معرفی کتاب اقیانوس اثر جان چیور مترجم احمد اخوت

اقیانوس

اقیانوس

جان چیور و 2 نفر دیگر
2.6
9 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

18

خواهم خواند

2

ناشر
افق
شابک
9786003532205
تعداد صفحات
82
تاریخ انتشار
1396/7/4

توضیحات

        
خودمانیم، خیلی ضایع شدم، شکست خورده و ترسیده. اما به نظر من که آن گوشت کاملا آغشته به حشره کش کشنده می شد. احتمالا اگر به آن کتلت ها لب می زدم می مردم. عجیب این که بعد از بیست سال زندگی با کورا نمی دانستم واقعا قصد داشت مرا به قتل برساند یا نه!
جان چیور (1912-1982) از نویسندگان نسل دوم آمریکاست.
مجموعه داستان هایش شامل شصت و یک داستان کوتاه جایزه ی پولیتزر سال 1979 را نصیب او کرد و به عنوان یکی از مطرح ترین کوتاه نویسان معاصر شناخته شد. چیور در داستان هایش به زندگی آدم های حومه ی شهر می پردازد. او را چخوف حومه ها نامیده اند... .

      

لیست‌های مرتبط به اقیانوس

یادداشت‌ها

          چیور در داستان‌هایش به زندگی آدم‌های حومهٔ شهر می‌پردازد؛ از این نظر او را "چخوف حومه‌ها" می‌نامند.
او در ابتدا تحت‌تأثیر همینگوی بود و بعد به سبک چخوف می‌نوشت.
جان چیور که از نویسندگان نسل دوم آمریکا است در سال ۱۹۷۹ میلادی برندهٔ جایزهٔ پولیتزر شد.

داستان "اقیانوس" روایت مردی است که بر اثر اخراج از کارش، با ترس‌هایی در زندگی روزمره روبه‌رو می‌شود. او به روزانه‌نویسی روی می‌آورد تا از حس خطرش بگوید.
داستان، شروع خوب و گیرایی دارد و از نیمچه طنزی برخوردار است. اگرچه پایان، سبک متفاوتی دارد که ممکن است به مذاق هر خواننده‌ای خوش نیاید.
"اقیانوس" از مجموعه شاهکارهای پنج میلیمتری و به ترجمهٔ روانِ احمد اخوت است.

جان چیور، داستان‌هایش را در اتاق تنگ و بدون پنجرهٔ کنار شوفاژخانه که به "غار" معروف بود، می‌نوشت. او همیشه فاصلهٔ پنج طبقه‌ای خانه تا اتاق کارش را، با کت و شلوار و کراوات می‌رفت. بعد لباس‌هایش را به جالباسی آویزان می‌کرد و با شورت، بلوز ورزشی و کفش کتانی تمام روز را مشغول نوشتن می‌شد.

چیور تعداد زیادی یادداشت روزانه‌ دارد که خود بی‌سانسورش را نشان داده است. این یادداشت‌ها پس از فوتش به نسخ خطی هاروارد فروخته شد.
چیور قبل از خواب برای سه فرزندش کتاب می‌خوانده و عاشق دو اِلمان باران و قطار بوده که در داستان‌هایش نقش پررنگی دارند. او در چند تا از داستان‌هایش، کاراکتر پدرش را وارد کرده است.
        

3

          در نگاه اول داستان خیلی ساده به نظر میاد. ولی وقتی پیش میری میبینی به این سادگی ها هم نیست. همین طور که داشتم میخوندم با خودم می‌گفتم آیا این روانشناسانه است یا نه. درکش برام سخت می‌شد. شخصیت داستان با وجود موفقیت‌هاش اکنون پرت شده بیرون از کار، حس بی‌مصرفی وجودش رو گرفته او را طوری بدبین می‌کند که به خانواده خودش هم مظنونه. جدای از این‌ها شخصیت اصلی که راوی هم هست مشکلات خودش و عدم رضایت از زندگی اش را مدام پی می‌کشد اما خود را مقصر این همه نمی‌داند و سعی دارد موفقیت را که خود در پی آن بوده به دخترش تحمیل کند. دختر او از زندگی با همسرش راضی و خوشنود به نظر می‌رسد اما پدرش این خوشبختی را نمی‌بیند و به نظرش باید همسرش را ول کند و بیافتد دنبال موفقیت (در زمینه شغلی و مالی). من اینجا متوجه شدم که شاید نویسنده کسانی را که به این سمت کشیده می‌شوند و همه چیز را در آنچه اسمش را موفقیت گذاشته اند، می‌بینند، به نقد می‌کشد. از طرفی راوی به شدت روان‌رنجور به نظر می‌رسد و مدام از زمین و زمان گله دارد اما جالب است که خیلی جاها طوری بیان می‌کند که به خواننده عیان می‌شود راوی در تلاش است خیلی اخلاقی زندگی کرده، همسرش را دوست دارد، کارش را درست انجام داده و...
در کل داستان خوبیه و قابل تامل. 
        

4