یادداشت‌های ama (19)

ama

1403/6/5

دزد آذرخش
پرسی جکسون
        پرسی جکسون، مجموعه ای بود که واقعا عاشقش شدم، من هری پاتر رو نخوندم، ولی فیلمش رو دیدم و میتونم بگم که پرسی جکسون دقیقا یچیزی توی مایه های هری پاتره، فضای داستان واقعا عالی بود، ماجراجویی های پرسی ، انابث و گراور واقعا هیجان انگیز بود و موقع صحبت هاشون با هادس واقعا استرس کشیدم 😂 

البته هنوز هم بنظرم مثل چندتا فیلم اول هری پاتر، یعنی سنگ جادو، تالار اسرار و زندانی ازکابان، قسمت حساس داستان اونقدر زیاد نبود، میدونید چی میگم؟
یعنی به قدری که استرس و امادگی کشیدم برای اون نبرد اخر، ارزشش رو نداشت چون خیلی سریع تموم شد ... 
و خب یه چیز دیگه، واسه من خیانت لوک واقعا  مشخص بود، خیلی ضایع بود و اونجا که کفش ها خود به خود گراور رو به سمتی کشوندن کاملا متوجه خیانتش شدم.
 در کل راجع به لحظه به لحظه ی این کتاب حرف برای گفتن دارم، ولی خیلی زیاد میشه اگه بخوام بگم. در کل اگر دنبال یه مجموعه ی جذاب و پر از ماجراجویی و شیطنت و هیجان هستید پرسی جکسون یه گزینه ی کاملا عالیه ! 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

ama

1403/6/4

ملکه پوشالی
فکر کنم هی
          فکر کنم هیچوقت از نمره ی این جلد کم نکنم. 
حداقل واسه حالا که این نظر رو دارم. 
همین قدر بگم که عاشق ملکه ی پوشالی شدم ، این جلد تیر اخر بود، تیر اخری که باعث شد مجموعه ی پادشاه پریان جایگاه دیگه ای توی قلبم داشته باشه، حسی که بعد تموم کردن یه کتاب خوب دارین رو یادتونه؟ نگاه پر از حسرتی که به کتاب میکنن و بعد در کمال ناامیدی رو به کتاب زمزمه میکنن " بذار بیام داخل!! من واسه ی این دنیا نیستم !! خواهش میکنم، به اونجا تعلق دارم، بذار بیام توی دنیات! " دقیقا چنین حسی بعد اتمام این مجموعه داشتم. مجموعه ی خوبی که اگه بهترین نباشه، یکی از بهترین هاست. 
*این نظر منه و طبیعتا بی احترامی نیست ، پس انتظار  بی احترامی هم در جواب ، نمیره. * 

خب، این جلد، جلد سوم به وضوح بهترین جلد و هیجانی ترین جلد بود، من باهاتون شوخی نمیکنم، این جلدو یه نفس توی یک روز خوندم ... 
بدون هیچ وقفه ای، قلم نویسنده خیلی حرفه ای تر از دو جلد قبل بود و جوری که قلمش پیچ و تاب و جذابیت مخصوص به خودش رو داشت باعث میشد مغزت درگیر بشه و همه چیز توی ذهنت رنگ بگیره. و تو تنها به یک چیز فکر نمیکردی، هزاران موضوع توی ذهنت بود. مثل اینکه خیانتکار کیه؟ چه اتفاقی قراره بیوفته؟ جود چجوری فرار میکنه؟ کاردن کجاست و کی میاد؟ دربار سایه ها چی؟ ترین کجا عه ؟و... 
خلاصه که عاشق این جلد و هیجانش شدم . 
از همون جا که جود ماموریت گریما ماگ رو پذیرفت تا اخر جذاب پیش می رفت، و میدونین چی میگم؟ وقتی تمام این مدت با شخصیت جود همراهی بکنی، از ضعف تا قدرت، وقتی که ملکه شدنش رو به چشم میبینی، انگار حس غروری که اون داره یه گوشه از قلب تورو هم در بر گرفته، من که چنین حسی داشتم، شخصیت جود برام قابل ستایش بود. خیلی عاشقش شدم و تا ابد توی قلبم میمونه، میدونین، قراره بارها و بارها پادشاه پریان رو بخونم... با اینکه میدونم هیچ وقت چیزی جایگزین بار اول نمیشه..  
 دختر ضعیفی که چیزی بیش از یه دختر فانی توی سرزمین پریان که حق و حقوق خودش رو میخواست و ته ته رویاهاش شوالیه شدن بود، توی این جلد حتی از رویاش هم قوی تر شد، شد ملکه ی سرزمین پریان. همین هم هست که واسم قابل پرستشه. 
اول جلد وقتی ترین رو دیدم که چی از جود میخواست، به وضوح اینطوری بودم که داره گولت میزنه و نباید به حرفش گوش بدی جود!، انگار اون حس بدبینی ای که نسبت به ترین داشتم دیگه از بین نمی رفت! چقدر بده که به خواهر خودتم نتونی اعتماد کنی.
ولی وقتی کم کم داستان جلو رفت و ترین و کار هاش رو دیدم یخورده اروم تر شدم. و خب اون دادگاهی که جود داخلش بود، اونجا که جود و کاردن توی اتاق تنها بودن و کاردن بهش گفت که میشناستش و میدونه که ترین نیست. یعنی ازون لحظه هایی بود که میخواستی کتاب رو ببندی بالا پایین بپری. ، تا جایی که فهمیدم به گفته ی خود هالی بلک. توی اواخر جلد دو، کاردن گول ترین رو خورد و نفهمید که اون ترینه، چون ترین گوشواره های ماه و خورشید رو انداخته بود، ولی توی جلد سه فهمید که کسی که جلوی روش وایساده ترین نیست و در واقع جوده، چون میدونست ترین نمیتونه به اندازه ای که جود هست براش زیبا باشه :)))))))
وای اصلا، این کتاب محشره، هرچقدر بگم کم گفتم. 
الان چیز دیگه ای به ذهنم نمیرسه. ولی در اینده حتما به این ریویو چیزای دیگه ای هم اضافه میکنم.. 


        

7

ama

1403/5/30

سنگدل
کتاب خیلی
        کتاب خیلی قشنگی بود . خوشم اومد. ولی در همین حد، یه سری ضعف ها هم داشت که میگمشون ، اگه ریویو های دیگه ی منو خونده باشید میدونید که حسابی طولانی توصیف میکنم و نظرمو کامل میگم ✅ 

*این ریویو اسپویل داره و اگه کتابو نخوندید، از این بگذرید، چون اسپویلا ناجوره و کلا همه چی رو میفهمین*زخم خوردم خودم ازین قضیه 💀

سنگدل، کتاب جذابی بود و بنظرم مهم ترین و قشنگ و در عین حال درد ناک ترین نکتش روند تبدیل کاترین از یه دختر عاشق اشپزی و مهربون، به ملکه ی سنگدل دل ها بود، و شاید هم اموزنده ترین نکته. جوری که ارزو هاش تک تک رفت زیر خاک و امیدی که بهش داده شده بود خیلی یهویی ازش گرفته شد . کتاب دردناکی بود ، ولی بنظرم، شاید بهترین پایان و عقلانی ترین پایان برای سنگدل همین میشد، اگه یه پایان خوش داشت، بنظرم مزخرف بود ✅ 
یه کتاب  با حس و حال سرزمین عجایب راجع به یه دختر شیرینی پز که پادشاه دوستش داره ولی اون پادشاهو دوست نداره و توی داستان به راحتی به عشق خودش میرسه رو توی فیلمای دیزنی هم میشه پیدا کرد، ولی چنین داستانی؟ هرگز. 
در کل پایان رو دوست داشتم، بعدش کتاب رو بستم و زار زدم و میشه گفت بیشترین چیزی که واسش گریه کردم اگه مرگ جست نبود، قطعا سرنوشت کاترین بود. 
 
یه نکته ی دیگه ای که راجع به کتاب دوستش داشتم، شخصیت پردازیش بود. بنظرم شخصیت پردازی خوبی داشت و راحت می شد شخصیت کاراکتر هارو درک کرد و فهمید.

و یه نکته ای که خیلی دوست داشتم، توی این کتاب واقعا هیچکس گناهکار نبود، یعنی اگه بخوای به دید دیگه ای به این کتاب نگاه کنی، مقصر تمام ماجرا فقط رفتار ها و عمل های اشتباه شخصیت ها بود، بعضی جاها کارایی رو کردن که اگه نمیکردن داستان به کل تغییر میکرد. مثلا اگه کاترین به جای تحریک و جنگ و دعوا با اقای پیتر فقط سعی میکرد باهاش صحبت کنه همه چیز بهتر میشد، چون اول و اخر تنها چیزی که پیتر بیچاره میخواست زنش بود . 

و حالا میخوام نقاط ضعف رو بگم که بنظرم کم نیستن. 
کتاب خیلی سریع جمع و جور شد ، یعنی اصلا نفهمیدیم کی اینا عاشق هم شدن، با چندتا ملاقات توی مهمونی و بانو پینکرتون صدا زدن جست؟؟؟ 
بنظرم اگه سنگدل یه مجموعه ی حدودا دو یا سه جلدی بود خیلی بهتر میتونست خودش رو نشون بده و قطعا جذاب تر بود . یعنی حرفی که میخوام بزنم اینه که، سکانس های بی مورد زیاد داشت، و در عین حال سکانس های واقعا مهمش سریع و عجولانه بود . مثلا بعضی جاها توی کتاب واقعا بنظرم لازم نبود . 

 و نقطه ی ضعف دیگش واسه من، این بود که به راحتی تونستم حدس بزنم پشت سر همه ی داستان ها کی بوده، میدونین چرا؟ از تجربه ی کتابخوانیم فهمیدم که هر موقع شخصیتی که نقشی توی زندگی کاراکتر نداره، توی یه مهمونی یا حالا هرجایی پررنگ میشه و اسمش میاد و شخصیت باهاش برخورد داره، قراره یه کار مهمی  بکنه، یا به احتمال زیاد شخصیت منفیه، چه بسا که از بقیه ی شخصیت های اونجا مرموز تر و متفاوت تر باشه. 
و جدا از اون ، از یه جایی به بعد کاملا ضایع بود. 

و حالا وقت صحبت از شخصیت هاست! 
جست، رفتار جست رو واقعا دوست داشتم، یه کاراکتر کاملا ایده ال بود. کاراکتری که گناهی نداشت و ناحق مجازات شد، شاید تنها گناهش عاشق کاترین شدن بود؟ تک دختر دوک و معشوق پادشاه. جدا از اون، نوع رفتار جست کاملا محترمانه و عالی بود، از اون شخصیت هایی بود که کم میشه جایی دیدتش. ابراز علاقش محترمانه ، و کلماتش درست انتخاب می شد و به قولی یه جنتلمن واقعی بود! 
کلا جست یکی از کاراکتر های مورد علاقم تا ابده! 

حالا، هاتا، واقعا نظری راجع به هاتا ندارم، ولی بنظرم اصلا کلا وجود شخصیت هاتا بی مورد بود چون کار و عمل خاصی توی کل داستان منو جذبش نکرد و باعث نشد فکر کنم که *عه، این شخصیت اصلیه! * 
حضور ریون که یه کلاغ بود از اون بیشتر حس میشد و. واسم پررنگ تر بود 🤣 
فقط یه کار کرد و اونم گند زدن توی ماجرا با ریختن اون بذرا توی مزرعه ی پیتر بود 💀 

و ریون، یه رفیق وفادار و دوست داشتنی که درست مثل کاترین، دلم واسش سوخت . یعنی میدونین؟ اون اول با توجه به کلمات *قاتل، مقتول ، ملکه، دیوانه * فکر کردم که ریون ممکنه خیانتکار باشه و جست رو بکشه، ولی وقتی معنی واقعی قاتل رو این وسط فهمیدم، فقط تونستم با درد و رنج به خوندن ادامه بدم.. 

در کل ، حرف های زیادی راجع به سنگدل هست که حالا که دو ی شبه یادم نمیاد و توی ذهنم نیستن، ولی بعدا، قطعا به ریویو اضافه میشن.. 


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

ama

1403/5/15

پادشاه پلید
          و جلد دوم، این جلد خیلی لذت بخش بود، البته اوایلش هم یه سری توضیحات و شرح ها بود که برای فهمیدن اینکه جود، شخصیت اصلی قوی و شجاع ما حالا توی چه وضعیه و مشاور بودن و سر و کله زدن با کاردن داره بهش چطوری میگذره ، لازم می شد. 
همونطور که گفتم اوایلش یکم خسته کننده بود، اوسطش جذاب بود و اواخرش وای وای وای، محشر بود!! 
اصلا اون تیکه ای که جود و کاردن و بقیه جلوی اورلاق بودن و راجع به جنگ حرف میزدن، خیلی خفن بود!! پر هیجان و جذابیت. از طرفی از همونجا کاراکتر کاردن کم کم واسم جالب شد، البته با کاری که کرد یه کوچولو نفرتم بالا گرفت، البته همون موقع هم میدونستم جملش یجورایی بازی با کلماته و کاردن واقعا این کارو با جود نمیکنه ولی خب باز ازش بدم اومد یخورده 😂 
خب، حالا راجع به قلم هالی بلک توی این جلد، کاملا مشخص بود که داستان جذاب تر شده بود و قلم نویسنده هم قوی تر، چون برعکس جلد قبل این جلد اتفاقات منطقی و مهم و هیجانی ای داشت، برعکس جلد یک که نویسنده یخورده ناپخته تر بود، ولی توی این جلد قطعا قلمش پیشرفت کرد.  
و خب شخصیت پردازی های این جلد، جود، جود و جود، عاشق این شخصیتم، این دختر. جوری که هالی بلک داستانش رو مینویسه، تمرکز اصلی همیشه روی جود و کاراشه و بخاطر همینم هست که خواننده خواه ناخواه با جود اخت میگیره و تک تک کاراشو درک میکنه و تحسینش میکنه، شما هم جای من بودید یه چنین شخصیتی رو که با وجود فانی بودن و نداشتن هیچ احترامی، با چنگ و دندون سعی میکرد قدرتش رو توی سرزمین پریان پیدا و حفظ کنه رو تحسین میکردید. 
البته این موضوع که تمرکز روی جوده یا ایراد و باگ بزرگ هم هست، چون این توجهه به قدری روی جوده که ادم تقریبا کاراکترای دیگه رو فراموش میکنه، مثلا کاراکتر لوک، من انقدر توجه روی جود بود اصلا اهداف و شخصیت این کاراکترو  نفهمیدم و درحالی که جلد اولو تموم میکردم حتی مثل این گیجا نفهمیدم که جود اصلا چرا از لوک بدش میاد، بعد اخر یه دور بازخوانی کردم تازه فهمیدم که اره لوک اینکارو کرده😂😂😂 
میدونین چی میگم؟ یعنی به قدری همش ما داریم افکار جود رو میبینیم که کارای شخصیت ها واسمون کمرنگ تر میشه .  
ولی وقتی نویسنده بخواد توجهی به کاراکتری داده بشه، تا ده صفحه دارید کاراکترو میبینید ، مثلا مدوک یا شخصیتای دربار سایه ها و خواهرای جود . میدونید چی میگم؟ توی این کتاب شما از جیک و پوک یه شخصیت مهم خبر دارید، از اون یکی شخصیت مهم به طور محدود اطلاعات دارید و راجع به یه شخصیت مهم دیگه اصلا هیچی نمیدونید  . نمیدونم میتونم منظورمو واضح توضیح بدم یا نه... 
و خب حالا که حرفام راجع به جود و مشکل شخصیت پردازی تموم شد، میرسیم به کاردن. 
وای کاردن، اخر این جلد چرا انقدر عظمت داشتتت؟؟؟ 
رسما هرچی تنفر بود تموم شد رفت، چون اصلا بزرگی و عظمتش رو به عنوان یه شاه که دیدم همینجوری موندم، اصلا جوری که اورلاق و نیکاسیا رو تهدید کرد 🤣🤣🤣
از طرفی، یادتونه یه جا جود گفتش که کاردن رو اصلا نباید دست کم گرفت؟ من گول خوردم و دست کمش گرفتم و پیش خودم گفتم اره اینم یه شخصیت پسر خوشتیپه که الکی معروف شده و خیلی مست و دختر باز و رو مخه سر همینم معروف شده. ولی وقتی این نسخشو دیدم اصلا موندم، واقعا شخصیت باهوشیه، فکر کن انقدر راحت بتونی وانمود کنی یه شاه بی لیاقت و بی تجربه و معتاد الکلی در صورتی که قدرت واقعی توی دستای تو عه و حتی داری جود رو هم گول میزنی! 
و خب اونجا که پیشنهاد ازدواج رو به جود داد، اصلا از همونجا فهمیدم که یه کاسه ای زیر نیم کاسشه. 
کلا خیلی با کاردن اخر داستان حال کردم. 
و ترین، وای تو یه کلمه، از اول جلد اول تا اخر جلد دوم ازش متنفرم، همینقدر واضح 🙏🙏
و خب وای، کاراکتر بمب و روچ هم خیلی دوست دارم، به خصوص بمب، ویژگیای ظاهریشم دقیقا مورد علاقمه 🛐🛐🛐 
پوست شکلاتی با موهای سفید فر، وای. 
کاراکتر زرنگ و وفاداریه و اینشو خیلی دوست دارم، مورد اعتماد و دوست داشتنیه. 
روچ هم از اون ادمای فریبکار و کثافت ولی دوست داشتنیه بازم 😂😂 
اواسط کتاب خیلی بهش مشکوک بودم چون عجیب رفتار میکرد، ولی دقیقا خیانت از اون کسی بود که فکرشم نمیکردم 🤣🤣🤣 
این مجموعه و توانایی های جود واقعا قابل ستایشه، فکر کن توی یه جلد کاملا توجهش رو میبره روی یه گروه و تو فکر میکنی که اره اینا همه ی خیانتکارای اصلین و نبرد با اینا که تموم بشه همه چی تمومه، ولی یهو جلد سه رو میبینی و اینطوری ای که : چی؟ منظورت چیه؟ اینا از کجا در اومدن، مگه خیانتکارا فقط اینا نبودن 🤣🤣🤣 
و ویوین و دوست دخترش هدر، واسم جالب بود که کتاب شخصیت همجنسگرا هم داره، البته اینجا سرزمین پریانه، همجنسگرایی به احتمال زیاد واقعا توش  مهم نیست 😂 
و حالا جدا از این  
سرزمین پریان، واقعا یه دنیای فانتزی محشره، از اون فانتزی های هری پاتری که واقعا باید ذهن خلاقی داشته باشی برای طراحیش، چون کاملا متفاوته با چیزی که توی ذهن مردمه، مثلا وقتی تو بیای به یه نفر بگی اسم این کتاب پادشاه پریانه، میخنده میگه چه کودکانه و دخترونه، ولی کاملا برعکس چیزیه که تو ذهن مردمه، یه سرزمین پر خیانت و هیجان ... 
در کل، وای، چقدر حرف زدم . 
این جلد هم خیلی دوست داشتم، ولی بخاطر مشکل و اهمیت ندادن به بعضی شخصیت ها، نیم ستاره ی دردناک کم کردم، میدونین  بیشتر بخاطر اینه که میخوام نمره ی کامل برای جلد سه باشه 🤣🤣 

        

13

ama

1403/5/5

شاهزاده سنگدل
          ابن جلد اول این مجموعه ی شاهکاره. حالا که تموم شده دوست دارم راجع به هر جلد نظراتمو بنویسم. 
این جلد، به وضوح از جلد های قبلی داستان ضعیف تر بود ولی میشه گفت کارهای بالکین و پلات توییستی که داشت هیجان انگیز بود. مشخصه که هالی بلک با نوشتن هر جلد توی قلمش پیشرفت داشته و نقاط ضعفی که توی این جلد بودن توی جلد های دیگه حس نمیشدن    
، این جلد کمی کند بود چون بیشتر تلاش بر اشنایی با شخصیت ها و فضای داستان بود و بنظرم واقعا هم باید اینطوری باشه، سرزمین پریان ، الف هیم و زیر دریا جایی نیستش که بتونی توش یه زندگی رویایی و امن داشته باشی و پر از حیله گری، فریب، وحشی گری و شهوته و همه ی این ها نسبتا توی این جلد خوب به تصویر کشیده شد، البته نه به اندازه ی دو جلد بعد! 
این جلد هیجان خاصی نداشت نسبتا، و جود صرفا بین هالوهال و ماموریت هایی که دین بهش میداد در چرخش بود. اشنایی با خانواده ی جود هم برام توی این جلد لذت خودش رو داشت، و از همه مهمتر، درد و رنجی که جود توی جلد اول کشید و سختی هاش برای رسیدن به مقامی بالا به عنوان یه فانی واقعا قابل ستایش بود . 
و حالا راجع به شخصیت ها اگه بخوام چیزی بگم، کاردن، نظر صادقانه ام رو بخوام بگم، از کاردن توی این جلد متنفر بودم 💀 
خب اگه واقع بین باشیم ، هیچ کسی از یه شخصیت مست و دختر باز و قلدر که همیشه به فکر دردسر درست کردن برای جوده، صرفا چون چشم و ابروش مشکیه و خوشتیپه خوشش نمیاد! ؛ البته، هر چند جلد که جلوتر رفتم دلیل این رفتار کم کم برام واضح تر شد و تونستم درکش کنم و حالا میشه گفت کاردن یکی از شخصیتاییه که خیلی دوستش دارم، البته کاردنی که توی اواخر پادشاه پلید و ملکه ی پوشالیه U_U 
و خب خواهرای جود، ترین و ویوین، ترین از همین اول برام نفرت انگیز بود، شخصیت لوس و خیانت کاری بود که صرفا بخاطر یه شخصیت احمق تر مثل لوک حاضر شد به خواهرش دروغ بگه و خیانت کنه، خواهری مثل جود که اون رو از خودش هم عزیز تر می دونست، البته ترین هم توی جلد سه یکم بهتر شد، ولی هنوز هم ازش خوشم نمیاد ! ؛ ولی ویوین، این شخصیت رو خیلی دوست دارم، دختر شجاع و رک و محشریه! همینقدر میتونم بگم . 
در کل این جلد مقدمه ی خوبی بود، ولی هیچ جوره به پای دو جلد دیگه نمی رسید ! 
        

10

ama

1403/5/2

کشفم کن
          خب حالا تقریبا دو سه هفته از خوندن کتاب میگذره و من فکر کنم دیگه امادم راجع بهش بنویسم. 
توی این جلد به وضوح پیشرفتی که جولیت داشت رو دیدم،همچنان زیاد ازش خوشم نمیاد، دیدگاهم بهش درست مثل دیدگاه کنجیه! شخصیتی که نمیخواد تمرین کنه و خودش رو جمع و جور کنه و وقتی هم بهش بگی بدرد نمیخوری میشینه گریه و زاری می کنه و میگه نه به من اعتماد کنین! ولی خب به هر حال هنوز هم کاملا مشخصه که از جولیتی که توی جلد اول دیدیدم قوی تر شده و فقط کمی بیشتر به خودش تسلط داره؛ امیدوارم این تسلط و قدرت همینجوری بیشتر بشه، به هر حال بنظر میرسه اندرسون حریفی نیست که کوتاه بیاد و واقعا دردسره، علاوه بر اون مسئول قاره های دیگه هم هستن ، بخاطر همین هم با وضع الان جولیت روبروی اندرسون فقط ارونه که اسیب میبینه! 
  و ارون وارنر توی این جلد ، خیلی برام دوست داشتنی بود و رویی ازش برامون مشخص شد که اصلا فکر نمیکردیم ببینیمش، آرونی که بخاطر یه سگ لبخند میزنه و با اون سگ بازی میکنه، آرونی که بچگی سختی داشته، آرونی که عاشق مادرشه و آرونی که مطمئنه عاشقه و برعکس ادام برای عشقش که جولیت بی لیاقت تشریف داشته باشه حاضره دنیا رو اتیش بزنه وای این مرد واقعا شخصیت مورد علاقمه.  
برعکس جولیت میدونه داره چیکار میکنه و قبل اینکه ادعا داشته باشه، قویه. و شخصیتش هم واقعا مرموز و جالبه. البته ماشالله توی تتو زدن هم خیلی خلاقه 🤣 
و خب آرون به کنار ، شخصیت آدام، من واقعا زیاد ازش خوشم نمیاد  ، مخصوصا اون اخر که تا فهمید جیمز توی خطره بیخیال جولیت شد. من اگه جاش بودم دو گروه میشدم، کی گفته که جولیت خطر مرگ نداره؟ اصلا نداشته باشه، نباید تک و تنها توی جبهه ی دشمن ول بشه، خود کنجی بدبخت هم برگاش ریخت که مگه دوست دخترت نیست این چه رفتاریه؟ 
میفهمم که جون داداشش و خیلی های دیگه وسط بود، ولی جولیت هرچقدر هم بی دست و پا باشه یه مهره ی حیاطی برای نقطه ی امگاعه. 
اسپویل ❌
و خب وقتی فهمیدم که ادام و جیمز پسر اندرسون و برادر ناتنی ارون ان، واقعا موندم، نویسنده ها چجوری که نمیتونن ادمو شوکه کنن. 😐 
پایان اسپویل ❌ 

و همه ی این شخصیتا به کنار، کنجی، شخصیتی که به وضوح از همه بهتره و شخصیت مورد علاقم در کنار ارون، کاملا کار با قدرتش رو بلده و جبهش هم مشخصه و ادم با اراده و قوی ایه، خوب هم بلده که با هر فردی چجوری رفتار کنه، مثلا وقتی جولیت زانوی غم بغل گرفته بود برعکس بقیه که باهاش مهربون رفتار میکردن تا ناراحت نشه یه جوری رفتار کرد که به خودش بیاد و خودشو جمع و جور کنه. درسته این شوخ طبعی و کرم ریزیای کنجی خیلی ازار دهندست در مواقعی، ولی اینکه میتونه میون یه جمع از ادم های افسرده و نا امید بقیه رو خوشحال کنه و بهشون امید بده صدتای شخصیت منزوی جولیت می ارزه بنظرم. در کل شخصیت خیلی خوبیه و خب طبق یه سری قضایا، من حدس میزنم با ارون دوست بشه، نمیدونم چجوری قراره پیش بره ولی مشخصه این دو نفر باهم دوست میشن چجوریشو من نمیدونم 😂✅ 

در کل کتاب و قلم نویسنده به وضوح بهتر از جلد اول شده بود و روندش هم هیجانی تر بود، گرچه پایانش یکم اذیت کرد چون بدجا تموم شد، اصلا نفهمیدم اندرسون کی رفت و جولیت کی موند پیش ارون 😐 
و خب اگه قرار باشه از پنج ستاره به ترجمه امتیاز بدم، چهار و نیم واقعا خوبه، حتی بعضی فحش ها هم سانسور نشده بودن و بعضی جاها به قدری بی سانسور پیش میرفت که همینطوری مونده بودم. ولی یه جاییش بود که ادام و جولیت خیلی  بهم نزدیک بودن و خب مشخص بود چیکار میکردن، ولی همچنان یه مقدار نامفهوم بود طوری که ارشاد گیر نده  ، ولی همین صحنه توی پادشاه پریان جلد دو بود ولی واضح تر بود و می شد فهمید چیکار میکنن، پس چهار و نیم کافیه بنظرم واسش، در کل خیلی کم سانسور داشت. 
در کل این جلد خیلی قشنگ بود، امیدوارم هرچه زودتر جلد سه منتشر بشه.. 
        

7

ama

1403/4/1

twisted love
        هی پیش خودم میگفتم یه انتشارات چقدر میتونه بی خود باشه که اینو چاپ کنه. هیچ محتوای خاصی نبود و شخصیتا صرفا چون باهم خوابیدن یهو عاشق شدن، شخصیت اصلی پسرم که مثل این ددی سرد و خشن های رمان ها بود 🤣 
من خوابم نمیبره، جذابم، میلیاردرم، بکن درو ام 
ویژگی های الکس این داستان  : 
خیلی جاهاشم رد کردم واقعا انقدر بی معنی و بی دلیل بود، صحنه های جنسیشم تمومی نداشت اصلا، نمیدونم شاید بین همسن و سالام طرفدار زیاد داشته باشه ولی من به شخصه ترجیح میدم حتی اگه قراره صحنه ی جنسی داشته باشه، به داستانش هم توجه بشه، نه اینکه همینجوری صرفا نویسنده یه چیزی بنویسه 
در کل خیلی بی معنی و بی خود بود، طوری که دیگه حتی حاضر نیستم ادامش رو بخونم . بعد شما فرض کنید اینا دارن پدره رو سر اون قضیه ای که میتونید سرزنش میکنن یهو مثل فیلم هندی ها جاش میاد میزنه تو صورت مایکل چن یا همون پدره 🤣🤣 
اصلا واقعا نمیفهمم چرا اینو تا اینجا خوندم و هی به خودم میگفتم ادامه بده بهتر میشه . 
این نیم ستاره هم فقط بخاطر اینکه شخصیت جاش اندازه ده درصد منو یاد کنجی خردم کن مینداخت و دلقک بود.. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

ama

1403/3/14

بخش دی
        من الان تمومش کردم، همین الان  ! 
و الان کاملا تو شوکم، واقعا نمیدونم چی بگم، شاید حتی بیشتر از دیزی دارکر شوکه شدم، وای لعنتی چی دارم میگم، البته که بیشتر شوکه شدم. این چه کوفتی بود؟؟؟؟! 
این اولین کاری بود که از خانم مک فادن خوندم و فقط میتونم بگم شگفت انگیز بود. خیلی از این کتاب خوشم اومد، و خب راستش بدون هیچ دروغ و ادایی، توی دو روز تمومش کردم :))) 
اصلا نمیشد بذاریش زمین، وای واقعا پیشنهاد میکنم. 
من الان جدی جدی تو شوکم! 
اسپویل ❌❌❌❌

حدس میزدم اون دکتر بک قلابی دیمن سایر باشه، چون امکان نداشت که توی راهرو ها پرسه بزنه، کاملا هم از نظرم رفتارای دکتر بک و رامونا عجیب بود، زیادی بی خیال و عجیب غریب بودن. 
بعد اینکه، موقع درگیری ایمی و اون دوتا عوضی ، یه استرسی کشیدم که نگین! اصلا مگه ممکن بود کتابو بذارم زمین؟؟؛ البته خیلی عجیب حدس میزدم یه بیماری پیداش بشه و ایمی رو خلاص کنه و عجیب تر، یه لحظه به ذهنم رسید که اون دن عنکبوتیه « باشه ولی فقط من بودم که فکر می کردم اسمش بیش از حد خنده داره؟ 🤣🤣🤣🤣»  چون بین تمام این قضایا تنها بیماری که ازش نام برده شده بود ولی در معرض مرگ قرار نگرفته بود و مثل جید عوضی در نیومد، همین دن عنکبوتی بود .
ولی خب واقعا از این قضیه ی دیمن سایر و جید شوکه شدم، ولی اونجا که مشخص شد مریضی دوست دختر کمرون و یه سری چیزای دیگه، همش زیر سر ایمی بوده و یا حتی وقتی فهمیدم توهم هاش در واقع اونقدرا هم مربوط به کار جید نبوده، واقعا قیافم دیدنی بود:))) 
مثل اینکه روانی واقعی واقعا ایمی بوده 💀
اصلا نمیدونم این کتابو چجوری تموم کردم توی دو روز، همینجوری خوندم و نمیدونم چجوری تموم شد، ولی خیلی شوکه کننده بود، خیلی! :)




      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

ama

1403/3/8

سیاه دل
          من الان احساس مرگ دارم 😭
من با این کتاب زندگی کردم، درد و رنج کاراکترا رو تا  پوست و استخون حس کردم، دلم هم بدجوری واسه انگشت خاکی و باستا سوخت، شخصیت های مورد علاقم که جفتشون نتونستن به هدفشون برسن، و خب کتاب تقریبا پایان بازی داشت چون که هنوز ادامه‌ داره . شخصیت پردازی داستان یه خورده مشکل داشت، مثلا کاپریکورن، هدفش فقط و فقط پول بود؟ جنایتکاری که حتی از روستای خودش نمیزنه بیرون اونهمه پول واسه چی میخواد؟ خیلی دلایل دیگه هستن که ثابت کنم هدفش چیز تخیلی ای بود ولی خب لازم نیست که بیش از حد موضوع رو باز کنم.. 
این داستان بخاطر روند داستانی تندش شخصیت پردازی و احساساتش یه مقدار کمه، ولی خب این روند داستانی شاید بتونه تا حدی این مشکلات رو جبران بکنه، نمیدونم،من هیچوقت یه مجموعه رو از جلد اول قضاوت نمیکنم . در کل من خیلی این کتاب رو دوست داشتم ولی همین مشکلات ریزش باعث شد نیم ستاره کم کنم... 
و خب این کتاب واقعا مورد علاقم شد، به قدری داستان خفنی داشت که اصلا نمیتونستم بذارمش زمین، کاش یکمی بیشتر به این کتاب بها داده می شد، از خیلی از کتابای ترند قشنگ تر بود 😭
        

13

ama

1403/3/6

معجزه های خواربارفروشی نامیا

24

ama

1403/3/4

سم هستم، بفرمایید
        سم هستم بفرمایید، کتاب خیلی قشنگی بود. چیز های زیادی هم بهم یاد داد، همش چند صفحه بود ولی واقعا اموزه های مفیدی داشت ، یه کتاب عاشقانه و احساسی درباره ی دختری به اسم جولیه که به تازگی دوست پسرش، سم رو از دست داده و بخاطر این موضوع احساس ناراحتی و افسردگی داره و خب یه روز تصمیم میگیره بره و به قبر سم سر بزنه ، ولی نمیدونه چی میشه که یهویی به سم زنگ میزنه، و در کمال شگفتی، سم، دوست پسرش که حالا مرده و زیر خروار ها خاکه، جوابش رو میده. 
*از اینجا به بعد اسپویله*

بعد از اون جولی و سم تا مدتی با هم ارتباط دارن و از طریق این تماس ها با هم حرف میزنن، راجع به همه چی، اتفاقات مدرسه، تغییراتی که بعد از مرگ سم اتفاق میوفته و.. 
ولی وقتی که جولی، میکا، دختر خاله ی سم «حقیقتش درست یادم نمیاد نسبتش با سم چی بود دقیقا » ، که مثل جولی خیلی به اون نزدیک بوده و یطورایی با همدیگه یه اکیپ سه نفره تشکیل داده بودن رو، از این قضیه با خبر میکنه و میزاره تا میکا با سم حرف بزنه، محدودیت هایی برای تماس های سم و جولی پیش میاد و این محدودیت ها وقتی که جولی میزاره که برادر کوچیک تر سم هم با اون حرف بزنه، بیشتر هم میشه! اتفاقات کوچیک و بزرگ زیادی پیش میاد تا اینکه جولی  و سم، به خط پایان خودشون میرسن، اخرین تماسشون. نقطه ی پایان رابطشون، برای همیشه! 
***

*ویرایش : فکر کنم ادم وقتی یه مدت زمانی از خوندن یه کتاب میگذره واسش، نظرش راجع به اون کتاب واقعا تغییر میکنه، مثلا بنظرم الان، درسته این کتاب خیلی کتاب قشنگی بود، اما یه سری اشکالات ریزی هم داشتش و میشه گفت انچنان هم محشر نبود، ولی باز توی سبک خودش خوبه . واسه همینم الان یک و نیم ستاره ازش کم کردم، حالا که فکر میکنم انچنان هم به دلم ننشست که بهش نمره ی کامل بدم... 


این کتاب به من یاد داد که قدر تک تک لحظات زندگیم با عزیزانم رو بدونم و خیلی اشکم رو در اورد، بهتون پیشنهادش میکنم!! 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

ama

1403/2/21

دیزی دارکر
          خب، این کتاب شروع خیلی هیجانی ای نداشت و داستانش هم نسبتا کند بود و اوایل داستان بیشتر سعی بر نشون دادن و معرفی کردن شخصیت ها داشت که بنظر من کمو بیش خوب بود. نظر شخصی من اینه که دوست ندارم صفحه ی اول یکی بمیره و کل داستان دنبال قاتلش بگردن! 
ولی خب برعکس پایانش، اواسط داستان خیلی هیجانی و خفن بود و حسابی ازش خوشم اومد، البته فلش بک های زیادی به خاطرات داشت، طوری که با اینکه میدونی لازمه، با خودت میگی : « وادهل! چرا انقدر فلش بک؟! » 
خلاصه که، شخصیت پردازی خوبی هم داشت و خیلی خوشم اومد از بعضی شخصیتا، فقط بعضیاشون U_U 
مثلا لیلی خیلی کفریم کرد ! 
در کل بخوایم بگذریم، پایان توپش از همه بهتر بود! ؛ پایانش رسما یه طوری بود که بعدش تا سه ساعت دستات جلو دهنت بود و کلا شب نمیتونستی بخوابی از تعجب و شوک! ؛ واقعا این کتابو پیشنهاد میکنم، خیلی خفن و عالی بود! 
و خب دلیل یه ستاره ی کمم هم بعضی از نارضایتی هام مثل همین فلش بک زیاد بود، که حالا بگذریم، حتما نویسنده دلیل داشته! 
خلاصه که خیلی پیشنهادش میکنم!! 

        

10

ama

1403/2/21

خردم کن
          خب، اگه شما درکی از داستانی که قراره در اینده بخونید نداشته باشید، ممکنه اوایل کتاب براتون کسل کننده باشه، ولی مطمئن باشین هرچقدر که جلو تر میرین براتون جذاب تر میشه! 
مخصوصا شخصیت ها! ، جولیت، وارنر، کنجی، ادام و... 
همه ی این شخصیت ها، اخلاقیات منحصر به فردی دارن و خیلی جذابن، طوری که دلت میخواد یه روز کامل رو باهاشون بگذرونی. 
کتاب سیر داستانی جذابی داره که شاید توی جلد اول کاملا احساس نشه، در حالی که جلد های بعدیش خفن تر هم میشن! 
و خب برای توصیف بیشتر، این کتاب یازده تا جلد داره 
هفت تا جلد اصلی و چهار جلد فرعی، از نشر مجازی، یا بهتره بگم تنها نشری که این کتاب رو ترجمه کرده، « نشر پریان هم ترجمه کرده ولی نشر مجازی خیلی بهتره! »  
فعلا چهار تا جلد ترجمه شده، و خب میشه گفت این چهار تا جلد یجورایی مقدمه برای اتفاقات پیش روعه، به خصوص خردم کن، نصفش توی حبس جولیت میگذره، بعد میرسیم به بودنش پیش وارنر، بعد فرار از اونجا و با بدبختی رسیدن به نقطه امگا. درواقع از این مجموعه هاییه که به هیچ عنوان نباید از جلد اول قضاوت بشه چون کشفم کن به نسبت هیجانی تر و قشنگ تره. و شعله ورم کن هم که مورد علاقه ی خیلی از کسایی که کتاب رو خوندن بوده و فعلا باید منتظر ترجمش باشیم! 
در کل واقعا ازین کتاب خوشم اومد، میشه گفت بیشتر از همه شخصیت محوره ولی طوری نیست که بگیم فقط بخاطر شخصیتاش و روابط عاشقانش معروف شده.