خانه ام آتش گرفته است خانه ام آتش گرفته است آریل دورفمن و 1 نفر دیگر 3.8 6 نفر | 3 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 7 خواهم خواند 12 خرید از کتابفروشیها ناشر هیرمند شابک 9789644087981 تعداد صفحات 159 تاریخ انتشار _ توضیحات کتاب خانه ام آتش گرفته است، مترجم زرین جوادی. بریدۀ کتابهای مرتبط به خانه ام آتش گرفته است Ms.nobody ؛)(= خانه ام آتش گرفته است آریل دورفمن 3.8 3 صفحۀ 23 می دونین،اگه یه ایده رو نصفه کاره رها کنین، برای همیشه از دست تون می ره. کلمات خیلی کینه توزن. 0 8 پواد پایت خانه ام آتش گرفته است آریل دورفمن 3.8 3 صفحۀ 130 من فقدانهایمان را انکار نمیکنم. باغها پر شدهاند از زباله، هوا گندیده است، حتی درختها بوی نطفهای سیاه میدهند که به زمین چسبیده است. چرا باید خودم را مثل دیگران فریب دهم؛ وقتی کتابی سوزانده شود، نور دیگر به روشنی قبل نخواهد تابید. اما میشود کاری کرد. وقتی مه پایین میآید و در برم میگیرد، میتوانم رو به سویشان فریاد بزنم، تا حداقل دشمن بترسد، تا بداند روزی برمیگردیم. 0 25 Ms.nobody ؛)(= خانه ام آتش گرفته است آریل دورفمن 3.8 3 صفحۀ 25 یاد گرفتم آدم هارو بر اساس عملشون قضاوت کنم نه اون چیزی که توی ذهن شونه. 0 26 لیستهای مرتبط به خانه ام آتش گرفته است شهر کتاب مرکزی كتابهای خواندنی فروردین و اردیبهشت 1402 10 کتاب این چهارمین فهرست کتابهای خواندنی است که با توجه به نیمه تعطیل بودن فروردین ماه، مجموع کتابهای منتشر شده در دو ماه در آن قرار گرفته است: 0 37 یادداشت ها محبوبترین جدید ترین لیلی بهشتی 1402/3/10 از دورفمن تا الان هم ناداستان خونده بودم هم رمان هم نمایشنامه، میشه گفت هرچیزی که به فارسی ازش ترجمه شده رو خوندهم درواقع. همهشون هم موردعلاقهمن، بسیار. از یک جهان مشخص مینویسه چون، جوری که زندگینامهش بعضا وارد داستانها و ناداستانهاش میشه و برعکس و مرز همهچیز باهم خیلی باریکه. این یکی ولی اولین مجموعه داستانکوتاهی بود که میخوندم ازش. دورفمن از اونهاست که اهل طولانی نوشتن و بسط دادن بنظر میرسن. نه جوری که خستهت کنه و حوصلهت رو سر ببره، ولی جوری که بتونه هر مقدار که لازم میدونه بپردازه به هرچیز و مهمتر از اون بتونه طول عمر یک پدیده رو بهت نشون بده، که همیشه هم نسبتی داره با دموکراسی آلنده و دیکتاتوری طولانی پینوشه در پسش. برای همین فکر میکردم داستانکوتاه خوندن ازش چالش خواهد بود، اینکه چطور و با چه کیفیتی بتونه مهارتهای بسط و گسترش دادنش رو حالا بیاره تو قالبی که قراره موجز و موثر باشه. جوابش اینه که به بهترین شکل. انتخاب سوژهها رشکبرانگیز و متحیرکننده ست، از داستان اولی که سوژهش یه مامور سانسوره در جهان دیکتاتوری که یه روزی خودش رو توی یکی از آثاری که قطعا نباید اجازه چاپ پیدا کنن پیدا میکنه، و انقدر براش جالب میشه که میره ناشناس با نویسندهش آشنا میشه و بعد تصمیم میگیره سر هر چیزی که داره قمار کنه و اجازهی چاپش رو شخصا بده، تا اون یکی که داستان پدریه که مقام مهمی در دولت آلنده داشته و حالا نمیدونه با پسرش که، البته اجبارا، رفته سربازی و داره در ارتش پینوشه خدمت میکنه باید چیکار کنه، پدر ناامیدی که بعد سقوط دولت آلنده همهچیز رو رها کرده و حتی از پس رفع نیازهای مادی خونواده هم برنمیاد و فضای داستان رو مجموعا اینقدر پساکودتایی کرده بود که انگار داشتی شب هول رو میخوندی و قضیه دیگه آلنده نبود، مصدق بود. تا داستان معرکهای که اسم کتاب رو ازش برداشتهن، که از زبان دوتا بچه روایت میشه که پدر و مادرشون هردو فعال سیاسی و هر لحظه منتظر دستگیرین و ما شاهد بازی بچههاییم، که با بالش و ملافه خونه میسازن اما نه برای خالهبازی، که برای پنهان کردن خود از دست دشمنهای اون بیرون، که اونقدر میترسن که حتی به مهمونهای پدر مادرشون هم نمیدونن که باید اعتماد کنن یا نه. و حتی یکی از اون داستانهای انتهایی، درباره مادری که سه تا پسر داشته که دوتاشون رو نیروهای پینوشه با داستانها و سناریوسازیهای دروغین کشتهن و حالا اومدهن دنبال سومی، که داره سعی میکنه با به یادآوردن سناریوهای ساختگیشون بتونه نقشهی فرار از بیمارستانی که قراره توش کشته بشه رو بکشه. که از نقشههای خودشون استفاده میکنه برای رکب زدن بهشون، برای اینکه مادرش این بار دیگه خبر کشته شدن بچهش بهش نرسه. و من همهش خونوادهی افکاری میومد تو ذهنم موقع خوندنش. مسئلهی علاقهم به دورفمن هم سر همینه اصلا بیشک، که هی میتونی توی داستانها و ناداستانهاش اسمها رو جایگزین کنی، لوکیشن رو جایگزین کنی، و بلاها و مصیبتها و بیچارگیهای آدمهای تحت حکومت دیکتاتوری یکسان باقی بمونه همچنان. پ.ن: خانومه که مترجم اینه، صاحب برند کارتپستال و ایناییه به اسم زر. دیدهاید احتمالا، کارتهاش خیلی معروفن علیالخصوص اون کوچیکها که در ابعاد قوطیکبریتن و آثار هنرمندهای معروف توشونه. اینکه چطور فهمیدیم این همونه هم داستان جالبی داره حالا که جاش در این ریویو نیست، ولی مجموعا میخوام بگم ماشالا از هر انگشت یک هنر. خیلی هم خوب ترجمه کرده، تقریبا بی ایراد. و این رو دارم در مقایسه با «زندگی بر بالهای خیال» میگم که پارسال منتشر شد از یه مترجم شناختهنشدهای، که خود کتاب یکی از مهمترین دورفمنهاست و حدود 400 صفحه ست و من 40-50 صفحه اول زار زدم فقط که چطور میتونی همچین کتابی رو اینقدر خراب کرده باشی، و بعد مداد گرفتم دستم و نسخه اصلی رو گذاشتم جلوم و خط به خطش رو مقابله کردم و الان کتابم در حد جزوههای مهم درسیه که هزاران بار خونده شدهن و خطبهخط بغلشون نکته نوشته شده و خط خورده و فلان. این خیلی خوب بود ولی، با خیال راحت بخونیدش. 3 20 پواد پایت 1402/6/8 همیشه در انتخابهایم از کتابهایی که در وصفش نوشتهاند «داستان سیاسی» یا مثلا «چقدر شبیه امروز ماست!» فرار کردهبودم. در ایران، به اندازهی کافی در طول روز سیاست تمام زندگی را گرفته و دنیای داستان برایم راه فراری بوده که نمیخواستم سیاست را واردش کنم. از طرفی، به نظرم تعریفهایی که از این داستانهای سیاسی میکنند هم خیلی متاثر از همین نزدیکبودن شرایط و همذاتپنداری ناخودآگاه با کاراکتری که سیاست دهنش را صاف کرده، است. انگار خواننده چشمهایش را روی درام ضعیف و شخصیتپردازی بسته باشد و صرفا شباهت فضا راضیاش کرده باشد. نمیدانم تحت تاثیر یکسال اخیر، یا صرفا مقتضیات سن بود که یک روز یکهو دلم خواست داستان سیاسی را امتحان کنم. هنوز گاردم را داشتم و با داستان کوتاه شروع کردم که اگر وسطش پشیمان شدم، راحتتر ولش کنم. این کتاب اما واقعا خوب بود. چفت و بست هر داستان درست بود. برای من که این سالها انگار درام از همه چیز اهمیتش بیشتر شده و ادبیات و شاعرانگی را سریع پس میزنم، ریتم درست و توصیفهای بهجای نویسنده خیلی جذاب بود. داستان اول، بررس، و داستان چهارم به نظرم واقعا خفن بودند. هم جنس سوژهای که داشتند و هم روندی که طی میشد. نزدیک بودن فضا و اتفاقاتی که نویسنده ازش حرف میزد، واقعا اعتیادآور بود. انگار با همان چند کلمهی اول خودم را در شیلی و فضای اختناقی که حاکم بوده میدیدم. نیازی نبود نویسنده حرف خاصی بزند و نیازی هم نبود که من به قوهی خیالم فشار بیاورم. کار خودش در میآمد. ترس، بدگمانی، فروپاشی و همزمان امید، تلاش و از خودگذشتگی. نمیدانم چرا تا الان فرار کرده بودم. بعد از خواندنش، گوگل را باز میکنم، مینویسم «داستان سیاسی، دیکتاتوری، شبیه امروز ما» فکر کنم واقعا بهش معتاد شدهام. پ.ن: ترجمه و ویرایش خیلی خوب بود. صفحهآرایی معمولی. 6 29 سید محمد بهروزنژاد 1403/2/7 به نام خدا «خانهام آتش گرفته است» متشکل از ده داستان کوتاه است که هرکدام به نوعی به دیکتاتوری پینوشه مربوط میشوند. به فقر، به مبارزان و به خانوادههای آن دوران. با اینکه آریل دورفمن را نویسندهای حرفهای و صاحب سبک میدانم این اثر او را «تلاشی ناموفق در نوشتن داستان کوتاه» میبینم که نیمی از داستانهایش را در یک کلمه میتوان بیان کرد: «شعار» هیچ داستانی از اندیشه_ هرچند سطحی_ خالی نیست اما نویسنده باید بداند که مخاطب پیش و بیش از هر چیز میخواهد داستان بخواند. او نباید با سخنرانیهای شخصیتها اندیشهاش را فریاد کند بلکه باید فکرش را در سراسر داستان پخش کند و بگذارد مخاطبْ خود آن را کشف کند. شعارزدگی در این مجموعه باعث شده نیمی از داستانها، منطق مخدوش، پایان بیمعنا و پیرنگ ضعیف داشته باشند. البته ناگفته نماند که دورفمن در آثار بلندش بسیار قدرتمندتر ظاهر شده و توانسته ترکیبی متوازن از اندیشه و داستان ارائه کند. پ.ن: شعارزدگی در ادبیات متعهد _به هر چیزی_ بسیار دیرینه و فراگیر است و معلوم نیست تا چه زمانی، چه آثار ارزشمند دیگری را بناست نابود کند. 0 8