معرفی کتاب درمان اثر سباستیان فیتسک مترجم مهوش خرمی پور

درمان

درمان

سباستیان فیتسک و 1 نفر دیگر
4.4
15 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

20

شابک
9786001827280
تعداد صفحات
280
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

کتاب درمان، نویسنده سباستیان فیتسک.

لیست‌های مرتبط به درمان

پست‌های مرتبط به درمان

یادداشت‌ها

Elias

Elias

1403/7/5

          درمان 
نام کتاب: درمان 
نویسنده: فیتسک
مترجم: مهرنوش خرمی پور
ژانر: معمایی روانشناختی
تعداد صفحات: ۲۸۰
خلاصه: 
داستان از زبان ویکتور دکتر روانشناسی که چهار سال پیش دخترش رو گم کرده. 
برای دوری از فضا و استراحت به جزیره‌ای میره که خانه خانوادگی‌شون اینجاست، یک شب یه غریبه به نام انا وارد خانه میشه و میگه من بیمار روانی‌ام من رو دوستت فرستاده پیشت تا درمانم کنی و این در صورتی که ویکتور چهار ساله روان درمانگری رو کنار گذاشته...

بررسی: 
نویسنده کتاب داخل همون پیشگفتار مخاطب رو کنجکاو میکنه و کاری میکنه مخاطب در حالت وهم و کنجکاوی به فصل بعدی بره.کتاب با روایت اول شخص و فصلهای کوتاه باعث میشه که داستان روند تندی به خودش بگیره.( من خودم ده شب شروع کردم دوازده تا یک تمام شد)
لازمه بگم این کنجکاوی رو نویسنده به خوبی تا آخر کتاب حفظ میکنه. 
نقطه قوت کتاب شخصیت پردازی، فوق‌العاده اون حالت روانی رو در آورده و به مخاطب نشون میده که این دسته از افراد چطوری درگیر ابن حالت روانی میشن و چه دنیایی برای خودشون میسازن. ( شاید بگید چرا اسم بیماری رو نمیاری، ممکنه اسپویل باشه بخونید برسید به انا متوجه میشید) 
فضای کتاب داخل جزیره‌اییه که باران شدید و طوفانیه و من این فضا رو واقعا حس میکردم. 
( نکته جالبی که برای من داشت در طول خوندن کتاب تماما حس میکردم که داستان از چه قراره اما انقدر جالب کار رو در آورده بود که بازم خواننده دلش میخواست همراه بشه. و نکته جالب‌تر نداشتن هیچ مورد اضافی بود. نویسنده سر راست با پیچش خاص خودش داستان رو پیش میبرد.) 
در تمام طول خواندن داستان من یاد کتاب جزیره شاتر میوفتادم. اسپویل رو باز نکنید اگر حساسید. 
همونطور که گفتم شاید حدس بزنید که کی پشت ماجراست اما پایان کتاب نویسنده همه چیز رو برمیگردونه.
        

0

        اسپویل داستان: پدر بیماری روانی موشهازن داره، یعنی از بچگی دخترش که خیلی باهاش اخت بوده و باهاش صمیمی بوده وقتی میبینه پریود شده و بزرگ شده و بیشتر مامانش رو میخواد تا باباش، بیماری پدره عود میکنه و چون میدونسته که دخترش به پنی سیلین و... حساسیت داره از قصد بهش میداده تا مریض تر بشه.دخترش رو میبره ویلاشون دم ساحل، وقتی دختر سعی میکنه مامانش رو صدا بزنه باباهه سر دخترش تو آب میبره تا ساکت شه و اینطوری اون بیهوش میشه درحالی که فکر میکنه مرده و از غمش اسکیزوفرنی میگیره. ولی مادره بخاطر اینکه طمع ثروت داشته بهش نمیگه که دختره نمرده و دختر را میفرسته اسپانیا. در آخر با روش جدید درمان دکترها برای اسکیزوفرنی که قرص هاشو قطع کردن تا بدن خودش خود درمانی بکنه، یک داستان ساختگی پدر در ذهنش میسازه و تعریف میکنه و می‌فهمن واقعا این وقایع اتفاق افتاده. آخر سرم پدره خودش میدونه که مریضه و از دکتر ها میخواد که دوباره داروهای رو بدت تا از این حال بد رها بشه و بره توی خلسه خودش، سراغ مادره هم میرن و دستگیرش میکنن و دختره هم پیش مادره بود و اونو هم تلاش میکنن بخاطر تروماهایی که از سر گذرونده درمانش کنن.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0