در رگ‌های رودخانه‌ی آنت‌ ری‌ویر جریان داشت در رگ‌های من نیز جریان داشت. آن سوداها و آن شیفتگی‌ها و آن تنهایی‌ها و آن جریان داشتن‌ها
و البته آن صداقت در برابر سیاست‌های زنانه!

برای من خواندن کلماتش بی‌شباهت به شنیدن یک سمفونی عظیم نبود، چیزی در درونم از عظمت آن تکان می‌خورد، از عظمت تبدیل احساساتِ انسانی به کلمات، گوش‌نواز، زیبا و تکان‌دهنده.

        

5

نجمه صافدل

نجمه صافدل

18 ساعت پیش

"مردم، تنه
          "مردم، تنها پس از آنکه از عاقل نبودن زیان ببینند، عاقل می شوند" ص۲۲۳
.
"آنت" شخصیت اصلی داستان، دختری مستقل و جسور است که سالها پیش مادرش را از دست داده و حالا بعد از مرگ پدر، میبایست خود به تنهایی زندگی و مسیرش را پیش ببرد.
او در نامه های محرمانه ی پدرش،  متوجه میشود که پدرش ازدواجی مخفیانه داشته. و همچنین پی میبرد که خواهری کوچکتر از خود به نام "سیلوی" دارد. بنابراین پس از روزها کلنجار رفتن با خود، پیِ یافتن خواهرش اقدام می کند. آنت و سیلوی همدیگر را مییابند و علی رغم شخصیت های متفاوتی که با هم دارند تصمیم می گیرند در کنار هم و در یک اپارتمان زندگی کنند و ...
و تا پایان جلد چهارم این دو خواهر ماجرا ها از سر میگذرانند، تجربه ها کسب می کنند، غصه ها می بینند، با شکست های عاطفی و شغلی مواجه می شوند و  سفرها می روند و  تا سنِ کهنسالی ،چالش های گوناگون دیگر را از سر می گذرانند...
.
✍نظر شخصی؛
داستان و موضوع کتاب، خوب و جالب بود اما واقعیتش قلمِ نویسنده بعضی جاهای کتاب و از جمله جلد سوم، سخت فهم میشد خصوصا قسمتهایی که آقای رولان به بالاترین ارتفاعِ ممبر میرفت و نطقِ سیاسی و فلسفی می نمودند🥴. از اون طرف ترجمه ی کتاب هم، چنگی به دل نمی زد و در بعضی قسمتها طوری بود که انگار فقط معنیِ کلمات در کنار هم چیده شده بود بدون اینکه مفهوم اصلی رو منتقل کنند😣.(در کتاب  ژان_کریستف که به قلم همین نویسنده و با ترجمه ی همین مترجم بود، اصلا اوضاع اینطور نبود.و اتفاقا خیلی خوشخوان بود.نمیدونم چرا این کتاب اینجوری شد؟!!😟.
ولی در کل از خواندنش خوشحال و خرسندم🙂 و پیشنهاد می کنم اگر تصمیم بر خواندنش دارید حتما و حتما مثل من با گروه همخوانیش کنید که هم انگیزه ی جلو بردنش باشد و هم برای درک قسمتهای سخت خوان، از همخوانان کمک بگیرید.

        

35