بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های عسکری فضل اله نژاد (17)

            نمیدانم چندمین اثر نویسنده است ولی  عدم توانایی نوبسنده در  به قلم درآوردن خاطرات  جنگی خود، مشهود است. هرچند در نیمه دوم کتاب به بعد ،یواش یواش مسلط تر شده است. البته از کسی که ادعایی در نویسندگی ندارد، انتظاری نیست.
نویسنده که خاطرات خود از حضور در جنگ تحمیلی را روایت می‌کند ، قبل از اینکه به سن قانونی برای اعزام برسد، با تغییر شناسنامه راهی جنگ می‌شود و در گردان معروع کمیل جای می‌گیرد.
در همه جای جنگ حضور دارد از جبهه غرب،کردستان و کرمانشاه گرفته تا  جبهه جنوب،  اهواز و شلمچه.کارون،اروند،دوکوهه، ارتفاعات برفی کردستان، بمباران های شیمیایی کردستان، دشتهای سوزان خوزستان، شلمچه ایران تا فاو عراق. گاهی در نقش یک رزمنده ساده، گاهی در قامت یک تخریبچی.
خلاصه هرچه که از جنگ شنیدید و دیدید او با گوشت و پوست و استخوان خود تجربه کرده!
حوادث غم انگیز و پرهیجان کانال ماهی و سه راه شهادت در شلمچه را بخوبی روایت کرده. بعضی از مسائلی که در سطح سیاست گذاری کلان در کشور اتفاق افتاد و تأثیراتی هم در جنگ داشت را سربسته اشاره میکند.
اما خوب همانطور که اشاره کردم، راوی نویسنده نیست،کاش برای ثبت  خاطرات از نویسندگان ماهر بهره میگرفت و این خاطرات جالبتر بیان میشد. 
تقریبا بیشتر حوادث و اتفاقات با یک لحن ثابت و بدون هیجان بیان میشود و آن هم در یک خط یا یک پاراگراف یا نهایتاً یک صفحه. در صورتی که برای هرکدام یک فصل و یا یک کتاب میشد نوشت.

در پایان ارج می‌نهیم یاد و خاطره همرزمان و دوستان شهید نویسنده و تمام شهیدان و جانبازان جنگ تحمیلی 💐
          
            حکایت پایگاه جنگی کوهستانی برفی مرزی سوران در غرب کشور و رشادت های سربازان و پاسداران در مواجهه با حزبی‌های کورد (یا هر اسمی!)

کتاب در قامت یک فیلمنامه تمام عیار نوشته شده، بعیده فیلمسازی قادر باشه این داستان رو به تصویر بکشه و یا اگه خواست که بسازد، جلویش را بگیرند!!

مطالب این داستان را فقط از راویان جنگ شنیدید. (داستان سربریدن ها ،داستان لغزش نیروهای جنگی و افتادن در دام عشق پرستوها!! و....)

روایت داستان کاملا شبیه فیلمهای سینمایی هست و زود زود بین گذشته و حال جابجا می‌شود.

رمزآلود بودن داستان آنقدر خوب هست تا صفحات آخر داستان، خواننده نمیداند چه اتفاقی افتاده و در صفحات اخر تمام گذشته و حال به هم گره می‌خورند.


اگر اهل کتاب هستید، این کتاب را بخوانید.
اگر اهل کتاب نیستید، این کتاب را بخوانید!
اگر فرصت دارید، این کتاب را بخوانید.
اگر فرصت ندارید هم این کتاب را بخوانید!
«خداروشکر، زنده بودم و توفیق خواندن این داستان را داشتم»
          
            ناراحنم از اینکه تا حالا از نادر ابراهیمی کتابی نخوانده ام! اما خوشحالم ازاینکه کتابهای این نویسنده بزرگ را با این  کتاب آتش بدون دود شروع کردم.

کتاب زندگی ترکمنها در سالهای بسیار دور را روایت میکند.برای من که حدود یک سال در منطقه گمیشان  بودم و تقریبا با این مردم زندگی کردم و تاحدودی با فرهنگ و اسامی و آداب و رسوم آنها آشنایی دارم،بسیار جالب بود.

  بیشتر داستان به مکالمه شخصیتها میگذرد اما این کار آنقدر زیبا و ماهرانه انجام گرفته که خواننده اصلا خسته نمیشود. بخصوص که تمام صحبتها زیبا هست و دلنشین.بعضی مواقع باید جملات را دوباره بخوانید حتی سه باره!, مثل یک فیلم سینمایی که عقب میزنید تا قسمتی را جالب بود دوباره تماشا کنید!  اگر بخواهم با فیلمهایی که دیدم مقایسه کنم با سریال بازی تاج و تخت مقایسه میکنم که افرادی که آن را دیده اند به دیالوگ قوی بازیگران که بیننده را به فکر فرو می‌برد ، اشاره میکنند.. حالا که جلد یک تمام شده، با ترس جلد دو را شروع میکنم اما ترس این را دارم که زیبایی جلد یک را نداشته باشد!
          
                بعد از خواندن کتاب مردگان باغ سبز آقای بایرامی، کنابهای دیگر ایشان را شروع به خواندن کرده‌ام. اما هیچ کدام مردگان نمی‌شود! گویی نویسنده آن کتاب کسی دیگری است! همسفران در دسته رمان نوجوانان بیشتر جای می‌گیرد.  داستان روستاییان یکی از روستاهای اطراف سرعین که به کشاورزی و دامداری و زنبورداری مشغول هستند. و داستان آدمهای خوب و بد را روایت میکند. تعریف جاذبه های گردشگری سرعین و سوغاتیهای آنجا که بیشتر عسل است تعریف می‌شود. خواننده تا اخرهای داستان انتظار دارد که انتهای داستان گرگ مش صفر را ببیند (یک چیزی مثل سپید دندان) اما با تعجب گرگ به حاشیه می‌رود و داستان کندوهای عسل روایت می‌شود هرچند صفحه آخر داستان دوباره به گرگ مش صفر متصل می‌شود.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.