معرفی کتاب من عاشق امید شدم اثر لان کالی

من عاشق امید شدم

من عاشق امید شدم

4.4
12 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

27

شابک
9786225251458
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1402/10/10

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        در برابر چشم انداز ناخوشايند بيمارستان، عاشق پسري شر و شيطون با چشماني به درخشاني آفتاب شدم… که تنها دلخوشي من در اين مکان غمزده و متروک شد. و ماجرا دقيقا از جايي شروع شد که او در برابر چشمانم خودکشي کرد و روح و روانم بيشتر متلاشي شد. از آن زمان با خودم عهد بستم که ديگر هيچ کسي را دوست نداشته باشم. به استثنا سه چيز: دوستانم، سوني، نئو و کور. گروه کوچک و گنگي از بچه هاي سرکش که با مرگ در حال مبارزه بودند. برايتان سوال پيش آمده که اين ها چه کساني هستند؟ خب، “سوني” به کمک تنفس هواي کپسولي و تنها با يک ريه زندگي را پيش ميبرد. “نئو” که يک نويسنده ي بداخلاق است، روي صندلي ويلچر مي نشيند و آمار خرابکاري هاي بزرگمان مانند دزدي و پيچاندن پرستارانمان را دنبال مي کند. و “کور” پسر زيبا، با هيکلي درشت به مانند غولي مهربان مي ماند اما قلبي به شدت ناتوان دارد. قبل از اينکه فرشته ي مرگ به ناچار درب هاي زندگيمان را بکوبد. من و همدستانم براي آخرين خرابکاري برنامه ريزي کرده ايم. ما برنامه ي فرار مفصلي را چيده ايم! فرار از دست والدين بدسرپرست، درد عميق و فلج کننده و واقعيت هاي بيماري و فضاي اطرافمان… اما.. اما چه اتفاقي افتاد؟ چه اتفاقي افتاد وقتي که دختري با چشمان آفتابي از در وارد شد و به جمع ما پيوست و من را مات و مبهوت کرد…
      

لیست‌های مرتبط به من عاشق امید شدم

یادداشت‌ها

♡dely

♡dely

1403/10/8

حقیقتاً چو
          حقیقتاً چون دیدم که بیشتر کتاب‌هایی که جدیداً یعنی از پارسال تا امسال خوندم رو براش یک یادداشت نوشتم گفتم بزارید برای اینم بنویسم بلکه شاید نظرتون رو توی خوندن یا خریدن یا هر چیز دیگه‌ای عوض کن هرچند که این یادداشت و همه یادداشت‌هایی که نوشتم صرفاً نظر من هستند و بر هیچ دلیل منطقی و درستی نقد نشدند و صرف نظر خودم هستند. خوب این کتاب رو من تا نصفش خوندم حقیقتاً و انقدر که کند بود روند من همون نصف کتاب رو هم روی توی چند ماه خوندم و باعث شد که حتی سه ماه ریدینگ اسلامپ بشم و نتونم کتاب بخونم و خوب خیلی روند کند و یکنواخت بود از نظر من و شاید جاهای غمگین بود ولی واقعاً کتابشو دوست نداشتم و فعلاً هم قصد ندارم تمومش کنم چون می‌دونم به محض اینکه برم سراغش دوباره ممکنه که نتونم یه مدتی کتاب بخونم چون واقعا یه جوریه که منو از کتاب خوندن زده می‌کنه و اینکه بیشتر همش داشت کتاب بر روال گفتگو‌هاشون داخل بیمارستان و همین می‌گذشت و هیچ چیز جدید و خاصی نداشت که آدم ذوق داشته باشه ادامه بده کتابو برای همین واقعاً روندش به نظر من کند بود شاید یه روزی که فکر کنم موقعشه و مناسب باشه ادامشو بخونم و تمومش کنم ولی فعلاً قصد خوندن ادامشو ندارم و خب درسته تا اینجا خیلی برام بد بود ولی چون کامل نخوندم نمی‌تونم امتیاز بدم برای همین امتیاز می‌مونه برای وقتی که بتونم تمومش کنم (:
ولی میشه گفت یه جورایی وایب خوبی داره و توصیفاتش تا حدی قشنگه و همچنین اینکه شخصیت ها کتاب می‌خوندن برام خوشحال کننده بود🥹💗✨ و کاپل های نازی داره و خوب تا حدی اینکه این اکیپ که توی بیمارستان به خاطر مریضی‌های مختلفی که دارند با هم آشنا شدن همشون خیلی به هم میان و به نظرم اکیپ قشنگین ولی اینکه همشون بیمارند و خیلیاشون مدت زمان زیادی برای زندگی ندارند خیلی ناراحت کننده بود به نظرم و همچنین اینکه برای کسی که حالا می‌خوان این کتابو بخرن یا بخونن بگم که داخل این کتاب کاپل‌های همجنس*گرا هست میگم که مثلاً شاید اگر کسی با این موضوع مشکل داشته باشه بدون که اگر مشکلی داشت با این موضوع نخونه کتابو.
        

33