صوفی و چراغ جادو صوفی و چراغ جادو ابراهیم حسن بیگی و 3 نفر دیگر 3.7 17 نفر | 6 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 45 خواهم خواند 6 خرید از کتابفروشیها ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شابک 9789643916220 تعداد صفحات 248 تاریخ انتشار 1396/12/21 توضیحات کتاب صوفی و چراغ جادو، تصویرگر پژمان رحیمی زاده. کتاب نوجوان ادبیات داستانی کتاب کودک داستان فانتزی رمان ادبیات نوجوان ادبیات کودک و نوجوان ادبیات ایران لیستهای مرتبط به صوفی و چراغ جادو مهشید میرزاییان رمان نوجوان امروز 29 کتاب رمانهای معاصر کانون پرورش فکری برای نوجوانان 0 7 یادداشتها محبوبترین جدید ترین نازنین زهرا منتظرالقائم 1402/3/18 کتاب خوبی بود. آموزنده بود. اما یک قسمت هایی خیلی مستقیم گویی داشت. 0 1 گمنام 1403/1/22 قشنگگگ بوود 0 1 Gemma 1403/5/1 کتاب جالبی بود و به زیبایی نتیجه ی تلاش کردن و ناامید نشدن و روایت کرده بود دوستش داشتم و پیشنهادش میکنم👍 0 0 Bibliophilia 1403/3/24 داستان قشنگ و معمولی بود بخاطر اینکه کشش زیادی نداشت بهش ۴ دادم و بنظرم برای سرگرمی و پر کردن اوغات فراغت خوبه اما یک پند خیلی جذاب که از این کتاب گرفتم این بود که ما معمولا تو داستان میبینیم که چراغ جادو بدون هیچ دردسری رایگان ارزو را براورده میکنه اما این کتاب برخلاف بقیه ی داستان ها رایگان ارزو را براورده نمیکنه و تو کتاب هم خوندیم که صوفی باید با تلاش و کوشش ارزوی خودت را براورده کنی که این جمله ای هست که همیشه به ما میگفتن که ( برای رسیدن به اهدافت باید تلاش کنی ) خوب بود مرسی از ابراهیم حسن بیگی عزیز 0 0 ریحانهفلاح 1403/4/11 اولین تجربهام از آقای ابراهیم حسن بیگی بود. خیلی هم اتفاقی دیدمش. وقتی میخریدَمَش، اصلا نمیدانستم قرار است چگونه باشد و فقط یک ذهنیت کلی از کتاب و موضوعش داشتم. مدتها در قفسهی کتابهایم خاک خورد و خاک خورد تا امتحانات تمام شد. بلاخره رفتم سراغش. جذابیتش_حتی در همین صفحات اول هم_ چشمگیر بود. دعا دعا میکردم همینگونه پیشبرود و توی ذوقم نزند. همین شد و تا آخر، جذاب و خواندنی پیشرفت. داستان روایت یک آرزو بود. آرزوی پسر نوجوانی به نام صوفی، که آرزوی سوارکار شدن را در سر میپروراند. راه سخت و پر فراز و نشیبی در پیش دارد. در این راه گاه میخندد. گاه میترسد. گاه میگرید. گاه نا امید میشود. گاه تسلیم میشود و گاه با انگیزه ادامه میدهد. خیلی خوب به جزئیات توجه شده و این باعث یک فضا سازی خیلی خوب شده بود. شاید مخاطب توجهی به آن جزئیات نمیکرد و خیلی زود از آنها میگذشت، ولی حضورشان داستان را پرکشش میکرد. طرح روی جلد کاملاً مناسب بود. به موضوع مربوط بود، ولی داستان را لو نمیداد. افزودن چاشنی طنز به داستانی که در اصل کاملا جدی بود، کار خلاقانهای بود. تلفیق تخیل و واقعیت با هم دیگر، به داستان روح داده بود. با اینکه ماجرای رسیدن به یک آرزو و هدف را روایت میکرد، ولی از کلیشهها به دور بود و شعارهای غیر واقعی نمیداد. نشان داد که اگر بخواهیم، میشود. با اینکه از عبارت چراغ جادو استفاده شده بود ولی این چراغ جادو، با بقیهی چراغهایی که در فیلمها و قصهها شنیده بودیم فرق داشت. این چراغ آرزو برآورده نمیکرد. در اصل راه رسیدن به آرزوها و اهداف را نشان میداد. حاشیهپردازی خیلی خوبی داشت. نه کم بود نه زیاد. روان و ساده هم بیان میشد. نوشتن معنای بعضی اصطلاحات در پاورقی، کار اشتباهی بود. اگر در پایان کتاب مینوشت خیلی بهتر بود. چون گاهی فراموش میشد که چه کلمهای چه معنایی دارد. به نظر من کتابهایی که در یک موقعیت خاص در حال روایت شدن هستند، اگر لهجه بکار ببرند، جذابتر و شیرینتر خواهند شد. این کتاب هم چون در بندر ترکمن و اطراف آن روایت میشد، اگر از لهجهی آنجا هم استفاده میکرد، شاید از این هم جذابتر میشد. انتظاراتی مانند حاشیهپردازی، روان بودن متن، کشش موضوع و... را که از یک کتاب خوب دارم، برآورده کرده بود. تنها نکته اینکه، انگار نویسنده خیلی خنثی بود. برای اتفاقات ناخوشایند، ناراحتی نمیکرد و برای اتفاقات خوب هم، آنطور که باید و شاید، خوشحالی نمیکرد. این گاهی باعث اعصاب خوردی میشد. ولی در کل کتاب خوبی بود. 0 2 محمدرضا خراسانی زاده 1401/3/22 رمانی نوجوانانه در فضای ترکمنها و با محوریت تلاش و کوشش و سختی کشیدن برای رسیدن به اهداف و آرزوها صوفی پسری عاشق اسب و سوارکاری است ولی بخاطر شرایط مالی خانواده توان خرید اسب را ندارد. روزی چراغ جادویی پیدا میکند که غول درونش بجای در یک لحظه برآورده کردن آرزوها، به او مشورت و انگیزه میدهد. صوفی اسب بیمار و مجروح یکی از ثروتمندان منطقه شان را تیمار میکند و به کمک پدربزرگ و دیگر افراد خانواده از آن اسب بیمار و ضعیف، یک اسب مسابقه میسازد 0 1