معرفی کتاب چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟ اثر اسپنسر جانسون مترجم نعیمه ترابی فرد

چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

اسپنسر جانسون و 1 نفر دیگر
3.6
180 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

481

خواهم خواند

40

ناشر
بهزاد
شابک
9645959683
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1384/4/4

توضیحات

        
«چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد» داستانی است درباره تغییراتی که در یک هزارتو (ماز) رخ می دهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جستجوی پنیر هستند. پنیر، استعاره ای است برای آنچه که ما می خواهیم داشته باشیم، اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانه ای بزرگ، آزادی، سلامتی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی. در این داستان «هزار تو» نشانه جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت می گذرانید: این می تواند سازمانی باشد که در آن کار می کنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی می کنید یا رابطه هایی که با دیگران دارید... این داستان تاثیر شگرفی روی افراد مختلف گذاشته است و تاکنون موجب نجات بسیاری از شغلها، ازدواجها و زندگی ها شده است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد؟

نمایش همه

یادداشت‌ها

Mana

Mana

1404/4/17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ در ظاهر یک داستان ساده و کودکانه است. شخصیت‌هایی چون «اسنیف»، «اسکَری»، «هِم» و «هاو» در هزارتویی بی‌پایان در پی پنیر می‌گردند. اما همین داستان کوتاه و نمادین، در دل خود، روان انسان مدرن را کالبدشکافی می‌کند و با چاقوی تیز واقعیت، لایه‌لایه ترس‌ها، مقاومت‌ها و امتناع‌های ما از تغییر را کنار می‌زند.
خواندن این کتاب مثل گرفتن سیلی‌ای نرم بر صورت روح است. ابتدا لبخند می‌زنی، با شخصیت‌هایش همراه می‌شوی، اما ناگهان متوجه می‌شوی آن "هِم" ترسو و گیر افتاده در گذشته، خود تویی. آن "هاو" که بالاخره دل به تغییر می‌زند، رؤیای توست. و آن "پنیر"، چیزی نیست جز همه‌ی خواسته‌ها، امیدها، موقعیت‌ها، عشق‌ها و آرامش‌هایی که فکر می‌کنی باید همیشه در جای خود بمانند. اما پنیر، بی‌هشدار، جابه‌جا می‌شود...
از نظر ادبی، این کتاب یک شاهکار در ایجاز و نمادپردازی‌ است. نویسنده با مهارتی تحسین‌برانگیز، روان‌شناسی رفتاری را در قالب یک افسانه‌ی ساده به تصویر می‌کشد. نه نیازی به پیچیدگی دارد، نه واژگان فخیم و استعاره‌های سنگین. سادگی واژگان، خود، حامل بزرگ‌ترین پیام‌هاست: تغییر همیشه در جریان است؛ یا با آن همراه می‌شوی، یا در غبار گذشته گم می‌شوی.
اما از جنبه‌ی احساسی، کتاب شبیه آینه‌ای است که در برابر تو گرفته شده، آینه‌ای که از چشمان چهار موش و آدمک کوچک به تو زل می‌زند. بارها در زندگی، وقتی مسیر عوض شد، وقتی «پنیر» تمام شد، نشسته‌ایم و فقط ناله کرده‌ایم: «چه کسی پنیر مرا برداشت؟» اما پاسخ این سؤال، مهم‌تر از خود سؤال است. پاسخ درون ماست. شهامت رفتن، شهامت دوباره جست‌وجو کردن، و پذیرش اینکه هیچ‌چیز همیشگی نیست.
"چه کسی پنیر مرا برداشته است؟ "کتابی است که باید نه یک‌بار، بلکه چندین‌بار خواند. آن هم نه فقط با چشم، بلکه با دل. زیرا هر بار که تغییر در زندگی‌ات رخ می‌دهد، هر بار که چیزی از دست می‌رود، این داستان دوباره زنده می‌شود، و صدایی در درونت نجوا می‌کند: «بوی پنیر تازه را دنبال کن...»
        

1