یادداشت‌های محمدصدرا وثوق (39)

            این کتاب با هدف کارکنان دانشی (اساتید دانشگاه، پژوهشگران، تحلیل‌گران، نویسندگانو دانشجویان) نوشته شده است.
از طرفی تولید فکر و ایده واقعا ارزشمند توسط کارکنان دانشی نیاز بسیار جدی به تمرکز عمیق و فرصتی برای خلاقیت دارد و از طرف دیگر امروزه با در دسترس قرار گرفتن راه‌های ارتباطی سریعتر وسوسه برقراری ارتباطات حرفه‌ای بیشتر فرصت و امکان تمرکز آنان را کاهش داده‌است. ارزش اصلی کتاب پی‌بردن، تذکر و صحبت‌کردن درباره همین موضوع است.
متن کتاب مانند هر کتاب‌خودیاری دیگری است. به‌نظرم در این کتاب متن اولا ابزاری است تا درک شما را به درک نویسنده از این مسئله نزدیک کند و به کار بستن تکنیک‌های آن در مراحل بعدی اهمیت قرار دارد. شاید حتی هیچ‌یک از تکنیک‌ها به کار شما نیاید.
قواعد پیشنهادی کتاب برای افزایش کار عمیق چهار موردند که با دیدن عناوین آن‌ها هم می‌شود محتویشان را حدس زد:
عمیق کار کنید
از سررفتن حوصله استقبال کنید
شبکه‌های اجتماعی را ترک کنید
امور سطحی را از بین ببرید
          
            تاملاتی درباره استبداد و مواجهه با مرگ در آمریکای جنوبی

آمریکای جنوبی برای من سرزمینی است از ناشناخته‌ها و ترکیب‌های عجیب و غریب: استعمار اسپانیا و پرتغال در کنار استعمار  انگلیس، سرزمین تمدن‌های رازآلود سرخپوستی، جنگل‌های بارانی و انبوه با اقوام بدوی در کنار ابرشرکت‌ها، ترکیب نژادهایی ظاهرا ناهمسان و زندگی‌هایی پر از نوسانات اقتصادی و سیاسی زیرسایه دیکتاتوری‌های گوناگون.
شما همین ترکیب را که در نظر بگیرید دیگر نیازی به اضافه کردن جادو ندارید، زندگی در این اوضاع به خودی خود جادویی هست. به نظرم اسم این قلم را جادویی گذاشته‌ایم تا هنگام مواجهه با رویدادها بیش از حد شگفت‌زده نشویم و با گذر از آن‌ها به واقعیت‌ها برسیم. داستان با فراتر رفتن از زمان، مکان، عادات انسانی و تکنولوژی موجود فرصتی منحصر به فرد برای مواجهه ما با مرگ، پیری و دیکتاتوری فراهم کرده است.
داستان به خوبی موفق شده نوعی مسخرگی و دهشتناکی توامان برای دیکتاتور به تصویر بکشد که به نظرم ارزشمند است.
          
            جلد اول کتاب به پایان رسید. فضای داستان جامعه اشرافی فرانسه است، پر از اشیا لوکس، مهمانی‌های رسمی و شام‌های پر زرق‌و‌برق. به نظرم مهم‌ترین نقاط قوت این رمان ظرافت قلم نویسنده در توصیف وقایع و تمرکز او بر مکالمات درونی شخصیت‌هایی است که آن‌ها را محور داستان خود قرار داده است. تمام داستان سیر پایان ناپذیری از روزمرگی‌ها به نظر می‌رسد که با جدیت به تصویر کشیده شده‌اند طوری که گاهی اوقات آدم حس می‌کند زندگی راوی به فلان سلام و احوال‌پرسی یا نحوه حضورش در فلان مهمانی وابسته است. به نظرم آدم‌های واقعی هم همینطور هستند، وقایع زندگی را خیلی بزرگ می‌بینند، نحوه بیان نویسنده از این نظر هم جالب بود.
جذابیت فصول کتاب برای من سیری نزولی داشتند، فصل اول خیلی جذاب و دقیق به نظر می‌رسید اما رفته رفته موضوعات بی‌ربط‌تر و کم اهمیت‌تر شدند. در فصل آخر احساسات عاشقانه پسربچه‌ای روایت می‌شود، به نظر من نوعی تحمیل احساسات بزرگسالانه به کودک است و اصلا جذاب نیست.
علی‌رغم جذابیت هر صفحه از کتاب به صورت مجزا، گاهی اوقات به نظر می‌رسید که در سیل بی‌پایانی از جزئیات غرق شده‌ایم و اینجا بود که داستان ملال‌آور می‌شد.
در نهایت باید بگویم به نظرم این کتاب مانند عسل است، مزه خوبی دارد اما زیاد خوردن از آن باعث دلزدگی است، باید آن را ذره ذره و با فاصله خورد.
          
آشنایی من
            آشنایی من با شاهنامه تا امروز سه قسمت اساسی داشته است.

اول: زمانی که کودک بودم، گوش دادن به داستان‌های شاهنامه از زبان پدر و مادر و بعدها مطالعه داستان‌های بازنویسی شده آن برایم بسیار جذاب و شیرین بود. نه به صورت چیزی خاص و منحصر به فرد بلکه مشابه هر دنیای داستانی دیگری که محل زندگی قهرمانان، دیوها و سایر موجودات افسانه‌ای بود.

دوم: چند سال قبل که مشغول کنکور سراسری بودم و هنوز پای درس ادبیات از آن بریده نشده بود یکی از توصیه‌های آن روزها این بود که برای تقویت درک ادبی‌تان گلستان بخوانید. نگاهی به آن انداختم، اما برایم جذابیتی نداشت پس تصمیم گرفتم با کمی شخصی‌سازی پیشنهاد، به سراغ شاهنامه بروم. همین شد که در یک حرکت حساب‌شده سراغ کتابخانه پدرم رفتم و شاهنامه چهار جلدی ژول‌مول را به اتاق خودم منتقل کردم.
از آن پس بود که برای چندین ماه، وعده شاهنامه‌خوانی پیش‌از خواب تبدیل به جذاب‌ترین بخش ثابت در برنامه روزانه‌ام شد. در این مرحله از ابتدای شاهنامه تا گذر سیاوش از آتش را خواندم.

سوم: حدودا آبان سال ۱۴۰۱ بود که پادکست فردوسی‌خوانی آقای امیر خادم فرصتی دوباره برای مواجهه من با شاهنامه فراهم کرد. التهاب آن روز‌ها که به شخصی‌ترین احوال من هم نفوذ کرده بود، باعث شد اینبار فراتر از جذابیت‌های سیر داستانی و هنرنمایی‌های فردوسی متوجه قدرت شخصیت‌های شاهنامه شوم. تصوری که کم‌وبیش تا آن‌روز با خود حمل کرده بودم این بود که در ادبیات سنتی ما بخاطر حضور واضح، پررنگ و قابل تفکیک خیر در کنار شر، قضاوت‌ نهایی راوی و تصمیم درست برای قهرمان روشن است و نباید انتظار به تصویر کشیده شدن پیچیدگی عمل انسانی، که اکثرا در محدوده‌ای خاکستری اتفاق می‌افتد را از آن داشت. اما هر چه جلوتر رفتم و بیشتر درگیر شخصیت‌های دوران پهلوانی و بخصوص رستم شدم دیدم که جذابیت این شخصیت‌ها نه چندان در زور بازوی آن‌ها بلکه در قدرت آن‌ها برای مواجهه با زندگی در انسانی‌ترین حالت آن نهفته است و این گمگشته‌ای بود که من به دنبال آن بودم. دیدم که از جهاتی مواجهه آن‌ها با زندگی، انسانی‌تر از زندگی‌هایی است که امروز برای خود ساخته‌ایم. در این مرحله هم تا اوایل ساسانیان پیش رفتم و امیدوارم فرصتی دیگر برای من فراهم شود که شاهنامه را به پایان برسانم.

در نهایت هم دوست دارم با تقدیر و تشکر از کار گرانبهای آقای خادم با عنوان پادکست فردوسی‌خوانی یاد کنم که فرصت این مواجهه و همچنین آشنایی با جلال خالقی را برای من فراهم کرد.

تصویر از داستان یازده رخ
          
            در باب فایده مطالعه:
 کتابی روایتی روان و کم‌حجم درباره پول است که علی‌رغم این دو ویژگی همچنان دارای بصیرت‌های مهمی است که شاید تذکر آن برای کسانی جدی‌تر به اقتصاد می‌پردازند هم خالی از لطف نباشد.

در باب سیر روایت:
 سه فصل اول بستری بسیار عالی برای فکر کردن درباره پول ایجاد کرده است. اما در ادامه نویسنده با سرعت به سمت نتیجه‌گیری مطلوب خود حرکت می‌کند و به قوت و ضعف مسیری که می‌پیماید توجهی ندارد.

در باب کتاب مقدس:
 کتاب مقدس چاشنی سخنان نویسنده است، نه اصل آن. در واقع نویسنده روایت خود را با استفاده از بستر روایت کتاب مقدس بیان کرده است. البته همین چاشنی هم از فصل پنج به بعد در میان دلبستگی نویسنده به یک مکتب اقتصادی خاص گم می‌شود.

در باب اسطوره بازار:
 اعتقاد نویسنده به اسطوره بازار آزاد و عقلانیت انسان بسیار شدیدتر از اتکا و اعتمادی است که مردم عامی، چه بسا از سر سادگی، به دولت می‌کنند. پرسش از رابطه "آزادی در پیگیری نفع" و "تشخیص نفع" می‌تواند تناقضی را در نویسنده آشکار کند، او می‌خواهد اشخاصی را آزاد کند که یکبار با به دولت تن داده‌اند. او با سرزنش مردم نشان می‌دهد که آن‌ها را تشخیص‌دهنده نفع شخصی نمی‌داند، اما گمان می‌کند اگر بازار آزادی بنا کند این افراد عاقل و آینده‌نگر شده و به دنبال نفع خود می‌روند. متاسفانه جدی‌تر شدن امکان اوتوپیا تکنولوژیک باعث فرورفتن بیشتر این افراد در جهل خود هنگام بازخوانی تاریخ می‌شود.

در باب سیاست پولی:
 پول حکمی امروز ابزار اعمال سیاست پولی است، کسانی که از "پول راستین" سخن می‌گویند میل ندارند در مورد این موضوع سخن بگویند که بدون امکان سیاست پولی رکود‌ها می‌توانستند چقدر شدت بگیرند.

در باب اتریشی‌های اسلامی:
 مترجم در پیشگفتار پس از کمی توضیح، آرزو کرده است که عالمان اقتصادی و دینی ما هم به بحث پول ورود کنند. البته که این آرزو به خودی خود بجا است اما؛ اگر منظور از ورود، بافتن گزاره‌های اتریشی به ادبیات دینی است باید مژده بدهم که این آرزو محقق شده و اسلامی‌سازی علوم انسانی به مرحله‌ای رسیده که کسانی در قم و اصفهان برای ادله فقهی حرمت دخالت دولت و وجوب پول-طلا، درس خارج برگزار می‌کنند. به نظرم مستقل درستی یا نادرستی این جواب، زمینی که در آن کشت می‌کنند بایر است.

پی‌نویس: امیدوارم این قالب مرورنویسی برای شما جذاب باشد، احساس می‌کنم برای من مناسبتر است چون می‌توانم بدون نگرانی از پاره پاره شدن متن از وجوه مخلتف به آن ورود کنم.