بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های امین پازوکی (71)

            «یونس» دانشجوی دکترای رشته پژوهش‌گری اجتماعی، بر روی پایان‌نامه‌ای با موضوع خودکشی «حسن پارسا» استاد دانشگاه و دارای دکترای تخصصی از دانشگاه پرینستون آمریکا در رشته فیزیک کوانتوم کار می‌کند.
یونس در خلال داستان و اتفاقاتی که می‌افتد، به وجود خدا شک می‌کند؛ و این باعث می‌شود که «سایه»، نامزد او، بین عشق یونس و عشق خدا یکی را انتخاب کند.
این خلاصه‌‌ای از داستان است. البته ریزه‌کاری‌ها و اتفاقات کوچک و بزرگی هم در این داستان اتفاق می‌افتد.
راوی داستان، به صورت اول شخص است و یونس، برهه‌ای از زندگی خود را روایت می‌کند.
نویسنده سعی کرده است که تمامی حالات یونس و اطرافیان را به خوبی نشان دهد و تصویرسازی خوبی رقم زده است:
«باد سردی از سمت شمال توی خیابان می‌پیچد و من از سرما دست‌هام را توی جیب‌های پالتوم فرو می‌کنم. مهرداد کمی دورتر، کنار آتشی که سیگار‌فروش روشن کرده، خودش را گرم می‌کند. چند بچه که از دبستان تازه تعطیل شده‌اند با سنگ دنبال گربه‌ای می‌دوند. من به آسفالت سیاه خیابان طوری خیره شده‌ام که انگار علت خودکشی پارسا را روی آسفالت نوشته‌اند! گربه به سرعت از جلو من می‌گذرد و از ترس بچه‌هایی که دنبال‌اش کرده‌اند خودش را توی سطل زباله‌ی کنار خیابان مخفی می‌کند.»
نویسنده سعی کرده که با توجه به دلایل احساسی، مانند دلایلی که سایه در اواخر کتاب می‌گوید و مانند رگبار آن‌ها را به سمت یونس پرتاب می‌کند، مخاطب را به وجود خدا تذکر دهد. مخاطبی که به وجود خدا اعتقاد دارد، فقط گاهی شبهه‌هایی به سراغ او روی می‌آورند. نه مخاطبی که از اساس به وجود خدا اعتقاد ندارد.
در مورد خودکشی پارسا من فکر می‌کنم که او می‌خواسته احساسات و عواطف انسانی را با ابزارهایی ترسیم کند و آن‌‌ها را به صورت رقم و اعداد و یا نمودار در آورد؛ ولی موفق نشده و دست به خودکشی زده است (برداشتم با توجه به متن کتاب). به نظر من دلیل مسخره‌ای برای خودکشی می‌تواند باشد.
در کل داستان زیبا و جالب بود (به عقیده من) و خواندن آن می‌تواند تجربه جدیدی باشد.


امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۱۰
          
            ترکیب‌بند عاشورایی «با کاروان نیزه» یکی از بهترین ترکیب‌بندهایی است که با مضمون عاشورایی و واقعه کربلا سروده شده است.
من با این کتاب از طریق شبکه یک سیما آشنا شدم. برنامه‌ای به اسم «سوره؛ گزارش اشک» که هر شب حوالی ساعت 20 پخش می‌شود. در این برنامه آقایان «علی معلم» و «موسوی گرمارودی» و همچنین خود شاعر یعنی «علیرضا قزوه» در مورد کتاب توضیحاتی دادند.
در مقدمه کتاب، توضیحاتی در رابطه با شعر از علی معلم می‌خوانیم. سپس خود شعر را که در چهارده بند سروده شده است، مشاهده می‌کنیم. و در آخر توضیحی از عبدالجبار کاکایی آمده است.
«ترکیب‌بند علیرضا قزوه به لطف بهره‌گیری از زبان سنجیده، تعابیر هوشمندانه و فضای نوین تفکر اسلامی و شیعی، یکی از درخشان‌ترین منظومه‌های عاشورایی عصر ماست.» (ص47)
بند سیزدهم:
تو پیش روی و پشت سرت آفتاب و ماه
آن یوسفی که تشنه برون آمدی ز چاه

جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام
برگشته‌ای و می‌نگری سوی قتلگاه

امشب شبی است از همه شب‌ها سیاه‌تر
تنها‌تر از همیشه‌ام ای شاه بی‌سپاه

با طعن نیزه‌ها به اسیری نمی‌رویم
تنها اسیر چشم شماییم یک نگاه

امشب به نوحه خوانی‌ات از هوش رفته‌ام
از تار وای وایم و از پود آه آه

بگذار شام، جامه‌ی شادی به تن کند
شب با غم تو کرده به تن جامه‌ی سیاه

بگذار آبی از عطشت نوشد آفتاب
پیراهن غریب تو را پوشد آفتاب


امین پازوکی 1392/10/9
          
            کتاب «لذت دیدار ماه» در جهت رد کتاب «زیارت قبور، بین حقیقت و خرافات» نوشته شده است.
در ابتدای کتاب ماجرای اینکه چه اتفاقی افتاد که نویسنده به فکر نوشتن این کتاب شد، آمده است. جوانی، کتابی در دست دارد که می‌گوید زیارت قبور کاری خرافه‌پرستی است و کسانی که گفته‌اند ائمه را زیارت کنید، همه افرادی بی‌دین و فاسق بوده‌اند. این جریان، شروعی بود برای تحقیق نویسنده و نوشتن کتاب.
این کتاب با آوردن حدیثی از کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» از «شیخ صدوق» و با علم «رجال شناسی» گفته‌های کتاب «زیارت قبور، بین حقیقت و خرافات» را رد می‌کند.
اما علم رجال چیست؟
«در علم رجال از احوال راویان حدیث از جهت این‌که آیا این‌ها متصف هستند به شرایط قبول شدن خبرشان یا خیر؟ و مراد از احوال یعنی ضابط بودن، امامی بودن، عادل بودن و ... یعنی اگر دارای این صفات باشند خبرشان صحیح است و به آن اخذ می‌شود و عمل می‌گردد، به عبارت روشن‌تر، علم رجال علمی است بس گسترده و دامنه‌دار و در آن احوال راویان حدیث جرح و تعدیل و نقد و بررسی می‌شود روشن می‌گردد که چه کسی در نقل حدیث موثق و مورد اعتماد است و چه کسی موثق نیست.» (برگرفته از سایت «پایگاه اطلاع رسانی حدیث شیعه» به نشانی http://www.hadith.net)
کتاب همانند دیگر کتاب‌های «مهدی خدّامیان آرانی»‌ حالت داستان دارد و نویسنده و خواننده همراه با هم به سفر می‌روند و نویسنده وقایع را بیان می‌کند.
در پایان کتاب قسمتی از مطالعات علمی و تخصصی نویسنده به زبان عربی بیان شده است تا افراد علاقه‌مند بتوانند اطلاعات بیشتری در رابطه با حدیث فضیلت زیارت کسب کنند.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۹
          
            کتاب «در قصر تنهایی»، روایت داستان‌وار ماجرای صلح امام حسن مجتبی علیه السلام است. این داستان از 21 ماه رمضان سال چهلم هجری شروع می‌شود. یعنی زمانی که مولای متقیان حضرت علی علیه السلام به شهادت می‌رسند.
در ادامه داستان، ماجرای برخوردهای امام حسن علیه السلام و معاویه را می‌بینیم و اینکه چگونه معاویه توانست با لشکر سرخ (سکه) در بین سپاهیان امام رخنه ایجاد کند. تا جایی که امام در بین افراد و یاران خود امنیت جانی نداشته و زیر لباس خود زره به تن می‌کردند.
و در آخر امام حسن علیه السلام تصمیم می‌گیرند که با قبول شروطی از طرف معاویه، صلح را بپذیرند.
در مورد نحوه گفتار کتاب باید گفت که مانند دیگر آثار «مهدی خدّامیان آرانی» است؛ یعنی به زبان ساده و صمیمی با خواننده صحبت می‌کند. دست خواننده را می‌گیرد و به همراه او در طول تاریخ سفر می‌کنند و قضایا را برای خواننده بازگو می‌کند.
می‌توانم بگویم دلیل اینکه من علاقه‌مند به خواندن آثار این نویسنده شدم سبک صمیمی نوشتار و دوستانه آن است. در طول خواندن کتاب، هیچگاه فکر نمی‌کنم شخصی دارد با من صحبت می‌کند که از لحاظ سنی سال‌ها از من بزرگتر است و دارای دکترای فقه و اصول می‌باشد. بلکه فکر می‌کنم یکی از دوستان صمیمی‌ام با من حرف می‌زند.
اگر می‌خواهید از ماجرای صلح امام حسن علیه السلام و دلایل روی آوردن ایشان به صلح سر در بیاورید، این کتاب گزینه بسیار خوبی است.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۸
          
            این کتاب که من آن را از «ایستگاه مطالعه» گرفته‌ام، در مورد مسائل بر دار رفتن «حاج شیخ فضل اللّه نوری» سخن می‌گوید. این کتاب را نوه پسری شیخ، تندر کیا، نوشته است.
شیخ فضل اللّه نوری که تحریم تنباکو از اقدامات اوست، جزو پایه‌گذاران نهضت مشروطه است. البته مشروطه مشروعه نه مشروطه کپی شده از فرهنگ غرب. ولی در آخر او را به خاطر مخالفت با مشروطه اعدام کردند.
این کتاب در واقع می‌خواهد بگوید که دلیلی اصلی بر دار رفتن شیخ شهید، چه بوده و بسیاری از تهمت‌هایی که به او می‌زنند را رد می‌کند.
به نظر من طراحی جلد آن خوب نبود. چرا که عکس شیخ را وقتی که بر بالای دار است چاپ کرده‌اند. من فکر می‌کنم که چاپ عکس فردی که دار زده شده بر روی جلد کتاب، صورت خوشی نداشته باشد. مخصوصاً که این کتاب در ایستگاه مطالعه و در دید همه مردم از کوچک تا بزرگ می‌باشد.
البته کتابی که خواندم جلد آن با کتابی که اینجا آورده‌ام فرق می‌کند. اگر در اینترنت جستجو کنید آن را می‌بینید.

امین پازوکی 1392/10/8
          
            کتاب «ناصر ارمنی» مجموعه 11 داستان کوتاه از «رضا امیرخانی» است.
هر کدام از این داستان‌ها نیازمند تفکری عمیق است تا بتوان به مفهوم و نکته آن پی‌برد.
به عنوان مثال من در داستان «ناصر ارمنی»‌ به این نتیجه رسیدم که هر کاری می‌خواهیم انجام دهیم باید برای رضای خدا باشد؛ نه اهداف دیگر. در آخر داستان می‌بینیم ناصر ارمنی که هم به حج رفته بود و هم مسجد در محله ارمنی‌ها ساخته بود، هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نشد. چر‌اکه نیت درستی نداشت و رضای خدا در آن نبود.
یا در داستان «رتبه قبولی» به این نکته اشاره می‌کند که رتبه قبولی 313 است. اگر انسان بتواند به این رتبه برسد که خوشا به حالش ولی اگر نتواند به آن برسد، همان بهتر که بمیرد. در واقع منظور، تعداد یاران امام زمان ارواحنا له الفداه می‌باشد.
ولی متاسفانه در مورد دو داستان «سال نو» و «انگشتر» نتوانستم به نتیجه‌ای برسم. البته یه حدس‌هایی در رابطه با داستان انگشتر زده‌ام ولی فکر نمی‌کنم حدس درستی باشد.
در کل داستان‌هایش راحت و قابل هضم نیست. بلکه باید در مورد آن‌ها تفکر شود و تجزیه و تحلیل کرد تا به پیام آن‌ها رسید؛ و این برای بعضی از افراد خوشایند نیست.
نتیجه اینکه این کتاب به دلم نشست و اگر روزی این کتاب دوباره به دستم برسد اصلاً آن را باز نمی‌کنم.

امین پازوکی1392/10/7
          
            این کتاب، کتابی است در نقد یک حکومت دموکراسی که فرد منتخب رفتار و اعمالی خلاف قوانین و رضایت مردم انجام می‌دهد. (بر خلاف کتاب رزیتا خاتون که به مسائل فرهنگی – اجتماعی می‌پرداخت، این کتاب به مسائل سیاسی می‌پردازد)
کتاب حالت داستان دارد. پادشاهی در زمان‌های بسیار قدیم به اسم «ممول» تصمیم می‌گیرد که برای زمان بعد از مرگش حکومتی ایجاد کند که مردم خود پادشاهشان را انتخاب کنند. فرزندان آن پادشاه که بیست و پنج تن می‌باشند، به نوبت هر کدام به مدت دو سال به انتخاب مردم پادشاه می‌شوند. بیست و چهار پادشاه اول فقط به فکر جمع کردن مال و منال هستند تا خود و فرزندانشان در رفاه باشند. به عبارتی در این دو سال فقط به فکر بستن بار خود هستند. پادشاه بیست و پنجم و آخرین شاهزاده که او هم مانند برادرانش «دمو» (Demo) نام داشته، به خاطر نارسایی‌های ذهنی و جسمی به او «دموقراضه» می‌گفتند. دموقراضه در آخر به دلیل خودکامگی‌ها و داشتن افکارهای نامناسب، ممکلت و کشور را به باد می‌دهد.
در این کتاب به برخی مسائل سیاسی پرداخته شده است. مسائلی که از یک فرد دموکرات (منتخب مردم) به منظور مستحکم ساختن پایه‌های حکومت خود (به مدت طولانی و بیش از دو سال) و کسب مال و ثروت صورت می‌گیرد.
این مسائل عبارتند از:
-	خراب کردن گذشتگان یا به نوعی بد جلوه دادن آن‌ها و خوب جلوه دادن خود.
-	گوشه‌گیر کردن دانشمندان و عالمان، و بها دادن به جاهلان و کوردلان.
-	خدایی جلوه دادن افکار و اعمال خود و بالا بردن خود تا درجه خدایی و الهی و یا نزدیکی به این درجه.
-	توجیه کردن دزدی‌ها و کلاه برداری‌ها با این گفته که این پول‌ها صرف خدمت به مردم می‌شوند.
-	ویرانی مقدمه آبادانی است؛ توجیهی که در قبال ویرانی‌ها و خرابی‌ها می‌آرود تا بتواند باز هم ویران کند.
-	بینوایان برای گرم شدن به زغال بیشتری محتاجند؛ (با توجه به این شعار و سخنانی که در ادامه این شعار آمد، من به یاد مبحث «یارانه»ها و نحوه ارائه آن افتادم).
-	- کنایه زدن به مسئله احتکار و بالابردن قیمت اقلام و اجناس.
-	سرگرم کردن مخالفین با موارد کوچک تا نتوانند به مسائل مهم‌تر و حساس‌تر بپردازند.
-	منع چیزی و دوباره آزاد کردن آن به نحوی دیگر، در زمان نزدیک به انتخابات برای گرفتن رأی.
-	بازیچه قرار دادن دشمن برای منافع خود؛ دشمنی که وجود خارجی ندارد و خود باید آن را بسازد. چرا که دشمن حقیقی خطرناک است.
و بسیاری موارد دیگر که به عنوان اصول رفتاری و سیاسی دموقراضه بیان می‌شود.
یک سری نکاتی هم من از مطالب برداشت کردم و به ذهنم رسید که برایتان می‌آورم:
-	«همیشه قبل از شروع عملیات، به نقطه‌ای در دور دست اشاره کنید و فریاد بزنید: دزد! دزد! و وقتی توجه همگان به آن سمت جلب شد، شما با آرامش به کارتان برسید.» (ص84)
این مطلب که در باب دزدی آمده است، بیان می‌کند که خیلی از دزدی‌ها و کلاه‌برداری‌ها این گونه صورت می‌گیرد. به عنوان مثال رئیس بخشی با جلب نظر مردم به سمت رئیس بخشی دیگر و یا رئیس برکنار شده، اذهان عمومی را به آن سمت سوق می‌دهد و خود، با خیال راحت و بدون دیده شدن و مورد اتهام قرار گرفتن، به دزدی خود می‌پردازد.
-	شعارهایی که پادشاه منتخب مردم درست می‌کرد و به وسیله روشنگران آن‌ها را ترویج می‌داد، مرا به یاد شعارها و قوانینی انداخت که «ناپلئون» در کتاب «قلعه حیوانات» تغییر می‌داد تا بتواند بهتر حکومت کند.
-	در اواخر کتاب، نویسنده به نحوه تاریخ خواندن و آموختن آن طعنه می‌زند. در واقع او می‌خواهد بگوید که خواندن تاریخ صرفاً حفظ فهرست رجال و اعلام و اماکن نیست؛ بلکه کسب تجربه از زندگی پیشینیان و آموختن درس عبرت است.

امین پازوکی 1392/10/6
          
            داستان کتاب در مورد خلبانی روسی است در جنگ دوم جهانی که به علّت سقوط هواپیمایش مجبور می‌شود هجده روز در برف و سرما راهپیمایی و حرکت کند. ابتدا می‌توانست راه  برود ولی به خاطر سرما و دیگر مشکلات پاهایش از کار می‌افتند و او سینه‌خیز به حرکت ادامه می‌دهد. تا اینکه به روستایی از مردم خودی می‌رسد و نجات پیدا می‌کند.
اما به خاطر قانقاریا، هر دو پایش را در بیمارستان قطع می‌کنند. به طور معمول کسی که پا نداشته باشد نمی‌تواند خلبانی کند. ولی «آلکسی مره سیف» با پشتکار و اراده‌ای که داشت، با پاهای مصنوعی‌اش شروع به حرکت و ورزش می‌کند.
سرانجام، مجدداً هدایت هواپیما را به دست می‌گیرد و از آسمان با دشمن جنگ می‌کند.
مهم‌ترین نکته و درسی که در این کتاب وجود دارد، نا‌امید نشدن و تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف است. وقتی انسان هدفی دارد و می‌خواهد به آن برسد، نباید نا‌امید شود؛ بلکه باید با پشتکار و تلاش موانع موجود را پشت سرگذارد.
داستان مره سیف، می‌تواند به جوانان و نوجوانان کمک کند تا آن‌ها هم به هدفی که در نظر دارند برسند.
از ویژگی‌های بارز کتاب توصیف زیبای مناظر و درگیری‌ها است. این فضاسازی‌ها به نحوی زیبا و خوب هستند که خواننده خود را می‌تواند در آن فضا‌ها حس کند. حتی در برخی موارد خود را به جای آلکسی ببیند (حداقل برای من اینطور بود).
ایرادی که من از کتاب می‌گیرم نداشتن پاورقی انگلیسی اسامی است. مثلاً در کتاب قلعه حیوانات، وقتی برای اولین ‌بار به اسمی بر می‌خوریم، در جلوی آن اسم نحوه نگارش انگلیسی آن را می‌بینیم؛ ولی در این کتاب هیچ اسمی نوشتار انگلیسی آن نیامده است. البته شاید برای خیلی‌ها این موضوع مهم نباشد و آن را ایراد به حساب نیاورند، ولی من عقیده دارم که وجود این پاورقی‌ها می‌توانند خواننده را برای درک بهتر کلمه یاری کنند.
در کل کتاب بسیار خوب و زیبایی است و خواندن آن را به همه پیشنهاد می‌کنم.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۶
          
            رفتار شما با پدر و مادر خود چگونه است؟
به آن‌ها عشق می‌ورزید و دوستشان دارید؟ یا با آن‌ها بدرفتاری می‌کنید و سرشان داد می‌زنید؟
تا به حال شده فکر کنید که جایگاه پدر و مادر کجا قرار دارد؟
کتاب «بهشت فراموش شده» نوشته «مهدی خدامیان آرانی» در این رابطه نوشته شده است. آقای خدامیان‌ آرانی با بررسی آیات و روایات و ذکر آن‌ها به بررسی جایگاه پدر و مادر پرداخته.
شاید با این جمله من این مطلب به ذهنتان خطور کند که خب نویسنده نوشته جایگاه پدر و مادر و زیر آن نوشته:
1.	قرآن می‌فرماید... .
2.	پیامبر می‌فرماید... . 
3.	امام صادق می‌فرماید... .
و ... .
نه. این کتاب آیات و روایات را در قالب داستان برای خواننده تعریف می‌کند و سخنانش مانند دوستی واقعی گرم و صمیمی است.
بعضی از سخنان و روایات این کتاب واقعاً‌ برایم جالب بود. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که جایگاه پدر و مادر به این اندازه بالا باشد.
امام صادق علیهالسلام: «اگر پدر و مادری در حق فرزند خود ظلم بنماید و آن فرزند به پدر و مادر خود با خشم و غضب نگاه کند، خداوند نمازهای آن فرزند را قبول نمی‌کند.» (الکافی ج2 ص349؛ وسائل الشیعه ج21 ص501؛ بحارالانوار ج71 ص61)
واقعاً ما کجا ایستاده‌ایم؟ چطور می‌توانیم خود را آدم خوبی بنامیم وقتی پدر و مادر ما از ما راضی نیستند؟ چگونه می‌توانیم خود را آدم متدین و دین‌دار بدانیم؟ چگونه می‌توانیم هر صبح جمعه ندبه کنیم و برای امام زمان ارواحنا له الفداه اشک بریزیم، در حالی که پدر و مادر خود را آزار می‌دهیم و آن‌ها را ناراحت می کنیم؟
اگر در این روایت دقت کنیم می‌فهمیم که حتی نگاه خشم آلود به پدر و مادر باعث قبول نشدن نماز می‌شود؛ چه رسد به داد و بیداد بر سر آن‌ها و خدای نکرده کتک زدن آن‌ها.
نمازی که در روایات داریم اولین چیزی است که از انسان سوال می‌شود و اگر قبول نباشد هیچ کار خوب دیگری مورد قبول نیست.
در واقع یک نگاه با خشم و غضب به پدر و مادر، حتی اگر آن‌ها ظلم کرده باشند، برابر است با از بین رفتن تمام خوبی‌ها و نیکی‌های انسان.
به نظر من این کتاب، کتابی است که باید در همه خانه‌ها باشد و جوانان و نوجوانان مخصوصاً که خام و ناپخته هستند و از روی جوانی رفتارهای بدی را مرتکب می‌شوند آن را بخوانند.
از ویژگی‌های خوب کتاب‌های «مهدی خدامیان آرانی» مستند بودن و بهره بردن از منابع مختلف و بسیار است. در این کتاب، با داشتن 75 صفحه متن اصلی و 96 صفحه با پی‌نوشت و موارد دیگر، از 85 منبع استفاده شده است.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۴
          
            در گذشته شنیده بودم که حیوانی به دست انسان رام شده است. مانند اسب و سگ و حتی حیواناتی مانند ببر و شیر و ... که در سیرک‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند. اما تا به حال نشنیده بودم که حیوانی که از کودکی با انسان‌ها بوده، بتواند به اصل خویش و آن درنده‌خویی بازگردد و بتواند در حیات‌وحش و طبیعت زندگی کند. ولی «باک» اینگونه است.
او که در خانه قاضی میلر رشد و پرورش یافته بود، به دلیل مسافرت‌های طولانی و برخورد با حوادث و اتفاقات مختلف و ارتباط داشتن با انسان‌ها و سگ‌های متفاوت، اندک اندک تغییر می‌کند و به خوی اصلی خود بر‌می‌گردد. چرا که او یک سگ از نژاد گرگ‌هاست.
در این داستان، ما باک را بسیار باهوش و با استعداد می‌بینیم. در هر سفر و از هر اتفاقی که می‌افتد یک درس یاد می‌گیرد. با کار و تلاش و کوشش اندام خود را پرورش می‌دهد و نیرومند می‌کند. با محبت و وفادار است. دچار حس غرور می‌شود. با زیرکی و حیله دست به دزدی می‌زند و ردی از خود بر‌جای نمی‌گذارد.
این‌ها حالات و رفتارهای یک سگ است. حالاتی که گاهی به شکل اعلا در او ظهور می‌کند. در جایی در رابطه با حس وفاداری و محبت او می‌خوانیم که وقتی تورنتون (فردی که باک را از زیر کتک صاحب قبلی او نجات داده بود) در بالای صخره‌ای که یکصد متر ارتفاع داشت به باک گفت بپر، او بدون درنگ و با شجاعت می‌پرد که تورنتون و دوستش با زحمت او را نجات می‌دهند.
در داستان ما شاهد توصیف‌های خوبی از حالات و رفتار و حرکات انسان‌ها و سگ‌ها هستیم: «تازه غروب شده بود که پراو سگ دیگری از نژاد اسکیمویی با اندامی لاغر، دراز و استخوانی و با صورتی پر از زخم‌های ناشی از مبارزات مداوم، آورد. سگ، سلکس نام داشت. یک چشم بیشتر نداشت، ولی همان چشم چنان می‌درخشید که همگان را به اطاعت مجبور می‌کرد.
سلکس هم مثل دایو، نه انتظاری داشت و نه انتظاری را برآورده می‌کرد. هنگامی که به آرامی میان سگ‌ها قدم زد، حتی اسپیتز هم جرأت نکرد ایجاد مزاحمت کند. تنها موضوعی که حیوان را ناراحت می‌کرد، نزدیک شدن سایر سگ‌ها از سمتی بود که چشم نداشت.» (ص27)
توصیفاتی این چنینی در داستان باعث می‌شود تا خواننده فضای داستان را در ذهن خود مجسم کند و خود را در آن فضا و شرایط و در کنار آدم‌ها و سگ‌ها جای دهد.
روایت داستان، که نویسنده آن را بیان می‌کند (راوی سوم شخص)، بسیار زیبا و جذاب است و خواننده کمتر احساس خستگی می‌کند. مبارزات و اتفاقات خاصی که در جای جای داستان استفاده شده است، آن را از یکنواختی، در می‌آورد و یک شور و هیجان خاصی در خواننده القا می‌کند.
در کل من از خواندن این کتاب لذت بردم و آن را جزء بهترین کتاب‌های داستانی قرار می‌دهم که تا به امروز خوانده‌ام.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۲
          
            کتاب «من هشتمین آن هفت نفرم» نوشته «عرفان نظرآهاری» شامل 13 قطعه ادبی و داستان است. داستان‌هایی که هر کدام از شخصیت و رویدادی برای رسیدن به خدا بهره گرفته‌اند. شخصیت‌هایی مانند آدم و ابراهیم و دقیانوس، آرش و اسکندر و زلیخا.
قصه‌ای، می‌گوید که هر سختی و بلایی که به ما می‌رسد باید خدا را در آن جستجو کرد.
قصه‌ای، از شکستن و خورد کردن خود، قصه‌ای، از جنگیدن با دقیانوس نفس و قصه‌ای، از توبه و استغفار به درگاه الوهیت سخن می‌گوید.
قصه‌ای، می‌خواهد بگوید که اگر می‌خواهی خدا را به دست آوری باید حرکت کنی و در جنگی سخت شرکت کنی، نه آن که گوشه‌ای ایستاده و منتظر آمدن خداوند باشی:
رابعه، رابعه، رابعه! اما زندگی جنگ است، به میان می‌آیی و مجبور می‌شوی با وسوسه بجنگی، با هزار شیطان که در تن زندگی جاریست. آن گوشه که تو بودی، آن خلوت که تو داشتی، امن بود و تو بی‌آنکه بجنگی و زخم برداری و کشته شوی، پیروز بودی.
رابعه گفت: اما خدا غنیمت است. غنیمتی که با جنگیدن باید به دستش بیاوری. آن که نمی‌جنگد و در کناری می‌ماند، سهمی از خدا نمی‌برد. و هر کس بیشتر مبارزه کند، خدای بیشتری نصیبش می‌شود!

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۱
          
            اولین بار که با نام «سید محمدجواد شرافت» آشنا شدم، در کلام «سید حمیدرضا برقعی» بود که نام ایشان را در کتاب خود آورده بودند. پیش خودم گفتم که حتماً باید آدم کار درستی باشد که شاعر خوبی مانند آقای برقعی در کتابش اسم ایشان را آورده است. وقتی در کتابفروشی چشمم به اسم «سید محمدجواد شرافت» بر روی کتاب «خاک باران خورده» افتاد، بی‌درنگ آن را خریدم.
«خاک باران خورده» نوشته شاعر جوان و جویای نام سید محمدجواد شرافت است. او که متولد 1360 است، در شوشتر به دنیا آمده. اولین کارش را با سرودن نوحه‌ای برای حضرت امام جواد علیه السلام در سال 1378 آغاز کرده است.
سید محمدجواد شرافت با کمک دوست خود «سید محمد بابامیری» با جلسات شعر آشنا شد؛ و کم‌کم با دوستان مداحی مثل «رحیم ابراهیمی»، «سید مهدی میرداماد» و «حاج مهدی سلحشور»‌ کار کرده است. (برگرفته از سایت نگاه مدیا www.negahmedia.ir با اندکی تغییر)
وبلاگ «عشق زلال» به نشانی eshghezolal.persianblog.ir وبلاگ شخصی ایشان است که در آن می‌توانید اشعار این شاعر جوان و خوب کشورمان را مطالعه کنید.
«خاک باران خورده» مجموعه‌ای از اشعار آیینی و ولایی سید محمدجواد شرافت است که 27 قطعه شعر در آن جمع آوری شده است. لازم به ذکر است چاپ دوم این کتاب که توسط «فصل پنجم» چاپ شده است، چهار قطعه شعر نسبت به چاپ اول آن اضافه‌تر دارد.
«خاک باران خورده» - که شاید خیلی از دوستان جواد شرافت مدت‌ها منتظرش بودند – مثل خود او، مغلمه‌ای دوست داشتی و خوش لهجه از نجابت و ادب و آرزوست. از حق نمی‌شود گذشت که شرافت به نسبت خیلی از هم دوره‌ای‌هایش شعر ولایی را بهتر دانسته و توانسته است و توجه مودبانه، بدیع، ویژه و تصویرسازی‌های دقیق، گویا و موثر از معارف و مقاتل را می‌توان نتیجه همین اشراف دانست که البته با تبحر فنی و شاعرانه در آمیخته است. (برگرفته از نوشته آقای «حامد اهور» در سایت «آیات غمزه» ayateghamzeh.ir)

امین پازوکی ۱۳۹۲/۱۰/۱
          
            کتاب «روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس» مجموعه شعرهای عرفانی خانم عرفان نظرآهاری می‌باشد. این اشعار که تعداد آن‌ها 18 عدد است، بین سال‌های 82 تا 85 سروده شده‌اند و به صورتی زیبا خداشناسی را بیان می‌کنند.
در قسمت داخلی جلد کتاب، شعری مشاهده می‌شود که بسیار زیباست.
این شعر با صدای خود خانم نظرآهاری بر روی سایت www.nooronar.com قابل شنیدن است.

سال‌ها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه‌ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آنسوی پرده‌ی آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله‌ی کهکشان بود
*
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه‌ای خاک را برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
اینهمه از خدا دور هستم!

امین پازوکی ۱۳۹۲/۹/۲۷
          
            در بین فرقه‌های مختلف اسلام به خصوص اهل شیعه و اهل سنت، بحث در وقایع پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله زیاد است.
وقایعی که شیعیان معتقدند در اثر آن، حق مسلم حضرت علی علیه السلام غصب شد و همچنین باعث شد که حضرت صدیقه طاهره سلام اللّه علیها به شهادت برسند.
این کتاب، به بررسی اسناد و مدارکی می‌پردازد که در گذشته درباره این وقایع سخن گفته‌اند ولی امروزه هیچ ردی از آن سخنان به چشم نمی‌خورد. و این نشان از تحریف حقایق است.
به عنوان مثال، ابن ابی الحدید معتزلی (متوفای 656) در کتاب «شرح نهج البلاغه» روایتی از کتاب «مروج الذهب» نوشته مسعودی (متوفای 346) می‌آورد، که به این امر (هجوم به خانه حضرت زهرا سلام اللّه علیها) اشاره می‌کند و نام خلیفه دوم به عنوان عامل اصلی ماجرای هجوم به بیت فاطمه سلام اللّه علیها و تهدید به آتش زدن آمده است؛ اما در برخی چاپ‌های امروزی کتاب «مروج الذهب» این نام حذف گردیده و ماجرا با صیغه فعل مجهول آمده است.
این کتاب شامل سه فصل یا گفتار است:
1.	حذف و سانسور حقایق
2.	تحریف و جابجایی حقایق
3.	توجیه با هدف کتمان

امین پازوکی ۱۳۹۲/۹/۲۴
          
            کتاب «جوانمرد نام دیگر تو» نوشته خانم «عرفان نظرآهاری» و تصویرگری آقای «سید میثم موسوی»، برنده جایزه ادبی «جعفر پایور» در سال 1387 است.
شورای عالی کتاب کودک به منظور تشویق بازنویسان و بازآفرینان ادبیات کهن فارسی مکتوب و شفاهی که آثار ارزشمندی را برای کودکان و نوجوانان آورده اند، جایزه‌ای با عنوان «جعفر پایور» ‌بنیان نهاده است.
گروه بررسی «آثار بازنویسی و بازآفرینی از ادبیات کهن برای کودکان و نوجوانان» با تایید فروغ الزمان جمالی (موسس جایزه و همسر مرحوم جعفر پایور» نامزد دریافت این جایزه را از میان آثار چاپ شده سال انتخاب و با ذکر دلیل به کمیته بررسی، پژوهش، و نقد شورای کتاب کودک معرفی می‌کند. کمیته بررسی، پژوهش و نقد، آثار را در اختیار کمیته جوایز شورا قرار می‌دهد و این کمیته مسئولیت تایید نهایی و معرفی بازنویس‌/‌بازآفرین به شورای برنامه و اجرای ادبیات کودکان و نوجوانان را برعهده می‌گیرد. (www.ketabak.org)
«عرفان نظرآهاری» نویسنده و شاعر، متولد 1353 در تهران. او دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی است. آثار متعددی از او منتشر شده است. کتابهای او به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، عربی و ... ترجمه شده. وی تا کنون جوایز بسیاری را از آن خود کرده است. از جمله: جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جایزه کتاب فصل ... و نیز لوح افتخار IBBY  (دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان) در اسپانیا. او یکی از نویسندگان کتاب «داستان صلح» است که در کره‌جنوبی به چاپ رسیده است. نظرآهاری هم اکنون به تدریس در دانشگاه‌ها و مراکز علمی و آموزشی مشغول است. (www.nooronar.com)
این کتاب حاوی مطالب و نکاتی است که جوانمردان انجام می‌دهند. ولی نکته‌ای که باید مد نظر داشت این است که:
«این دفتر و جوانمرد این خطوط، نه عیار است و نه راهزن، نه زنجیر می‌گسلاند و نه معرکه می‌گیرد؛ نه بساط انداز است و نه مداح و نه داستان پرداز. نه «کاکارستم» است و نه «داش آکل». 
این جوانمرد، اما جوانمردی دیگر است. هم زن است و هم مرد، هم کودک است و هم کهنسال.
این جوانمرد شاید مردی هزار ساله است و شاید نوزادی که هنوز زاده نشده است، و شاید طبیبی که با دستهایش معجزه می‌آفریند.
این جوانمرد شاید پیرزنی است در همسایگی شما و شاید مادری است که تو فرزند اویی.»
در واقع به نظر من می‌خواهد بگوید که جوانمرد و جوانمردی چیزی نیست که در افسانه‌ها و داستان‌ها باشد. در همین زندگی عادی خودمان هم وجود دارد. خود ما هم می‌توانیم جوامرد باشیم. فقط باید راه و رسم آن را بلد باشیم.
این کتاب دارای چهل داستان یا روایت است که از چهل ویژگی و اخلاق جوانمرد و جوانمردی پرده بر‌می‌دارد و آن‌ها را بیان می‌کند.
ویژگی‌هایی مانند شاد کردن دل دیگران، کمک به دیگران بدون در نظر گرفتن نام و نشانی افراد، احساس مسئولیت و همدردی نسبت به تمامی افراد جهان، همیشه با خدا بودن و خدا را مد نظر داشتن، دوری از حسد و خود‌خواهی و ریا و ... . 
در وبسایت رسمی خانم نظرآهاری به نشانی www.nooronar.com در رابطه با کتاب اینچنین می‌خوانیم:
«این کتاب در پی آن است که در پیکر مفهوم جوانمردی که در این زمان نهفته و نیمه جان است، نفسی تازه بدمد. نویسنده پس از مقدمه‌ای درباره‌ی جوانمردی، به زندگی و شرح حال «ابوالحسن خرقانی» عارف بزرگ قرن پنج، در مقام جوانمردی ماندگار تاریخ، از حوزه جوانمردان صوفی پرداخته است. این کتاب شامل 40 روایت عرفانی است.»
شاید بتوان شعر زیبای سعدی را برای روایت یازدهم و یا کل کتاب آورد.
در اینجا روایت یازدهم را می‌آورم و پس از آن شعر زیبای سعدی را:
«مردی به نزد جوانمرد آمد و گفت: تبرکی می‌خواهم، جامعه‌ات را، تا من نیز از جوانمردی بهره‌ای ببرم.
جوانمرد گفت: جامه‌ی مرا که بهایی نیست. اما سوالی دارم، سوالم را پاسخ ‌گو، جامه‌ی من برای تو.
مرد گفت: بپرس.
جوامرد گفت: اگر مردی چادر زنی را بر سر کند، زن خواهد شد؟
مرد گفت: نه.
جوامرد گفت: اگر زنی جامه مردان بپوشد، چطور، مرد می‌شود؟
مرد گفت: نه.
جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه جوانمردان را بر تن کنی که اگر پوست جوانمرد را نیز بر تن کشی، سودی نخواهد داشت؛ زیرا جوانمردی به جان است نه به جامه.»

تن آدمی شریف است به جان آدمیت / نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی / چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
خور و خواب و خشم و شهوت شغب است و جهل و ظلمت / حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی / که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد / همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند / بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت / به در آی تا ببینی طیران آدمیت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم / هم از آدمی شنیدم بیان آدمیت

امین پازوکی ۱۳۹۲/۹/۲۴
          
            عباس یعنی عشق و ایثار و شهادت                    یعنی نمود بارزی از استقامت
یعنی عروج عشق تا آن سوی ادراک                    یعنی گذشتن از لب دریا عطشناک
یعنی تمام عاشقی پا در رکاب است                    در سینه سالار مردان انقلاب است
براستی این عباس کیست که نام او در طول تاریخ موج خورده و همه از او یاد می‌کنند؟
«نامش: عباس. کنیه‌اش: ابوالفضل، ابوفاضل. لقبش: قمر بنی‌هاشم، سقا، باب الحوائج.
او فرزند رشید امیرمؤمنان علی علیه‌السلام است. در چهارم ماه شعبان سال 26 هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادرش بانوی ارجمند و با ایمان «فاطمه» معروف به «ام البنین» دختر «حرام بن خالد» از قبیله بنی‌کلاب است.»
می‌گویند عباس علیه السلام ادب و وفاداری را از مادرش یاد گرفته است. مادری که خود را خدمتگذار فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دخت نبی خدا می‌داند: «گویند او به خدمت زینب کبری سلام اللّه عليها آمد و خطاب به او و دیگر فرزندان حضرت زهرا عرض کرد: عزیزان من، من کنیز شما نوادگان پیامبرم و برای خدمتگذاری شما به اینجا آمده‌ام!»
شاید به خاطر همین حرف مادر بود که عباس بن علی علیه السلام در طول زندگی خود هیچ وقت امام حسین علیه‌السلام را برادر خطاب نکرد و همواره او را «سرور من» می‌خواند.
ما انسان‌های عادی شاید هیچ وقت نتوانیم درک درستی از مقام و منزلت آن ساقی بی‌دست کربلا داشته باشیم. باید انسان‌های بزرگ و کسانی که به علم الهی متصل هستند پرده از این مقام بردارند. و چه زیبا پیشوای ما زینت عبات‌کنندگان حضرت سید‌الساجدین علیه‌السلام بیان فرموده‌اند: «خداوند عمویم عباس بن علی را رحمت کند که ایثار کرد و خود را فدای برادر ساخت و در این راه دو دستش از تن جدا شد و خدا در عوض آن همانند جعفر طیار به او دو بال عطا کرد که همراه فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند، و عباس نزد خدا مقامی دارد که در رستخیز همه شهیدان به آن غبطه می‌خورند.»
کتاب ساقی تشنگان فضیلت نوشته ابوالفضل موسوی گرمارودی، به معرفی این شخصیت بزرگ پرداخته است.
در ابتدای کتاب با عنوان «نگاه»‌، نگاه مختصری به زندگانی این بزرگوار تا قیام امام حسین علیه‌السلام دارد. همچنین یک سری از خصوصیات و فضائل قمر بنی هاشم و مادر ایشان آمده است. 
در بخش دوم کتاب، گذری بر علت و وقایع حرکت امام حسین علیه‌السلام داریم.
بخش سوم کتاب به رفتار و حالات ابوفاضل در محرم سال 61 هجری می‌پردازد و چگونگی شهادت او را بیان می‌کند.
در بخش بعدی، به سراغ ائمه اطهار علیهم السلام می‌رود و وصف حضرت عباس علیه السلام را از زبان آن بزرگواران بیان می‌کند.
بخش پنجم، مجموعه‌ای کوچک از سروده‌های برخی شاعران است در رابطه با حضرت باب الحوائج علیه‌السلام.
و در بخش پایانی زیارت آن حضرت را می‌خوانیم که شامل سلام بر آن جناب در کنار درب ورودی حرم ایشان، دعای کنار ضریح، دعای بالای سر، و دعای پایین پای آن بزرگوار می‌باشد. این دعاها هم به زبان عربی و هم به ترجمه فارسی آورده شده است.

امین پازوکی
          
            زمینی که ما بر روی آن زندگی می‌کنیم و آن را به نام سیاره زمین می‌شناسیم، به حرف آمده و برای کودکان و نوجوانان قصه می‌گوید. قصه‌ای که به قبل از آفرینش زمین و کائنات اشاره دارد و خبر از آفریده شدن پنج نور می‌دهد. پنج نوری که دلیل و بهانه آفرینش مخلوقات دیگر مانند زمین هستند.
این قصه‌ها شامل قصه برخی از پیامبران می‌شود و به گوشه‌ای از ندگانی آن‌ها اشاره می‌کند. حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت عیسی علیهم السلام، این پیامبران هستند. در قصه‌های این حضرات با مشکلات بزرگ آن‌ها و شیوه رهایی‌شان از آن مشکلات آشنا می‌شویم.
شیوه رهایی آن‌ها از مشکلات چیست؟
قسم دادن خدا به آن پنج نور. چرا که «فرشته مهربان» گفت: «خدای بزرگ فرموده است: من زمین و آسمان و همه موجودات دیگر را به خاطر این پنج نور آفریده‌ام. هر کس را که دوست دارم، به خاطر این پنج نور دوست دارم. و هر کس که با آن‌ها مخالفت کند، اگر هزار سال هم دعا کند و عبادت کند، نه فقط توجه به او نمی‌کنم، بلکه عذابش روز به روز زیادتر می‌شود. تو هم اگر مشکلی داری باید از این راه وارد شوی.»
در واقع این قصه‌ها می‌خواهند که عظمت و بزرگی و مقام این نورهای الهی را بیان کنند. 
وقتی قصه‌ها موج می‌خورند و در طول تاریخ به حرکت در می‌آیند، و به زندگی آن پنج نور در زمین می‌رسند، پرده از رازی دیگر و خبری دیگر بر‌می‌دارند. خبری که در آن به آینده زمین و حکومت صالحان بر روی آن اشاره می‌کنند. خبر از مردی می‌دهند که همراه با یاران خود بساط ظلم و جور را بر می‌چیند.
این قصه‌ها داستان حضرت محمد صلی صلی الله علیه و آله و دختر بزرگوار ایشان و یازده امام را تعریف می‌کنند و حضرت مهدی ارواحنا فداه و یاران ایشان را در کلام این بزرگان بیان می‌کنند.
من پیشنهاد می‌کنم هر کسی فرزند یا خواهر و برادری دارد که در دوره ابتدایی یا اوایل راهنمایی است، این کتاب را برایش بخرد. چرا که این کتاب حاوی مطالب و نکاتی است که می‌تواند اول جایگاه انبیاء را برای ما مشخص کند و دوم بحث مهدویت و انتظار را در ذهن او ایجاد کند.
البته این بدان معنی نیست که بزرگترها این کتاب را نخوانند. همه می‌توانند این کتاب را بخوانند؛ ولی به عقیده من بیشترین تاثیر را بر روی نوجوانان دارد.

امین پازوکی ۱۳۹۲/۹/۲۷