معرفی کتاب اضطراب اثر زولفو لیوانلی مترجم یاسمن پوری

اضطراب

اضطراب

زولفو لیوانلی و 1 نفر دیگر
4.3
12 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

22

خواهم خواند

14

ناشر
نیماژ
شابک
9786003674264
تعداد صفحات
144
تاریخ انتشار
1399/3/7

توضیحات

        زلفی لیوانلی (1946)نویسنده ترک  ، متولد قوینه . تحصیلات خود را در کالج معارف آنکارا آغاز کرد و بعدها در استکهلم به تحصیل در باب فلسفه و موسیقی پرداخت. وی در زمینه های موسیقی سیاست و فرهنگ  و هنر از شخصیت های نام آور ترکیه به شمار می رود . او چند فیلم بلند هم ساخته از جمله فیلم « زمین آهنین آسمان مسین» که در فستیوال فیلم والنسیا برنده جایزه نخل طلایی شد و در بسیاری از کشورهای جهان به نمایش درآمد.لیوانلی با رمان ها ، اندیشه های فرهنگی و موسیقی خود همواره تحسین منتقدان  را به خود جلب کرده و آثارش به بیش از سی و چهار زبان ترجمه شده اند . او در زمینه های سینما موسیقی و ادبیات  موفق به دریافت بیش از سی جایزه ملی و بین المللی شده است.احساس کردم بالاخره راه درست را یافته ام و از این پس می دانم چه باید بکنم .ملک طاووس آسوده بخواب. تو هم شاید مثل خدای تورات بعد از روز ششم خلقت  درحال آسودنی.روز اول نور ، تاریکی ، شب و روز خلق شد.روز دوم گنبد آسمان و زمین و دریاها . بعد هم گیاهان ، دانه ها و میوه ها . روز چهام نوبت آفرینش آفتاب ، ماه و ستارگان بود.روز پنجم هم نوبت انواع جانوران روی زمین بود و دست آخر انسان ، اشرف مخلوقات ، به هیئتی شبیه خداوند آفریده شد. و بعد خدا به آفریدگانش به دیدرضایت نگاهی انداخت . روز ششم دیگر تمام عناصر زمین و آسمان آفریده شده بودند. روز هفتم که خلقت پایان گرفت ، دنیا دیگر جای زیبایی نیست . . .
      

یادداشت‌ها

          می‌دانی حارصه چیست، پسرم؟ یک کلمه‌ی قدیمی عربی است. هم‌خانواده با حرص، حریص، احتراص و محترص. الان برایت توضیح می‌دهم پسرم. می‌دانی که به شتر می‌گویند کشتی صحرا. این حیوان مبارک می‌تواند سه هفته‌ی تمام، بی‌آن‌که چیزی بخورد یا بیاشامد، تشنه و گرسنه،پیوسته در بیابان راهپیمایی کند. یعنی این‌قدر حیوان مقاومی است. اما یک جور خار بیابانی هست که شترها عاشق آنند. تا چشمشان به این خار می‌افتد، آن را با دندان می‌کنند و شروع می‌کنند به جویدن. خارها دهان شتر را زخمی می‌کنند و خون از زخم‌ها جاری می‌شود. هرچه طعم تیغ و شوری خون بیشتر با هم قاطی می‌شود، شتر لذت بیشتری می‌برد. خلاصه هرچه بیشتر می‌بلعد، خون بیشتری می‌آید و هرچه خونریزی شدیدتر می‌شود، شتر ولع بیشتری پیدا می‌کند. از خون خودش سیر نمی‌شود و اگر جلویش را نگیرند از فرط خونریزی می‌میرد. حارصه یعنی این. همانطور که گفتم،کلماتی مثل حرص و احتراص و حریص هم از همین ریشه است.
داستان خاورمیانه هم همین است، پسرم. مردمانش در طول تاریخ یکدیگر را کشته‌اند بی‌آنکه بدانند خون خود را می‌ریزند. آن‌ها هم از خون خود سرمست می‌شوند.
        

14

          
ابراهیم یک روزنامه‌نگار ترک ساکن استانبول، در جلسه‌ای برای بررسی اخبار روز متوجه میشه دوست بچگی‌ش، حسین، در آمریکا بر اثر ضربات متعدد چاقو کشته شده. تصمیم میگیره به شهر محل تولدش برگرده و از چند و چون قضیه سر در بیاره. موقعی که میره اونجا یک داستان دیگه در مورد حسین متوجه میشه، یک داستان عشقی تلخ بین حسین و ملک‌ناز دختر ایزدی از آوارگان سوری. ابراهیم که به شدت ذهنش درگیر میشه در به در دنبال ملک‌ناز میگرده و متوجه رنج و عذاب و مصیبت‌هایی میشه که داعشی‌ها بر سر اون و اطرافیانش آوردن. این فجایع بسیار دردناک و متاسفانه متاسفانه برای ما اهالی خاورمیانه، این خاک باارزش نفرین شده، جدید نیست. کتاب داستان خاصی نداره، روایت در انتهای سرهم بندی شده، اشتباهاتی در بیان اعتقادات مردم داره و در نهایت دچار یک دوگانگی غرب-شرق شده که توی ذوق میزنه. من اساساً با این غرب‌زدگی و شرق‌زدگی و فلان و بیسار مشکل دارم مخصوصا اگه به موعظه و خطابه منتج بشه. سه میدم فقط به احترام رنج و درد مردمان درگیر در این جغرافیا وگرنه کتاب بیش از دو ارزشی نداره.

از متن کتاب:
ه«میدونی حارصه چیه؟ یه کلمه‌ی عربی از خانواده‌ی حرص. حارص، احتراص. می‌دونی که شتر اونقدر صبور و پر طاقته که می‌تونه سه هفته تو بیابون راه بره و راه بره. توی بیابون خارهایی هست که شترها خیلی دوست دارند، هرجا این خار رو ببینند با دندون اون رو می‌کنند و شروع به جویدن می‌کنند. وقتی این خار با مزه‌ی شور خون آغشته میشه شترها لذت بیشتری می‌برند. هر چی بیشتر می‌خورند خون بیشتری می‌ریزه و هر چی خون بیشتر میشه شتر بیشتر و بیشتر از این خار می‌خوره، انگار که دیگه از خون خودش سیر نمیشه.اگه مانعش نشن شتر از شدت خون‌ریزی می‌میره.این یعنی حارصه. این رسم تمام خاورمیانه است پسرم،  اهالی خاورمیانه در طول تاریخ همدیگه رو کشتن و کشتن و کشتن بی اینکه متوجه بشن در حال ریختن خون خودشون هستن. از طعم خون خودشون مست میشن...»ه

پ.ن: البته من با این پاراگراف بالا هم صد در صد موافق نیستم اما قشنگ بود نوشتم
        

6