چشم عقاب چشم عقاب محسن هجری و 1 نفر دیگر 3.9 6 نفر | 6 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 1 خواندهام 23 خواهم خواند 7 خرید از کتابفروشیها ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شابک 9789643916565 تعداد صفحات 168 تاریخ انتشار 1396/4/14 توضیحات کتاب چشم عقاب، نویسنده محسن هجری. ادبیات ایران ادبیات نوجوان ادبیات داستانی رمان داستان تاریخی یادداشتها محبوبترین جدید ترین محمدرضا خراسانی زاده 1401/3/22 یک رمان تاریخی برای نوجوانان ناصر از اهالی الموت است. نوجوانی که از مدافعان قلعه الموت در برابر حمله هلاکوخان است. در طول داستان فضای حمله مغولان و دفاع الموتیان به خوبی بیان شده است. همچنین دو دستگی و اختلاف نظر پیرامون نحوه پیشبرد روابط با هلاکو نیز بسیار خوب در دل داستان ساخته و پرداخته شده بعد از تسلیم امیر اسماعیلیان و پیوستن عطا ملک جوینی به هلاکو، بین الموتیان دو دستگی نسبت به ادامه جنگ یا تسلیم ایجاد میشود. از ضعف های داستان عدم تبیین پیوستن بزرگانی مانند عطاملک و خواجه نصیر به هلاکو خان است ولی در دیگر مسائل داستان به خوبی این روایت تاریخی را بیان کرده است. 0 0 amirreza 1400/9/13 این کتاب رو به کسانی پیشنهاد میکنم که داستانهایی مبهم از قلعه های اسماعیلیان و مخصوصا الموت را دربرابر هلاکو خان مغول شنیده و اصل ماجرا رو میواهند مثل من از نویسنده آقای هجری هم بسیار متشکرم 0 0 زینب صادقپور 1401/5/17 برای درک بهتر زبان آثار کودکان و نوجوانان این کتاب را خواندم. سوژهٔ نویی داشت که کمتر بدان پرداخته شده است. اما ایراداتی هم داشت. زبان داستان یکدست نبود و گاهی از کلماتی در متن استفاده شده بود که نظم زبان را به هم ریخت مثل کلمهٔ شانس. مشکلات ویرایشی کار نیز بسیار بود. پرداختن به این موضوع از نگاه یک قهرمان نوجوان ایدهٔ تازه و جسورانهای بود که هرچند حقش کاملا ادا نشد اما نویسنده توانسته بود اثری قابلقبول ارائه کند. نکتهٔ مهمی که نباید فراموش کنیم این است که کتاب برای مخاطب نوجوان نوشته شده است و حتماً نوجوانان برای نقد این اثر شایستهتر هستند. 0 2 کبری لطیف 1403/3/18 این کتاب در رده سنی نوجوان تعریف شده اما فکر میکنم شخصیت داستان از نوجوان بزرگتر بود. در این کتاب داستانی_تاریخی از محاصره الموتی ها در قلعه توسط مغولها اطلاعاتی گرفتم و اینکه چگونه یک کتابخوان با درایت توانست مردم را با مذاکره اندیشمندانه مردم را از قلعه خارج کند. باز هم در این قسمت از تاریخ مردمان ترسو بودند که به راحتی از ترس جانشان میخواستند همه مردم را فدا کنند. تکرار تاریخ در گوشه گوشه سرزمین به خوبی هویداست. روی هم رفته داستان منسنجم و قشنگی بود. پیرنگ محکمی داشت. گرهها بسیار هوشمندانه در طی داستان باز شدند. مادر، زن و عشق به دختر در این داستان هم آشکار است. صبور بودن مادر شخصیت داستان، عاشق شدن پنهان و نهانش هم زیبا بود. 0 0 فاطمه یل آملی 1402/2/17 متأسفانه کتاب چاپ تمام است. من از کتابخانهٔ مدرسه گرفتم و خواندم. کاش کانون تجدیدش کند. داستان حدود ۵۰ سال پس از حملهٔ مغول را روایت میکند. راوی ناصر پسر حامد است. پسر کتابدار کتابخانهٔ قلعهٔ الموت. داستان در گیر و دار تسلیم یا مقامت میگذرد؛ یعنی قلعه را تسلیم یاران هلاکو کنیم و جان به در ببریم یا بمانیم و از آشیانهٔ عقاب محافظت کنیم. قصه تقریبا تقابل جوانان پرشور و رشید الموت است با پیران جانترس و محافظهکار قلعه. چشم عقاب هم کتابخانهٔ الموت است که در نهایت با شفاعت عطاملک جوینی بخشیش جان به در میبرد. سوژه کممثال و زبانش ادبی است. ولی روایت خواندنی است و نوجوان را به ادامه دادن وامیدارد. خواندن چنین داستانی از سالهای سخت تاریخ برای بچهها جذاب است. . یک ستاره کم میکنم چون فکر میکنم برای بچههای سادهخوانِ متوسطهٔ اول ممکن است این بیانِ ادبی ترمزهایی داشته باشد. 2 14 Gemma 1403/5/1 نمیدونم چرا اما این کتاب و به شکل عجیبی دوست دارم،بردتم به زمان حمله ی مغول ها و جوری توی داستان غرق شده بودم که حس میکردم خودم اونجام… و جزو کتابای مورد علاقم شد این کتاب👍 0 0