یادداشت Aralia

Aralia

Aralia

1403/7/3

        حتما براتون پیش اومده که برای بیدار شدن از یه کابوس مدام تقلا کنید اما درنهایت بازم از یه خواب پیچ در پیچ دیگه سر دربیارید.
این کتاب دقیقا همون حس و حال رو برام یادآوری کرد.
از لحظه‌ای که کتاب رو باز کردم تا وقتی که آخرین صفحاتش رو ورق زدم، انگار توی یه کابوس بی سر و ته اینور اونور میدویدم.
همین حس به خصوص و سیاه‌چاله های تو در تو بود که وادارم میکرد بدون وقفه ادامش بدم.
احساس سردرگمی شخصیت اصلی ''نیما'' باعث میشد که بخوام همراه باهاش گره‌هارو دونه دونه باز کنم و سریع تر به آخر ماجرا برسم. مثل کسی که برای بیدار شدن از یه کابوس داره خودشو به در و دیوار میزنه.
حالا که حرف شخصیتای داستان شد، باید بگم که یکم ارتباط گرفتن باهاشون برام سخت بود. هنوز میشد بیشتر بهشون پرداخت.
با این حال در بین تمام کاراکترای پر رمز و راز این کتاب، شخصیت مرموز ''سارو'' بیشتر از بقیه برام جالب بود. هرلحظه منتظر بودم تا یه بعد پنهان دیگه از شخصیتشو کشف کنم.
فضاسازی و توصیفات داستان با اون حس و حال خاکستری و گرفته‌ی کتاب هماهنگی داشت ( با تشکر از توصیفات و تشبیهات نویسنده‌ی عزیز،  تا مدت ها علاقم به خوردن جوجه رو از دست دادم😂)
و اما پایان...راستش توقع پایان قوی تری رو داشتم...
الانم که دارم این یادداشت رو مینویسم و به قضایای داستان فکر میکنم، به گره های باز نشده و سوالای بی جوابی برمیخورم که تو ذهنم دارن میچرخن
من این کتاب رو با یه علامت سوال بزرگ بستم.

      
191

11

(0/1000)

نظرات

موافقم که داستان کاملا حل نمیشه برای مخاطب. شاید به خاطر کتابهای خارجی باشه اما من انتظارم از کتاب های ایرانی زیاده چون فکر میکنم کامل و با حوصله به داستان نمی پردازند و علت و معلول ها با هم مرتبط نیستند. خوب شروع میشن ولی انتظار مخاطب برآورده نمیشه.

3

من بعد خوندنش احساس خیلی بدی گرفتم .
1

1

Aralia

Aralia

1403/7/4

درسته منم همینطور
درواقع اهداف این سبک کتاب‌ها دقیقا همینه
از نظرم اینکه همچین حسی گرفتیم به معنای اینه که نویسنده  در نوشتن کتابش تا حدودی موفق بوده
 

2