معرفی کتاب خواهران تاریک اثر مهدی رجبی

خواهران تاریک

خواهران تاریک

مهدی رجبی و 1 نفر دیگر
3.2
34 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

69

خواهم خواند

4

ناشر
افق
شابک
9786003531598
تعداد صفحات
272
تاریخ انتشار
1398/11/27

توضیحات

        
عقربه ی ثانیه شمار روی 9 درجا میزند...
پله ها و پاگرد طبقه ی بالا در تاریکی غرق شده اند.در نور خفه ی سالن به مردی زل میزنم که با چشم های بسته روی تختی فلزی و بدون ملافه دراز کشیده و لوازم جراخی را ردیف کنارش چیده اند،چاقو و قیچی و انبر و چیزهای عجیب و غریب دیگر.به شست پای مرد،کارتی کاغذی گره زده اند.این مرد روی تخت فلزی مرده و عجیب است اصلا از او نمیترسم.
مهدی رجبی متولد1359 و دانش آموخته ی سینما و ادبیات نمایشی است.بعضی از آثار او موفق به کسب جوایزی چون کتاب برگزیده ی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان(1389)و جایزه ی ادبی سپیدار (1394)شده اند.
رمان کنسروغول او در سال 2015 در فهرست کتابخانه ی مونیخ (کلاغ سفید)قرار گرفت.

      

لیست‌های مرتبط به خواهران تاریک

دختری که به اعماق دریا افتادمن نوکر بابا نیستم!خردم کن

.کتاب‌ هایی‌ که‌ دوست‌ شان‌ نداشتم.

6 کتاب

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام . این لیست شامل کتاب هایی می‌شود که من از خواندنشان لذت چندانی نبردم . در واقع این کتاب ها برای من چندان جالب نبودند و خواندنشان خالی از لذت بود . و اینکه قصد توهین به طرفداران این کتاب ها را ندارم . این کتاب ها صرفا برای من چندان جالب نبودند . دلایل را شرح می‌دهم : خردم کن : داستان و روند کلیشه ای، عاشقانه ی داستان اصلا برای من جالب نبود .کامل نخواندمش. دختری که به اعماق دریا افتاد : توصیفات خیلی خیلی زیاد، مبهم بودن اتفاقات، و داستان عاشقانه ی نه چندان دلچسب. به چاچالک سفر سقوط کنید ( چاچالک سرزمین توالت های طلا): در هفت سالگی تصمیم گرفتم کتاب را بخوانم که فکر می‌کنم سن مناسبی هم بود. اما کتاب ذره ای من را به خود جذب نکرد و کتاب را به کتابخانه ی محله مان دادم. شاید زمانی دوباره بخوانمش و برایم جالب باشد! کامل نخواندمش . من نوکر بابا نیستم : داستان اصلا جذاب نیست. اگر بخواهم در یک کلام خلاصه اش کنم باید بگویم ... داستان کثیفی بود! ایده اصلا خوب نبود . خواهران تاریک : متاسفانه سر و تهش مشخص نبود. نه شروع و نه پایان مناسبی داشت. حس سردرگمی و بدی را به مخاطب القا می‌کرد. جنایتکار اعتراف می کند: کامل نخواندمش. برایم دوست داشتنی نبود . باز هم می‌گویم ، کتاب ها برای من جالب نبودند . شاید بقیه ی کاربران بهخوان به این کتابها علاقه مند باشند .

26

یادداشت‌ها

Aralia

Aralia

1403/7/3

          حتما براتون پیش اومده که برای بیدار شدن از یه کابوس مدام تقلا کنید اما درنهایت بازم از یه خواب پیچ در پیچ دیگه سر دربیارید.
این کتاب دقیقا همون حس و حال رو برام یادآوری کرد.
از لحظه‌ای که کتاب رو باز کردم تا وقتی که آخرین صفحاتش رو ورق زدم، انگار توی یه کابوس بی سر و ته اینور اونور میدویدم.
همین حس به خصوص و سیاه‌چاله های تو در تو بود که وادارم میکرد بدون وقفه ادامش بدم.
احساس سردرگمی شخصیت اصلی ''نیما'' باعث میشد که بخوام همراه باهاش گره‌هارو دونه دونه باز کنم و سریع تر به آخر ماجرا برسم. مثل کسی که برای بیدار شدن از یه کابوس داره خودشو به در و دیوار میزنه.
حالا که حرف شخصیتای داستان شد، باید بگم که یکم ارتباط گرفتن باهاشون برام سخت بود. هنوز میشد بیشتر بهشون پرداخت.
با این حال در بین تمام کاراکترای پر رمز و راز این کتاب، شخصیت مرموز ''سارو'' بیشتر از بقیه برام جالب بود. هرلحظه منتظر بودم تا یه بعد پنهان دیگه از شخصیتشو کشف کنم.
فضاسازی و توصیفات داستان با اون حس و حال خاکستری و گرفته‌ی کتاب هماهنگی داشت ( با تشکر از توصیفات و تشبیهات نویسنده‌ی عزیز،  تا مدت ها علاقم به خوردن جوجه رو از دست دادم😂)
و اما پایان...راستش توقع پایان قوی تری رو داشتم...
الانم که دارم این یادداشت رو مینویسم و به قضایای داستان فکر میکنم، به گره های باز نشده و سوالای بی جوابی برمیخورم که تو ذهنم دارن میچرخن
من این کتاب رو با یه علامت سوال بزرگ بستم.

        

14

SARA

SARA

1404/3/19

          یازده‌ساله بودم که توی یه شب تاریک تمومش کردم. وقتی بهش فکر می‌کنم، مو بر تنم سیخ میشه!
کتاب توصیف کاملی از واژه‌ی کابوسه. بعد از حدود هشت‌سال، دوباره دلم خواست کتاب رو از کتابخونه‌ی شهر امانت بگیرم و دنیای مبهم و ترسناک و تاریکش رو دوباره تجربه کنم. برای اون زمانِ من، رمان ترسناک و بسیار جالبی بود. از خوندنش پشیمون نیستم و البته، نمیدونم آیا اگه الان هم بخونمش، همون حس بهم القا خواهد شد یا نه!
پ.ن: هنوز توت‌فرنگی‌های گلخونه و صدای یخچال رو یادمه! :)))))

ویرایش؛ ۳۰ تیرماه ۱۴۰۴ پس از دوباره خواندن کتاب بعد از ۷ سال:
شکی در این نیست که داستان این کتاب یک کابوس به تمام عیاره.  وقتی اومدم ویرایش بندیسم، توقع داشتم نقدهای مثبتی ببینم اما در مجموع کمتر کسی از داستان وهم‌ناک نیما و اتفاقاتی که براش می‌افتاد راضی بود! اما من مثل قبل و شاید دوچندان بیش از قبل به این کتاب علاقمند شدم و نه تنها داستانش رو به عنوان یک روایت دیوانه‌کننده دوست داشتم، بلکه قلم نویسنده رو هم بسیار پسندیدم!
اما گمون نمی‌کنم هرگز این کتاب رو به کسی پیشنهاد بدم علی الخصوص نوجوان‌ها! فقط توصیه می‌کنم اگه دوست دارید ته یه چاه عمیق سر کنید و دیوانه ازش بیرون بیاید، حتما این کتاب رو بخونید!
چیز عجیبی که برام وجود داشت، این بود که توی نقدها اغلب دنبال پیام برای داستان بودن. این نکته رو متذکر میشم که اغلب داستان‌های ترسناک هدف با پیام خاصی ندارن و صرفا برای ایجاد احساس لذت بخش وهم در خواننده نوشته میشن! مطمئنا ما توی کابوس به دنبال پیام فلسفی خاصی نیستیم.
در کل اگرچه اواسط کتاب کمی کسل کننده شده بود ولی من روایت رو دوست داشتم و نیما من رو یاد بچگی‌های دیوانه کننده و کابوس‌ها و رفتارهای خودم مینداخت!
        

0