یادداشتهای زهراسادات احمدزاده (7)
1402/4/15
4.3
24
بسم الله الذی خلق الانسان💚🌱 الحمدلله الذی جعلنا من المتمسكين بولاية امیرالمؤمنین:)!💛 ساعت ۲۲:۰۰ به وقت تهران بالاخرههههه و بعد از شصتاد سال انتظار ، خوندنش توی عید غدیر تموم شد. فضای داستان توی کشور لبنان و به دور از شخصیتهای قبلیه؛ خیلی دور. روایت فادیه ، جاسوس آموزش دیده اسرائیلی که در پوشش خبرنگار در لبنان حضور داره و نفوذش تا خونهی فرمانده حزبالله ، حاج عامر کشیده شده و به عنوان خبرنگار در جلسهای که حاجقاسم سلیمانی، سیدحسن و حاجاسماعیل شرکت دارن ، حاضر بوده. (میخوام نفوذش رو برسونم😂) کتاب از زبان همین فادیهست و سوژه اصلی کلا اونه که باعث میشه فضای متفاوتتری توی باروت خیس ببینیم. و اما تجربه من: با توجه به خوندن کتابای قبلی ، این یکی با وجود انتظاری که از سال ۹۹ براش کشیدم ، پرتلاطم نبود. من موقع خوندن مثل بیروت یا چایت ، ضربان قلبم رو میشنیدم و بغض میچسبید بیخ گلوم ولی توی کل مدتی که کتاب رو میخوندم ، مخصوصا موقع شهادت دانیال احساس کردم قلم اونقدر قوی نیست که من رو عمیقا ناراحت کنه و خوندم و رد شدم. حاج اسماعیلی که غالبا فکر کردیم حاج قاسم بوده ، واقعا حاج اسماعیل بود و اسم مستعار نبود. اینو موقع جلسه که نوشته "فرمانده قاسم وارد شد" ، متوجه میشیم. اطلاعاتی توی پاورقی نوشته بودن که برای من جدید بودن و شخصا خوشم اومد. فادیه اما عجیب بود! خیلی عجیب! اونقدر که باورش برام سخت بود یه نفر چقدررر میتونه سختجون باشه و نَمُر. و همین طور بسام که تا آخرش همراه با فادیه سوال میپرسیدم این دیگه کیه؟ یکی از چیزایی که خیلی برام ناملموس بود، عدم حضور شخصیتهای قبلی توی کتاب بود! حتی دانیال هم اونقدر به اندازه دو کتاب قبلی دیالوگ نداشت و خب تفاوت سوژهی باروت خیس ، این عدم حضور رو توجیه میکنه. درکل کتاب برای من که هیجان با هرخط دو کتاب قبلی میبلعیدم ، اونقدر تجربهی خفنی نبود ولی خب همچنان قلم خانم بلنددوست برام موردعلاقهترین باقی مونده:) +خداقوت میگم به خانم بلنددوست و امیدوارم به خوندن کتابای خفنتری از ایشون🌱💚 +تا یادداشت بعدی ، یاعلی:) شب عید غدیر ، ۱۴۰۲/۴/۱۵ و سومین یادداشتم در بهخوان
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
11