روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویسروی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویسشاپور حاتمی و 2 نفر دیگر4.311 نفر |4 یادداشتخواهم خواندنوشتن یادداشتبا انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.در حال خواندن0خواندهام30خواهم خواند4توضیحاتمشخصاتنسخههای دیگرکتاب روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس، شاعر عرفان نظرآهاری.لیستهای مرتبط به روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویسعاطفه شکیاو گفت بخوان 😌☁️🌱51 کتاب.. 📗🕊533ندا ظفریخواندنی هایی که دلم می خواد باز هم بخونم19 کتاببعضی از کتاب ها هستن که با اینکه از نوشتن و خط کشیدن سیاه و یا رنگی رنگی شدن اما باز با خودت میگی کاش بازم وقت کنم اینو بخونم . این لیست برای من شامل این جور کتاب هاست .04یادداشتهای مرتبط به روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویسFeeFee1403/01/05 من کلاً اهل شعر نیستم اونقدر. اونموقع هم نوجوون بودم و بیشتر توی دنیای داستان غلت میخوردم اما این کتاب رو با امضای خود خانم نظرآهاری خریدم و از اینکه یادش مونده بود که کتابش رو برامون امضا کنه و پست کنه خیلی حس خوبی گرفتم. خود خانم عرفان رو دوست دارم به نظر سبکشون خیلی خاصه (تلفیقی از نمادین ،عرفانی، احساسی و ...). اگر نمیدانین هم بدانین که از شاگردان قیصر امینپور بودن ایشون. 01امین پازوکی1402/06/25 کتاب «روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس» مجموعه شعرهای عرفانی خانم عرفان نظرآهاری میباشد. این اشعار که تعداد آنها 18 عدد است، بین سالهای 82 تا 85 سروده شدهاند و به صورتی زیبا خداشناسی را بیان میکنند. در قسمت داخلی جلد کتاب، شعری مشاهده میشود که بسیار زیباست. این شعر با صدای خود خانم نظرآهاری بر روی سایت www.nooronar.com قابل شنیدن است. سالها پیش از این زیر یک سنگ گوشهای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین یک کمی خاک که دعایش پر زدن آنسوی پردهی آسمان بود آرزویش همیشه دیدن آخرین قلهی کهکشان بود * خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد یک شب آخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد و خدا تکهای خاک را برداشت آسمان را در آن کاشت خاک را توی دستان خود ورز داد روح خود را به او قرض داد خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت از زمین دور شد راستی من همان خاک خوشبخت من همان نور هستم پس چرا گاهی اوقات اینهمه از خدا دور هستم! امین پازوکی ۱۳۹۲/۹/۲۷ 00سارا کرمانی1400/04/04 بخوانید... زیباست... عرفان نظرآهاری تو نوجوانی من خیلی آدم تاثیرگذاری بود... 20رها1400/12/03 قلب من دوباره تند تند می زند مثل این که باز هم خدا روی قالی دلم ، قدم گذاشته در میان رشته های نازک دلم نقش یک درخت و یک پرنده کاشته قلب من چقدر قیمتی است چون که قالی ظریف و دست باف او ست این پرنده ای که لای تار و پود آن نشسته است هدهد است می پرد به سوی قله های قاف دوست 00