۱۴۰۰.۹.۲۸

این اولین کتابی‌است که از مجموعه #بچه_های_اطراف_جهان خواندم. همین اول کار بگویم که بسیار دلنشین و شیرین بود، هم داستان، هم نقاشی‌ها و هم درونمایه.

از اسم کتاب بر می‌آید که قصه درباره دختری باشد که برای مزرعه‌شان یک‌ کاری کرده‌است. اما کتاب درباره دوچرخه قرمزی بود که سه صاحب مختلف داشته و دست به دست چرخیده و کنار هر کدام از صاحبانش نقش موثری داشته است. اسم نسخه زبان اصلی کتاب، دوچرخه قرمز است و قصه بر محور دوچرخه قرمز می‌چرخد. در ضمن به‌نظر من گروه سنی کتاب بیشتر مناسب کودکان ۷ تا ۱۲ سال است، نه نوجوان‌ها. :)

+دلم برای دوچرخه سواری تنگ شد.
        

          به نظرم عنوانش باید" سرگذشت یک دوچرخه" باشد. بیشتر از عنوان خودش به محتوای این کتاب می آید.
        

          اینکه اسم کتاب "دختری که مزرعه را نجات داد" بود، باعث شد، اول خب منتظر دختره باشم، بعد دیدم فرد صاحب دوچرخه لئو بود... گفتم خب هیچی، بریم جلو. بعد که رفتم جلو دیدم انگار خود دوچرخه داستان  هستش که مهم‌تره. گویا اسم اصلی کتاب دوچرخه قرمز هست که اسم بهتری بود. 

اما در کل این روند جریان داشتن وسایل و عاقبتشون، اینکه یه وسیله‌ای می‌تونه برسه به دست یه نیازمند و در کل چه تاثیری داره و... خیلی جذاب بود و برای بچه‌ها خیلی مفید و آموزنده هستش.

در آخر کتاب هم اطلاعاتی درباره دوچرخه و بورکینافاسو می‌دهد که خیلی خوبه.
بعد هم فعالیت‌هایی که می‌شه با این کتاب برای بچه‌ها اجرا کرد رو پیشنهاد داده.


        

          داستان از یک دوچرخه شروع می شود.
این دوچرخه به نظرم شخصیت اصلی بود.
خیلی قشنگ بود و عاشقشم.
حتماً مطالعش کنید.
        

          آخرین کتاب از مجموعه نشر اطراف بود با داستانی متفاوت. 
این قصه ، داستان یک فرد نبود ، داستان دوچرخه ای بود که بین افراد مختلف جابه جا میشد و از کشور به کشوری دیگر و از منطقه ای به منطقه ی دیگر سفر می‌کرد. 
سفری از قاره ی  آمریکا به قاره ی آفریقا و کشور بورکینافاسو  .
با اینکه روایتی متفاوت و قابل توجه داشت اما باید بگم که به نظرم عنوان کتاب با موضوع آن هماهنگی نداشت چون فقط راجع به یک شخص نبود بلکه سه شخصیت اصلی و تاثیرگذار داشت .
اما موضوع مهمی با هدف هدیه دادن به نیازمندان و استفاده ی مجدد از لوازمی که دیگر به آنها نیاز نداریم ، داشت .
 که می‌توان با تعمیر و بازسازی وسایلی که برای ما قابل استفاده نیست ،  به کسی که به آن نیاز دارد تا زندگی بگذراند کمک کرد .
        

          عنوان ترجمهٔ فارسی: دختری که مزرعه را نجات داد
        

          از این‌ها بهتر تو کشورمون داشته و داریم، ولی درباره‌اش نمی‌دونیم، نمی‌نویسیم، نمی‌گیم، نمی‌خونیم
        

          به نظرم شخصیت اصلی داستان دوچرخه‌ایی قرمز  است که  زندگی‌اش از آمریکا شروع می‌شود و بعد سر از بورکینافاسو در می‌آورد. اولش یار پسری آمریکایی‌ست ، بعد کمک حال دختری آفریقایی می‌شود تا مزرعه را آباد کند و در آخر هم تبدیل به آمبولانسی می‌شود تا از جاده‌های باریک و سنگلاخ عبور کرده و برسد به  بیمارانی که به او نیاز دارد.

        

          همانطور که دوستان در مرورهای کتاب اشاره کرده‌اند، کتاب سرگذشت یک دوچرخه را روایت میکند نه دختری که مزرعه را نجات داده باشید. پس اصولا گنجاندنش در مجموعه‌ای که راوی قهرمانان نوجوان است، درست نیست. قدرت روایت داستان کاملا معمولی ولی خوشخوان است. 
و در آخر هم مناسب نوجوان که نه، مناسب ۹ تا ۱۲ سال به نظر میرسد‌.
        

          کتاب حاضر یکی از جلدهای مجموعه «بچه‌های اطراف جهان» است. در هر کدم از کتب این مجموعه، قصه‌ای واقعی نوجوانی را می‌خوانید که تسلیم مشکلات محیط زیست زندگی‌اش نشده است. این نوجوانان در برابر اتفاقات بی تفاوت نبوده و تلاش کرده تا دنیای دور و برش را کمی تغییر داده و بهبود بخشد. این قصه‌ها می‌تواند الهام بخش بچه‌ها باشد تا نسبت به اطرافشان بی تفاوت نباشند. همچنین در این کتاب نوجوان با کشور سوژه مورد نظر و زبان و محل زندگی او نیز آشنا شده و اطلاعات عمومی او افزایش پیدا می‌کند.
«دختری که مزرعه را نجات داد» روایت دوچرخه قرمزی است که بین چند نوجوان دست به دست می‌شود. نوجوانانی که این دوچرخه را در راه‌های خوبی مصرف می‌کنند، یکی آن را به کشوری در آفریقا به عنوان کمک می‌فرستد،‌ یکی برای سرعت بخشیدن به روند کار در مزرعه خانوادگی استفاده می‌کند و یکی برای حمل بیماران تا بیمارستان.
.
برشی از متن کتاب:
در شهر سازمانی بود که دوچرخه جمع می‌کرد بعد دوچرخه‌ها را به کشوری خیلی دور می‌فرستاد، برای آدمهایی که انقدر پول نداشتند که دوچرخه بخرند اما برای رفت و آمدشان به آن نیاز داشتند. لئو همانجا تصمیم گرفت که قرمز بزرگ را هدیه بدهد، آن وقت دیگر قرمز بزرگ صاحب خانه جدید می‌شد. جایی که خیلی به آن نیاز داشتند.
        

          امتحانش کنید، پیشنهاد میکنم
        

          یک داستان الهام‌بخش و پر از شجاعت بود. دختر قصه با اراده و پشتکارش نشون داد که حتی در سخت‌ترین شرایط هم می‌شه دست به کار شد و جلوی مشکلات ایستاد. بعضی جاهاش پر از هیجان و اضطراب بود و آدم دلش می‌خواست بدونه بعدش چه اتفاقی می‌افته. این کتاب حس امید و باور به توانایی‌های خودمون رو تقویت می‌کنه و یادمون میاره که حتی یک نفر هم می‌تونه تغییر بزرگی ایجاد کنه.