معرفی کتاب ژان باروا اثر روژه مارتن دوگار مترجم منوچهر بدیعی

ژان باروا

ژان باروا

4.4
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

15

شابک
9789644481703
تعداد صفحات
536
تاریخ انتشار
1397/2/29

توضیحات

        رمان «ژان باروا» داستان برخورد عقاید و آرا است؛ مجموعه ای است از گفت و گو، نامه، سخنرانی و یادداشت که همه بیان کننده این برخورد است: آنچه در این سال ها با طرح موضوع «دگرگونی فهم بشر از دین همراه با پیشرفت علوم طبیعی» یا «انطباق دین با معرفت هر عصر» در جامعه ما مورد بحث و مناقشه و مجادله و حتی منازعه قرار گرفته است، در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم موضوع روز اروپاییان بوده است که در این رمان از زبان موافقان و مخالفان، با بیانی ساده و ملایم، آمده است. یک چهارم آخر رمان وصفی است از غلبه تربیت دینی بر قهرمان داستان و روی کردن جوانان به همان دین سنتی و کلیسا.به موازات آن بحث ها، موضوع دیگری نیز در رمان مطرح میشود: قضیه دریفوس، محاکمه امیل زولا نویسنده معروف فرانسوی، واکنش ملت پرستانه و تعصب آمیز و خشن توده مردم نسبت به دریفوس و زولا که حتی تا مرحله حمله برای کشتن زولا پیش میرود. اما این نیز جلوه دیگری از برخورد عقاید و آرا است که در صحن دادگاه به صورت دادرسی و در کوچه و خیابان با هیاهو و خشونت بروز میکند.
      

لیست‌های مرتبط به ژان باروا

یادداشت‌ها

سامان

سامان

1403/9/30

          ژان باروا رمانی است که در وهله اول برای خوندنش نیاز به حوصله و صبر داریم و بهتره زمانی سمت این رمان بریم که انرژی خوبی داریم.یک رمان کاملا دیالوگ محور و سراسر گفت وگو به علاوه نامه و یادداشت.گفت و گو و جدل هایی از جنس مسائل دینی و فلسفوی. در این رمان ما از کودکی تا مرگ ژان باروا رو با تکیه بر تغییر و تحولات عقیدتی او میخونیم. شک و تردید و تغییر و تحول از شاخصه های اصلی ژان بارواست. ژان باروا پس از طی دوران نوجوانی و ورود به تحصیلات عالی دچار تغییر فکری میشه و از دین و خدا رو برمیگردونه و مواضع انتقادی نسبت به کلیسا اتخاذ میکنه. در ادامه ازادواج میکنه و باورهای جدیدش باعث ایجاد مشکلات اساسی و جدی با همسرش میشه.سپس با جمعی از دوستان خودش مجله ای به اسم لوسومور رو تاسیس میکنه که مهمترین اقدام آنها در این مجله برمیگرده به قضیه دریفوس افسر یهودی ارتش فرانسه و ماجرای محاکمه او ( اگر به قضیه دریفوس و چند و چون اون علاقه مند هستید، کتاب برج فرازان خانم تاکمن با ذکر جزئیات فراوانش میتونه شما رو در این مورد سیراب کنه، یکی از فصول اون کتاب کامل قضیه دریفوس رو بررسی کرده). بعد از ماجراهای دریفوس و محاکمه‌ی امیل زولا کم کم ژان دچار بیماری میشه و در اواخر عمر مجددا به خدا و اعتقادات دینی ایمان میاره و از عقاید دوران میانه عمر خودش یه جورایی برمیگرده.داستان با وصیت نامه ژان که توسط همسرش به صورت نصفه و نیمه خوانده میشه به اتمام میرسه.

آنچه که من این رمان پر رنگ دیدم مساله شک و تردید و جدال درونی بود. برای من این قضیه خیلی ملموس بود و احتمالا خیلی ها در زندگیشون در برهه هایی دچار تردید جدی نسبت به عقاید و باورها و برداشت های دینی خودشون میشن.حالا تفاوت انسانها به مابقی ماجرا برمیگرده که چه تصمیمی پس این شک ها میگیرند و دچار چه تغییراتی میشند اما نفس شک و تردید در خیلی از ماها همیشه بوده. موضوع جدال درونی شخصیت ها در مورد عقایدشون همیشه برام جذاب بوده.انسانی که دچار شک و تردید میشه، اون شک رو به یقین جدیدی تبدیل میکنه و در انتها به این میرسه این یقینی که بهش رسیده درست نبوده و یه جاهایی رو اشتباه طی کرده.نوع نگارش قصه اینطور به نظرم رسید که نویسنده نمیخواد مطلب خاصی یا عقیده خاصی رو به من مخاطب تحمیل کنه، بلکه با خلق شخصیت هایی سعی در روایت یک مسیر پر پیچ و خم داره و من مخاطب قراره آخر با توجه به جمیع جهات به نتیجه برسم. ژان باروا از اون داستان‌هایی بود که با بستن کتاب و خاتمه اون، تازه کار اصلی شروع میشه و تو ذهن خودمون انگار فصل جدیدی آغاز میشه.ژان باروا مخاطب رو به اندیشیدن دعوت میکنه.این دعوت محترمانه است و جبری در اون نیست.شاید من مخاطب هم حسم نسبت به کتاب در آینده دچار تغییر و تحول بشه.

دو مورد از کتاب رو دوست نداشتم.یکی اینکه مثل نمایشنامه حالت های شخصیت ها رو میگفت که خوشم نیومد و همچنان تا انتهای کتاب این مشکل رو داشتم که البته اواخر کمتر شد. چرا آقای دوگار عزیز اینطور نوشتی؟ مورد بعدی مترجم محترم توضیحاتی که در پانویس کتاب اضافه میکنند رو منتقل کرده بودند به انتهای کتاب(البته نمیدونم تصمیم مترجم بوده یا خود انتشارات) که این مساله رو هم دوست نداشتم... هم چنان کتابی که با کاغذ سفید و نه بالک چاپ میشه رو دوست دارم و امیدوارم در چاپ های بعدی نشر نیلوفر از جلد گالینگور برای این اثر استفاده کنه.
        

1

مهدیه

مهدیه

1404/2/13

          ژان باروا تمام شد. مثل یک خواب. 
من این کتاب را با توجه به موضوع اش خواندم. اولین باری که کتابی در همچنین موضوعی(قدیس مانوئل) خواندم، آنقدر حیرت مرا برانگیخت که با خود گفتم ژانر مورد علاقه ام را پیدا کردم. و واقعا ژان از آن بسیار قطور تر و پرمحتوا تر بود اما نتوانست همچون مانوئل بر من تاثیر بگذارد. خب خواندن ایم کتاب حوصله میخواهد و پر است از نامه نگاری و مقاله سیاست و دین.البته یکی از مزیت هایش این بود که اندکی با تاریخ پرملات فرانسه آشنا شدم و البته کنجکاو و علاقه‌مند برای یادگیری آن. کتاب اوایل درباره دین استدلال هایی مطرح میکرد که من نمیتوانستم کتاب را زمین بگذارم اما بعد ها که وارد مجله لوسومور و ماجرای دریفوس شدیم واقعا خواندنش برایم عذاب آور بود. اما باقی کتاب نیز مانند ابتدایش خیلی خوب پیش رفت. شک! چیزی طبیعی که انسان خصوصا انسانی که بیشتر می اندیشد آن را در خود می‌یابد. انسان به خود می‌آید و می‌بیند شک دارد نسبت به خدا، جهان، اندیشه و هر چیز دیگر. در کتاب اونامونو خواندم که کشیش می‌گفت هر وقت شک در وجودت احساس کردی آن را برکن و اجازه رشد نده. اما اگر بخواهیم همه چیز را منطقی بنگریم قضیه اندکی تفاوت دارد. به‌ نظرم کلیسای کاتولیک خیلی نسبت به دین آخر الهی شک برانگیز است. البته در خود وجود دین هم بحث هایی هست. انسان نیاز به باور به چیزی ماورای طبیعی دارد همانطور که کشیش آبه در اواخر کتاب به آرامش باروا از ایمانی که اندکی بهبود یافت اشاره میکند. انسان این موجودی که در این جهان انها اوست که چنین اندیشه هایی میتواند داشته باشد، باید ایمان داشته باشد. به قول مارکز اگر دین هم نداشته باشید لاقل خرافاتی باشید. این همان نیاز به وجود ایمان و چیزی که باعث ایمان می‌شود است. فکر میکنم از زمان پیشرفت علوم طبیعی نیاز به ایمان، دین و حتی خدا کمرنگ شد و در این کتاب به وضوح شاهد این افول ایمان هستیم. همه چیز که اثبات شده است پس چه نیازی به آفریننده؟ با این حال به فرض نیم درصد هم اینگونه در نظر بگیریم، انسان زمانی میتواند اینگونه بیندیشد که زندگی آرامی داشته باشد، جسمی سالم، روحی سالم و جوان و اندیشمند! اما نظر کاتینگهام در این مورد این است که فرض کنید در جایی باشید که هیچ کس کمکتان نمیکند و شما عاجز و نیازمند باشید در این لحظه شما نیرویی احساس میکنید که آن خداست. خلاصه بگویم کشاکش ایمان و شک تا یک حدی خوب است و موجب استایی در افکار میشود اما افراط آن جز به هم زدن آرامش چیزی نمی‌آورد. شاید به چنین سوالاتی نباید حتی اندیشید. چه بزرگانی بوده اند که بدون یافتن جواب چنین سوالاتی از دنیا وداع کرده اند. اما بهتر است نظریات مختلف را بررسی کرد تا در نهایت آنکه به اندیشه خویشتن نزدیک است را بیان کرد.
        

2

        داستان آدمیه که عقاید دینی نقش پررنگی تو زندگی‌اش داره. چه موقع بچگی‌اش که بیماره و دنبال شفا ست، چه تو جوانی که تقابل دین و علم سردرگمش کرده و درنهایت تو پیری که به دنبال آسایش دم مرگه.
تو هر دوره‌ای از زندگیش تو نامه‌هاش و حرفاش با بقیه فکرهاش رو میگه. چندوقت پیش خانواده‌ی تیبو رو از این نویسنده خوندم و دیالوگ آدم‌ها رو با هم خیلی دوست داشتم. تو این کتاب هم همین‌‌طور بود.(در واقع سراسر دیالوگ بود‌.) 

اگر مسیحی بودم یا اطلاعاتم از مسیحیت  بیشتر بود، بهتر با کتاب ارتباط برقرار می‌کردم البته مترجم آخر کتاب بعضی از سنت‌های مسیحیت رو توضیح داده بود که کمی کمک می‌کرد.

 ظاهر آدم‌ها رو شبیه نمایشنامه‌ها توصیف می‌کرد. از اینم خوشم نیومد و یک ستاره کم می‌کنم.

تموم :)
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

31