بریده‌ای از کتاب اقیانوس اثر جان چیور

اقیانوس
بریدۀ کتاب

صفحۀ 49

پدرم مرد تنهایی بود. تا دلت بخواد از این جور آدمها این اطراف پیدا میشه البته هیش کدوم به روی خودشون نمی آرن که .تنهان چیزی نمیگن تا به حال دیده ای کسی واقعیت رو بگه؟ فلان دوست قدیمیت رو تو خیابون میبینی بدبختی ازش میباره واقعا وحشتت میگیره رنگش پریده عین مهتاب موهاش آشفته و به هم ریخته است. دستهاش میلرزن اما تو در میآی میگی "هی ،چارلی ،چارلی ،مرد چه سر و وضعی واقعاً عالى اون هم همین طور که داره میلرزه میگه آره" هیش وقت تو عمرم به این خوبی نبودم هیش وقت بعدش هم تو میری به راه خودت، اون هم میره به راه خودش.

پدرم مرد تنهایی بود. تا دلت بخواد از این جور آدمها این اطراف پیدا میشه البته هیش کدوم به روی خودشون نمی آرن که .تنهان چیزی نمیگن تا به حال دیده ای کسی واقعیت رو بگه؟ فلان دوست قدیمیت رو تو خیابون میبینی بدبختی ازش میباره واقعا وحشتت میگیره رنگش پریده عین مهتاب موهاش آشفته و به هم ریخته است. دستهاش میلرزن اما تو در میآی میگی "هی ،چارلی ،چارلی ،مرد چه سر و وضعی واقعاً عالى اون هم همین طور که داره میلرزه میگه آره" هیش وقت تو عمرم به این خوبی نبودم هیش وقت بعدش هم تو میری به راه خودت، اون هم میره به راه خودش.

36

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.