یادداشتهای سیده زهرا ارجائی (68) سیده زهرا ارجائی 20 ساعت پیش دروغگو و جاسوس ربکا استید 4.0 2 داستان درباره پسری به نام جورج هست که درگیر مسائل مختلفی هست. از طرفی بحران هویت نوجوانی و عدم توانایی برقراری ارتباط در مدرسه آزارش میدهد و از طرف دیگر هم مادرش که پرستار است، قرار است مدتی را در بیمارستان بماند، و درست در همین زمان، باید اسبابکشی کنند و به یک خانهی جدید بروند! در آپارتمان جدید، جورج با پسری به نام امنتر آشنا میشود. امنتر او را وارد یک ماجراجویی جاسوسی میکند اما جورج، نمیداند تا کجا میخواهد به این جاسوسی ادامه دهد... داستان جذابی بود، با پایانی غافلگیر کننده! درست در جایی که انتظار نداری میفهمی که ماجرای جاسوسی چه بوده، مادر جورج چرا به خانه نمیآید و .... نکتهی مثبت داستان این بود که به دور از هرگونه نصیحتی، رشد فکری و شخصیتی جورج و کنار آمدنش با مشکلات را میبینیم. و مهمترین نکتهی منفیاش، مانند تمام کتب ترجمهای دیگر، سبک زندگی و فرهنگ غربی است که در پسزمینهی داستان جریان دارد... 0 0 سیده زهرا ارجائی 2 روز پیش معمای سکوی پرش کارولین کین 3.0 1 یک داستان ماجراجویی و کارآگاهی که شخصیت اولش، دختری به نام نانسی درو است؛ پدر نانسی وکیل معروف و کاربلدی هست و معمولا با دخترش کارهای مشترکی انجام میدهند. این بار نانسی وارد پروندهی کلاهبرداری عجیبی میشود. او متوجه میشود که یک زن، بعد از فروش خز بسیار مرغوبی با قیمتی بسیار پایین، سهامی تلقبی را به افراد میفروشد... نانسی در حالی که دنبال او میگشت، متوجه میشود که این باند کلاهبرداری از آنچه فکر میکرده، بزرگتر و حرفهایتر است اما او و دوستانش که وارد ماجرا شدهاند، تمام تلاش خود را میکنند تا این معما را حل کنند... وجه ماجراجویی داستان را دوست داشتم، کشش و جذابیت کافی برای این که کتاب را در کمترین زمان ممکن بخوابم داشت؛ اما در اواسط داستان، موضوعی به میان آمد که مرا مردد کرد که این کتاب را به نوجوان معرفی کنم یا نه. ❌❌❌❌❌ ماجرا از این قرار است که نانسی، به درخواست پدرش، ارتباطی صمیمی با پسری به نام چاک را آغاز میکند تا بتواند به اطلاعاتی مناسب برای انجام وظیفهی محولهاش دست پیدا کند؛ از طرف دیگر نانسی و پسری به نام ند، که از قبل یکدیگر را میشناسند، به هم علاقهمند بودهاند اما ند از این ارتباط بین نانسی و چاک خوشنود نیست! نانسی که این موضوع را میفهمد، تلاش میکند تا احساسات و افکار ند را اصلاح کند که البته موفق هم میشود ❌❌❌❌❌ البته اینگونه موارد در داستانهای ترجمهای به وفور یافت میشود! به هرحال سبک زندگی و فرهنگ جامعهی نویسنده در نوشتههایش انعکاس مییابد اما ما نیز باید مطابق با فرهنگ خود این داستانها رو گزینش کنیم ... 0 0 سیده زهرا ارجائی 3 روز پیش فلورا و اولیس کیت دی کامیلو 3.1 4 فلورا بلکهارت، دختری باهوش و علاقهمند به کتابهای کمیک است که در زندگیاش چندان احساس شادی نمیکند. پدر و مادرش جدا شدهاند و فلورا با مادرش که علاقهی عجیبی به نوشتن داستانهای عاشقانه دارد، زندگی میکند؛ نوشتن داستانهای عاشقانه چیزی است که فلورا اصلا آن را دوست ندارد و حتی آن را عامل جدا شدن مادر و پدرش میداند! یک روز، سنجابی به نام اولیس به طرز عجیبی قدرتهای ابرقهرمانی پیدا میکند و دوستی غیرمنتظرهای بین او و فلورا شکل میگیرد. در این میان، ماجراهایی طنزآمیز و احساسی رخ میدهد که هم به روابط خانوادگی فلورا میپردازد و هم نشان میدهد که دوستیهای خاص و غیرمنتظره، چطور میتوانند زندگی ما را تغییر دهند. نویسندهی داستان تلاش کرده تا دغدغههای یک کودک با والدین طلاقگرفته را نشان دهد؛ او با زبانی طنز و صمیمی و در قالب ماجرایی فانتزی، به بیان احساسات فلورا میپردازد. علیرغم لحن طنزآمیز و خلاقیت نویسنده در خلق فانتزیِ داستان، نافرمانی، بیادبی و حتی وقاحت فلورا در برابر مادرش، بیش از اندازه است و حتی در انتهای داستان به نظر میرسد همین رویه بود که باعث شد مادر فلورا در رفتارش تجدیدنظر کند! خلاصه اینکه تصویری که از خانواده، ارتباط بین اعضای خانواده و خصوصاً فرزند و مادر در داستان ترسیم شده، تصویری مطابق با فرهنگ ایرانی اسلامی نیست و این موضوع در تمام کتاب به چشم میخورد و حتی زیربنای محتوای داستان است. از سوی دیگر، ترجمه داستان در بسیاری قسمتها به قدری خشک و رسمی است که نتوانسته لحن طنزآمیز، جذاب و صمیمی متن اصلی داستان را به مخاطب فارسیزبان منتقل کند... 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/12/4 نوازنده نابینا ولادیمیرگالاکتیونوویچ کارالنکو 4.0 1 نوازنده نابینا داستانی تأثیرگذار و عمیق دربارهی زندگی پسری نابینا به نام پیوتر است که با وجود محدودیتهایش، استعداد فوقالعادهای در موسیقی پیدا میکند و مسیر زندگی خود را بهواسطهی هنر دگرگون میسازد. این کتاب علاوه بر روایت داستانی جذاب، مفاهیم تربیتی، انسانی و فلسفی مهمی را در خود جای داده است. یکی از نکات مثبت این رمان، تأکید بر رشد و توانمندیهای فردی است. پیوتر در ابتدا کودکی گوشهگیر و ناامید است، اما با حمایت مربیانش و کشف استعدادش در موسیقی، به فردی مستقل و موفق تبدیل میشود. این پیام نشان میدهد که محدودیتهای جسمی نمیتوانند مانعی برای موفقیت باشند و هر فردی میتواند با شناخت استعدادهای خود به پیشرفت برسد. همچنین، داستان بر نقش تربیت و حمایت خانواده در شکلگیری شخصیت تأکید دارد و نشان میدهد که تشویق و راهنمایی درست، حتی در سختترین شرایط، میتواند مسیر زندگی را تغییر دهد. کورولنکو دنیای یک نابینا را بهشکلی هنرمندانه به تصویر کشیده و توانسته است فضایی خلق کند که خواننده از طریق حواس دیگر، مانند شنوایی و لامسه، دنیای پیوتر را تجربه کند. شخصیتپردازی نیز قوی و باورپذیر است، بهویژه تحول شخصیتی پیوتر که از کودکی پرخاشگر به یک نوازنده حساس و اندیشمند تبدیل میشود. همچنین، موسیقی در این داستان تنها یک هنر نیست، بلکه تمثیلی از شناخت خویشتن و ارتباط با جهان پیرامون است که به داستان عمق و معنایی فراتر از یک روایت ساده میبخشد. با این حال، رمان از برخی جنبهها نیز قابل نقد است. در بخشهایی از داستان، نگاه ترحمآمیزی به معلولیت دیده میشود که میتواند این تصور را ایجاد کند که نابینایان حتماً نیازمند حمایت ویژه هستند، در حالی که امروز بر توانمندیهای آنها تأکید بیشتری میشود. همچنین، تأکید زیاد بر رنج و سختیهای پیوتر باعث شده فضای داستان در بخشهایی غمانگیز شود. علاوه بر این، نقش پدر و مادر پیوتر در رشد او کمرنگ است و شاید نویسنده میتوانست نقش والدین را در تربیت فرزندان دارای نیازهای ویژه پررنگتر نشان دهد و از سویی مسیر موفقیت پیوتر به نحوی ترسیم شده که به نظر میرسد این موفقیت تنها وابسته به کمک اطرافیان بوده و خواست و ارادهی شخصی پیوتر هیچ نقش و جایگاهی در این موفقیت نداشتهاست. با همهی اینها، نوازنده نابینا همچنان یکی از آثار ارزشمند ادبیات روسیه است که با نثری دلنشین، شخصیتهایی ملموس و پیامهایی عمیق، خواننده را به تأمل دربارهی استعدادها، محدودیتها و قدرت هنر در زندگی انسان دعوت میکند. این کتاب، هم از نظر داستانی و هم از نظر مفاهیم انسانی، اثری خواندنی و الهامبخش است که مطالعهی آن برای هر علاقهمند به ادبیات، لذتبخش و آموزنده خواهد بود. ❌❌❌❌ افشای داستان: رمان نوازنده نابینا داستان زندگی پسری نابینا به نام پیوتر را روایت میکند که در یک خانوادهی نجیبزاده در روسیه متولد شده است. مادرش پس از تولد او، وقتی متوجه میشود که فرزندش نابینا است، دچار شوک و اندوه عمیقی میشود. او ابتدا این حقیقت را نمیپذیرد و امیدوار است که شاید فرزندش درمان شود، اما بهتدریج با واقعیت کنار میآید. یکی از شخصیتهای مهم داستان، دایی پیوتر است که فردی روشنفکر و انساندوست است. او با دیدی متفاوت به نابینایی پیوتر نگاه میکند و سعی دارد به او کمک کند که مستقل باشد و استعدادهایش را بشناسد. یکی از مهمترین لحظات داستان زمانی رخ میدهد که پیوتر با پیانو آشنا میشود. او با شنیدن صدای موسیقی، واکنش عجیبی نشان میدهد و کمکم علاقهی زیادی به این ساز پیدا میکند. داییاش متوجه استعداد او در موسیقی میشود و به خانوادهاش پیشنهاد میدهد که آموزش موسیقی را برای پیوتر جدی بگیرند. پیوتر با راهنمایی دایی و مربیانش، نواختن پیانو را فرا میگیرد و استعداد فوقالعادهای از خود نشان میدهد. موسیقی برای او تنها یک هنر نیست، بلکه راهی برای بیان احساسات و کشف دنیای درونیاش میشود. با گذشت زمان، پیوتر از یک کودک افسرده و منزوی به یک نوازندهی بااحساس و خوشبین تبدیل میشود. در یکی از مهمترین بخشهای داستان، دایی تصمیم میگیرد پیوتر را به یک سفر ببرد. این سفر برای پیوتر که تا آن زمان بیشتر در محیط خانه بوده، تجربهای کاملاً جدید است. او در طول این سفر، با زندگی مردم عادی، درد و رنج آنها و همچنین زیباییهای جهان آشنا میشود. یکی از تأثیرگذارترین صحنههای داستان، ملاقات پیوتر با یک گروه از دهقانان و کارگران سختکوش است که با وجود مشکلات زندگی، شادی و امید را در رفتارشان حفظ کردهاند. این تجربه دیدگاه پیوتر را نسبت به زندگی تغییر میدهد و باعث میشود که او احساس نزدیکی بیشتری با انسانهای دیگر داشته باشد. در پایان، پیوتر نهتنها به یک نوازندهی برجسته تبدیل شده، بلکه از نظر روحی و فکری نیز رشد کرده است. او دیگر خود را فردی ناتوان و محدود نمیبیند، بلکه با استفاده از استعدادش در موسیقی، به دنیای بزرگتری متصل شده است. نواختن پیانو برای او تبدیل به پلی میان او و دنیای اطرافش میشود. داستان با تصویری از پیوتر که در حال اجرای موسیقی برای دیگران است، به پایان میرسد. موسیقی او احساسات عمیقی را در مخاطبانش برمیانگیزد و نشان میدهد که چگونه یک فرد میتواند با شناخت استعدادهای خود، بر محدودیتهایش غلبه کند و تأثیری مثبت بر دیگران بگذارد. ❌❌❌❌ 2 28 سیده زهرا ارجائی 1403/12/4 ارباب ها ماریانو آزوئلا 3.2 7 اربابها، روایتی تلخ و انتقادی از جامعهای مکزیک در دوران پساانقلاب است. داستان در یک روستای کوچک میگذرد که با سقوط نظام پیشین، امید به عدالت و آزادی در میان مردم زنده شده است، اما بهزودی روشن میشود که قدرت به دست گروهی جدید از اربابان محلی (کاسیکها) افتاده است. خوزه مانسیو، شخصیت محوری رمان، نماد این نظام فاسد است که با ثروت، حیلهگری و نفوذ بر نهادهای سیاسی و مذهبی، کنترل کامل زندگی روستاییان را در دست میگیرد. وقایع هنگامی اوج میگیرد که دون سیمون، کشاورزی سادهدل، در پی احقاق حق خود به سیستم قضایی روستا پناه میبرد، اما دستگاه عدالتی که خود زیر سلطهی خوزه مانسیو است، نهتنها به داد او نمیرسد، بلکه زمینش را نیز مصادره میکند و او را به بردگی نوینی میکشاند. آزوئلا در این رمان با نگاهی واقعگرایانه و گزنده، هدف خود را افشای دور باطل فساد و قدرت قرار داده است. او نشان میدهد که چگونه انقلاب مکزیک، با وجود شعارهای عدالتخواهانه، نتوانست ساختارهای ستمگرانه را از بین ببرد و تنها جای اربابان قدیم را با چهرههایی جدید پر کرد. نویسنده از خلال شخصیتهایی مانند پانچو (انقلابی سابق که به فساد آلوده میشود) و دنیس (معشوقهی مکار خوزه مانسیو)، به بررسی روانشناسی قدرت و شکست آرمانهای انقلابی میپردازد. پیام اصلی او هشدار نسبت به توهم تغییر است؛ تغییری که در ظاهر ساختارها را دگرگون میکند، اما در عمل، ستم و نابرابری را بازتولید مینماید. این اثر، فراتر از یک روایت تاریخی، بازتابدهندهی تناقضهای ذاتیِ قدرت در هر جامعهی انسانی است. نویسنده با شجاعت، چرخهی فساد و قدرت را در جامعهای پساانقلابی به تصویر میکشد. او نشان میدهد که چگونه انقلابیون با شعارهای عدالتخواهانه به قدرت میرسند، اما خود به بخشی از سیستم ستمگر تبدیل میشوند و این خیانت به آرمانها به خوبی در داستان دیده میشود. اگرچه داستان در بستر انقلاب مکزیک میگذرد، اما مسألهی اصلی آن، تکرار ستم در پوشش تغییر، مسألهای جهانی است و میتواند برای افراد هر جامعهای مفید و قابل تأمل باشد. 0 4 سیده زهرا ارجائی 1403/11/15 مردی که والانس را کشت جیمزوارنر بلا 3.0 1 رنس ستودارد، یک وکیل جوانِ ایدهآلیست، به شهری میآید که قانون در آن فقط یک شوخی است. مردم شهر زیر چکمههای لیبرتی والانس، شروری بیرحم، له شدهاند. رنس میخواهد با قانون و کتاب، صلح را به شهر برگرداند، اما غرب وحشی به او میخندد! اینجا تفنگ حرف آخر را میزند. داستان کمکم ما را با این پرسش روبهرو میکند که آیا عدالت واقعی فقط با خشونت به دست میآید یا قانون میتواند بر وحشیگری پیروز شود؟ شخصیتپردازی و توصیف صحنهها در داستان بسیار خوب و خواندنی بود. متن و داستان، نسبتاً روان است اما ترجمهی آن، میتوانست خیلی بهتر از این باشد! در بعضی مکالمات و گفتگوهای میان شخصیتها، بنظر میرسد که مترجم، صرفاً به یک ترجمهی تحتاللفظی اکتفا کرده! و همین موضوع، از جذابیت خواندنش میکاست. موضوعی که در تمام کتاب جریان داشت، مسألهی مثلث عشقی بین رنس، تام و هلی بود! ظاهراً نویسنده با خلق این مثلث عشقی، تلاش کرده به داستانش جذابیت مضاعف ببخشید! داستان، جذابیتی در حد یک ماجرای معمول و کلیشهای، ترکیبی از عشق و ظلمستیزی بود، نه چیزی بیش از این... اگر کسی به دنبال یک داستان کارآگاهی و جنایی خاص باشد، من این کتاب را به تو توصیه نمیکنم، چرا که ماجرایش آنقدرها هم خاص نبود! و البته به دلیل همان مثلث عشقیِ جاری در داستان (!!)، قطعاً آن را مناسب نوجوان نمیدانم! 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/11/4 شب لیسبون اریش ماریارمارک 4.0 2 ماجرا در یک شب تاریک در شهر لیسبون آغاز میشود، جایی که راویِ بینام با مردی غریبه به نام جوزف شوارتز روبهرو میشود. شوارتز تصمیم میگیرد در ازای همراهی یک شبهی این مرد، به او کمک کند. او میخواهد روایت عشق و زندگی خود با همسرش هلن را بازگو کند. این روایت، سفری پرخطر از آلمان نازی تا لیسبون است که این زوج عاشق تلاش میکنند تا از چنگال ظلم و ترس فرار کنند و راهی برای زنده ماندن بیابند. این داستان، تصویری از عشق، فداکاری، تنهایی و امید را در دل بحران به تصویر میکشد. نویسنده آلمانی این کتاب، یکی از نویسندههایی است که بر محور جنگ جهانی و پیامهای انسانی آن متمرکز شدهاست. او خود تجربهی حضور در جنگ جهانی اول را داشته و با نگاهی عمیق و انسانی، آثارش را به بستری برای بازتاب تأثیر جنگ بر افراد عادی تبدیل میکند. سبک نویسندگی. مارک، به سادگی، روانی و توصیفهای دقیق احساسی شناخته میشود. شخصیتهای داستان، هریک با پیچیدگیها و احساسات انسانی خاص خود، نماینده بخشی از جامعه پناهندگان جنگ جهانی دوم هستند: جوزف شوارتز نماد انسانی است که در برابر نابودی میایستد. مخاطب، شخصیت شوارتز را در میان روایتی که بیان میکند میشناسد و با تمام دردها، آرزوها و عشق.های تو آشنا میشود. وی تصویر مردی است که در عین ناامیدی، برای عشق و نجات همسرش مبارزه میکند. هلن، زنی وفادار و فداکار است که علیرغم سختیها در کنار همسرش میماند. ولی نماد امید و عشق در دل تاریکی است و نقشش را میتوان نشانی از تأثیر جنگ بر زنان دانست که علاوه بر تحمل فقدانها، باید از نزدیک شاهد تخریب زندگیشان نیز باشند. راوی داستان که حتی نام او را هم نمیدانیم، نمادی از سرگشتگی انسان در دنیای بیثبات جنگ است. در این رمان، به وضوح تأثیر جنگ بر دگرگونی زندگی انسانها و محرومیت آنها از هویت، خانه و امنیت مشاهده میکنیم. نویسنده تصویری تلخ اما واقعی از بیخانمانی و بیپناهی را ارائه میکند، شخصیتهای داستان همواره در حال فرار هستند و هیچگاه به امنیتی تضمینشده نمیرسند. به طور کلی میتوان گفت که جنگ نهتنها، هویتهای ملی، بلکه هویتهای انسانها را نیز نابود میکند. راوی و شوارتز، هردو نماد افرادی هستند که در جستوجوی معنا و هویت خود هستند. نکتهی جالب توجه در این داستان این است که روایت جنگ نه به عنوان میدان نبرد، بلکه به عنوان پسزمینهای برای بررسی روابط انسانی و پیامدهای ویرانگر آن تصویر میشود. این کتاب برای مخاطبین بزرگسالی که به داستانهای احساسی، فلسفی و عمیق علاقهمند هستند، میتواند تجربهی مطالعهی جالبی باشد! 0 13 سیده زهرا ارجائی 1403/11/2 خانه پتروداوا کنستانتین ویرژیل گئورگیو 4.8 1 این داستان، اثری انتقادی است که به ساختارهای سنتی و نقش انسان در تغییرات اجتماعی میپردازد. این کتاب نه تنها یک داستان احساسی و خانوادگی است، بلکه بازتابی از تضادهای اجتماعی، طبقاتی و فرهنگی در دورهای است که سنتها و مدرنیته، به چالش کشیده میشوند. رمان دربارهی خانوادهای اشرافی است که در منطقهی پتروداوا زندگی میکنند. شخصیت اصلی، روکسانا، دختر جوان این خامواده، عاشق معلمی از طبقهی متوسط میشود. اما این عشق به دلیل مخالف خانواده و پایبندی بسیار به جایگاه اجتماعی خود، با مشکلات جدی روبرو میشود. از سوی دیگر، ماجرای زندگی و ازدواج استلا، دخترِ روکسانا را هم در داستان میخوانیم. زندگی استلا با ازدواجهای ناپایدار و تلاش برای یافتن معنا در میان آشفتگیهای اجتماعی و خانوادگی پیچیدهتر میشود. یکی از موضوعات کلیدی کتاب، تقابل میان طبقات اجتماعی است. خانوادهی روکسانا نمایندهی اشرافیت سنتی است و هویت اجتماعی خود را در معرض خطر میبیند. در سمت مقابل، معلم، نمادی از طبقهی متوسط است که به پیشرفت و مدرنیته اعتقاد دارد. نویسنده به خوبی نشان داده که این تضاد طبقاتی چگونه شخصیتها را تحت تأثیر قرار داده و انتخابهای آنها را محدود میکند. شخصیتهای اصلی داستان، زنان هستند. شخصیتهای اصلی داستان یعنی روکسانا و استلا، هموار درگیر تصمیمگیریعایی هستند که به شدت تحت تأثیر ساختارهای اجتماعی و انتظارات خانوادگی است. مادر استلا، نماد یک زن تماماً سنتی است که صرفاً فکر گناهآلودهشدن دامادش او را از پای درآورده، چرا که این موضوع کاملا در تضاد و مغایرت با سنتهای خانوادگی آنهاست. روکسانا نماد زنی است که میان عشق و خانواده سردرگم است. استلا، شخصیتی پیچیدهتر دارد که عشق نافرجامش به کشیش و ازدواجش با ستوان، به خوبی نمایانگر تضاد میان احساسات و واقعیتهای اجتماعی است. همچنین در طول داستان، به طور غیرمستقیم جامعهای نقد میشود که پایبندی به سنتها را بر خوشبختی فردی و انسانی ترجیح میدهد. خانوادهی روکسانا نماد این تعهدات و این سختگیری هستند. از سوی دیگر، داستان در دورهای رخ میدهد که جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته است و نویسنده این امر را به عنوان منبعی از بحرانهای هویتی و اجتماعی برای افراد و خانوادهها نشان میدهد. داستانپردازی چندلایه و قوی، ترکیب داستانهای شخصیتهای مختلف، روایت درگیر کننده و پیچیده، خواندن این رمان را برای مخاطب لذتبخشتر میکند. همچنین نویسنده به خوبی روابط انسانی و کشمکشهای درونی شخصیتها را به تصویر کشیده است. اما از سوی دیگر، شخصیتپردازی در مورد بعضی شخصیتها مانند ستوان یا معلم بسیار سطحی بوده و عمق کافی ندارد و گاه توصیفهای طولانی، ریتم داستان را کند کردهاست. در نهایت این داستان، اثری ارزشمند و عمیق است که خواننده را به تأمل در مسائل اجتماعی و انسانی دعوت میکند و با وجود نقطهضعفهایی، اثری برجسته است که میتواند برای علاقهمندان به ادبیات اجتماعی و روانشناختی، جذابیت داشته باشد. 0 28 سیده زهرا ارجائی 1403/10/28 عادت های اتمی جیمز کلییر 4.2 111 عادتهای اتمی یکی از پرفروشترین و معروفترین کتابهای حوزهی توسعهی فردی است که به اهمیت عادتها در شکلدهی به زندگی انسانها و ارائه راهکارهای عملی برای ایجاد عادتهای خوب و حذف عادتهای بد میپردازد. نویسنده با تأکید بر قدرت تغییرات کوچک آغاز میشود و نشان میدهد که چگونه تغییرات به ظاهر ناچیز میتوانند در بلندمدت به نتایج چشمگیری منجر شوند. جیمز کلیر با استفاده از داستانهای واقعی و تحقیقات علمی، اهمیت تمرکز بر پیشرفتهای تدریجی و مستمر را توضیح میدهد. از مواردی که در کتاب به آنها اشاره شده میتوان به موارد زیر اشاره کرد: قدرت عادتها مدل چهارمرحلهای شکلگیری عادتها ساختن هویت با عادتها چهار قانون اصلی تغییر عادت همچنین نویسنده به چگونگی ترک عادتهای بد و نقش محیط و جامعه در شکلگیری عادتها نیز پرداخته است. البته این کتاب، نقاط ضعفی هم دارد؛ از جمله این که توصیهها بسیار عمومی است و ممکن است به طور خاص برای همه موقعیتها کاربردی نباشد؛ تأکید بیش از حد بر تغییرات کوچک ممکن است موجب نادیده گرفتن تغییرات اساسی و اهمیت آنها شود. همچین بنظر میرسد اگر مثالهای بیشتری در کتاب مطرح میشد، کاربردیتر و بهتر میبود. از سوی دیگر نیز، نویسنده بیش از هرچیز بر مسئولیت فردی تمرکز دارد و نقش محیط، فرهنگ یا شرایط اقتصادی را کمتر مورد توجه قرار داده است. با این توضیحات، بنظر میرسد این کتاب برای آنهایی که به دنبال راهکاری برای ایجاد عادتهای مثبت و ترک عادتهای منفی هستند، کتابی مناسب و کاربردی است. افراد علاقهمند به توسعهی فردی، دانشجویان و دانشآموزان، مادران و ... میتوانند بهرهی زیادی از مطالعهی این کتاب ببرند. 0 1 سیده زهرا ارجائی 1403/10/26 اشتباه پیتر چینی 4.0 1 شخصیت اول داستان، لمیکوشن، کارآگاه خصوصی معروفی است. او ماموریت جدیدی دریافت کرده و به مکزیک میرود؛ جایی که همکار پیرش پپر درگیر دسیسهای خطرناک شدهاست. پپر باید از اسناد حساس دولتی متعلق به ایالات متحده و انگلستان حفاظت کند اما حین مأموریت ناپدید شده و لمیکوشن باید او را پیدا کند. با ورود لمی به مکزیک، او متوجه میشود که دشمنان پپر، گروهی از جنایتکاران حرفهای و جاسوسان بینالمللی هستند که برای دستیابی به این اسناد ارزشمند حاضرند دست به هر کاری بزنند. کوشن با زیرکی خاص خود و با استفاده از روابطش تلاش میکند نقشهی آنها را شناسایی کرده و شکستشان بدهد... پیتر چینی با روایت پرهیجان و پرشتاب خود، خواننده را در این داستان پیچیده و نفسگیر غرق میکند. او با پیچشهای غیرمنتظره و دیالوگهای تند و تیز، فضای جنایی و جاسوسی خاصی خلق میکند. نکتهی مثبت و پررنگ داستان همین شخصیتپردازی قوی و زبان ساده است، گویی لمیکوشن در مقابل ما نشسته و در حال بازگویی خاطراتش از این ماجراجویی با هیجان زیاد است! و البته همین موضوع هم باعث میشود که بتوان کتاب را در مدت زمان کوتاهی خواند! اما یک نکتهی منفی در داستان به چشمم خورد و آن هم زنان داستان بودند. تمام این زنانی که در داستان با آنها مواجه میشویم، خلافکاران حرفهای هستند. با ورود هریک از این زنان به داستان، لمی معرفی مفصلی از او ارائه میدهد! جزییاتی که اندامها و پوشش و ... با همان ادبیات محاوره و کوچهبازاری، با همان زبان طنز! هرچند که لمیکوشن، شخصیت اول داستان، مردی متعهد است و با وجود توصیفاتی که از این زنان میکند، به خوبی میتواند تمرکز خود روی کارش را حفظ کند، اما به هرحال به نظر میرسد این موضوع در داستان بسیار پررنگ شده! به همین دلیل هم این کتاب را علیرغم زبان ساده و داستان جذابش، برای مخاطب نوجوان به هیچوجه مناسب نمیدانم... 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/10/25 از ره رسیدن و بازگشت آرتور کستلر 4.5 1 شروع داستان برایم مبهم و عجیب و در عین حال جذاب بود، راوی ماجرا را روایت میکرد؛ دربارهی مردی که نه نامش مشخص بود نه هیچ نشان دیگری ... فقط سرگردان، در شهری غریب میگشت. داستان که پیش رفت، کم.کم از گفتگوی میان سایر مردمی که در شهر بودند، نامش مشخص شد و بعدتر معلوم شد که او هم مانند بقیه، در پی جنگ، در این کشور آواره شدهاست. تا اینجا برایم مشخص شد که داستان درباره جنگ است، جنگی احتمالاً میان کشورهای اروپایی و در زمانی حوالی قرن بیستم و جنگ جهانی دوم .... اما داستان که پیشرفت، فهمیدم که این روایت از جنگ و آوارگی، با آنهای دیگر که کم و بیش خواندهبودم، متفاوت است... شخصیت اول داستان، همان مردی که داستان از روزمرگی او در کشوری غریب آغاز شدهبود، مردی است به نام پتر؛ او که از کشور خود، که درگیر جنگ است، گریخته و وارد مجارستان شده، حالا میخواهد برای جنگ در کشورش، و برای آرمانی که داشته، به آنجا بازگردد؛ اما تمام راههای بازگشت به روی بستهشده.. او در روزهای طولانیای که در مجارستان سرگردان است، حوادث مختلفی را میگذارند. نویسنده گاه این حوادث را گذرا بیان میکند و گاه با جزئیات و ریز به ریز روایتشان میکند... به نظر میرسد این داستان، بازتابی از تجربیات شخصی نویسنده و مشاهدات او از نظامهای تمامیت خواه است. کویستلر، در ابتدا کمونیست بوده اما مدتی بعد به یکی از منتقدان سرسخت این تفکر تبدیل میشود. آنچه در داستان، در شخصیت پتر میبینیم نیز چیزی شبیه این است. شخصیت پتر، نماد انسانی آرمانگراست که در ابتدا به ایدئولوژی انقلابی دلبسته اما در ادامه، تناقضات بسیاری را میبیند و دچار شک و بحران هویت میشود! از سوی دیگر، او با بحرانها و مشکلاتی در درون خودش دست و پنجه نرم میکند، بحرانها و زخمهای عمیقی که ریشه در کودکی او دارند... سونیا، جنبهی انسانیتر داستان را به تصویر میکشد. او بر عشق و ارتباط انسانی تاکید دارد و معتقد است زندگی انسان، چیزی فراتر از این ایدئولوژیهاست. مکالمهی چند روزهی سونیا با پتر، نمونهای از یک سیر عمیق روانکاوی است که به پتر کمک میکند تا زخمهای عمیق روحش را بازشناخته و آنها را التیام بخشد. از سوی دیگر، پتر با شخصیت دیگری به نام برنارد مواجه میشود. برنارد، مردی است پیروی جبههی مقابلِ آن که پتر سابقا خود را وابسته و پیروی آن میدانست. گفتگوهای فلسفی و اخلاقی مهمی میان پتر و برنارد جریان دارد؛ مکالماتی که بنظر میرسد به خوبی توانسته مقصود نویسنده را محقق کند. این سه شخصیت داستان، شخصیتهای اصلی داستان هستند اما در کنار اینها، صحنههای زیادی در داستان توصیف شده و مجموعهی این موارد، مخاطب را به فکر وامیدارد. تفکر پیرامون ایدئولوژیهای تمامیتخواهی مانند کمونیسم و ابعاد مختلف آنها... یکی از جالبترین صحنههایی که در داستان توصیف شده، صحنهی محاکمهای در کلیساست. کلیسایی که انتظار داریم محل عبادت و آرامش باشد و ذاتا مکانی مقدس است، تبدیل به دادگاهی نمایشی شده که واقعیت ایدئولوژی تمامیتخواه را به خوبی به تصویر میکشد. این ایدئولوژی تا آنجا پیش رفته که حتی مظاهر دینی و اعتقادی را نیز به خدمت خود درآورده و جز پوستهای از آن، چیزی باقی نمانده است... کتاب متنی ادبی دارد، چنانکه گاهی برایم سنگین میشد، اما در مجموع دوستش داشتم. خصوصاً آن جایی که کشمکش شخصیتها در میان افکار گوناگون را روایت میکرد؛ خواندن جزئیات زیاد آنها برایم لذتبخش و تأملبرانگیز بود! ریتم کند و جزئیات زیاد داستان باعث شده که در بعضی بخشهای داستان، نویسنده از خط داستان فاصله بگیرد یا کمتر به شخصیتپردازی توجه کند و در عوض، به بیان انتقادات اجتماعی سیاسی خود از زبان شخصیتهای داستان پرداخته است، اما به هرحال کشش و جذابیتش برای من آنقدر کافی بود که بتوانم آن را به انتها برسانم. موضوع نقد تفکر کمونیست در داستان به خوبی پرداخته شده، البته نویسنده راهکار و ایدهی جایگزین مشخصی ارائه نکرده و تمرکزش کاملا بر نقد ایدهی تمامیتخواهی است که در تلاش است بشر را به آن چه خودش میخواهد تبدیل کند و در این مسیر از هیچ اقدام غیرانسانیای فروگذار نمیکند ... 0 12 سیده زهرا ارجائی 1403/9/30 پنج قدم فاصله ریچل لیپینکات 4.3 101 این کتاب را زیاده دیدهبودم، در کتابفروشیها، روی میز پرفروشترینهای کتابفروشی؛ در کتابفروشیهای سیار مراکز درمانی؛ و حتی در میان کتابهای دستفروشهای کنار خیابان! دیده و شنیده بودم که کتابهای محبوب میان نوجوانان و جوانانِ کمتر کتابخوان است اما رغبتی به خواندنش نداشتم تا این که یک شب که در طاقچه دنبال کتاب روانی بودم که قبل از خواب، چشمانم را گرم کند، این کتاب را در قفسهی کتابهای نوجوان دیدم. خواندنش فکر میکنم سه شب طول کشید، متن بسیار روان و سادهای داشت، ترجمهاش هم خوب بود. البته بعداً دیدم که ترجمههای زیادی از آن در ایران وجود دارد و البته جایی خواندم که این ترجمه، سانسور زیادی نسبت به نسخهی اصلی دارد؛ اما راستش آنقدر برایم ارزش نداشت که دنبالش را بگیرم که ببینم کدام ترجمه بهتر و کاملتر است؛ چرایش را جلوتر خواهم گفت... داستان درباره بچههای فیبروز کیستیک است. یک بیماری ژنتیکی که از همان کودکی خودش را نشان میدهد، بعضی از بدو تولد و بعضی در سنین بالاتر با مشکلات تنفسی و ریوی. این بیماری کمکم عملکرد ریه را از بین میبرد و نارسایی ریوی یکی از مهمترین علل مرگ و میر این بیماران در سنین حدود سی تا چهل سالگی است. عوارض متنوع و متفاوتی دارد و اقتضائات خاصی در زندگی این افراد و خانوادهشان ایجاد میکند. ❌❌❌❌ خطر لو رفتن بخشی از داستان: شخصیت اول داستان دختری به نام استلاست که هرروز برای زنده ماندن تلاش میکند. تنها هدف و دلیلش هم والدینش هستند، آنها از زمانی که دختر بزرگشان در یک حادثه از دنیا رفته، از هم جدا شدهاند و حالا تنها چیزی که میتواند آنها را کنار هم نگه دارد، استلاست. استلا از زندگیاش در بیمارستان میگوید؛ اتاق خصوصی، فرآیندهای درمانی و قوانین سفت و سخت زندگی بیماران فیبروز کیستیک که خصوصاً در بیمارستان باید آن را رعایت کنند. مثلاً آنها حق ندارند بیش از شش قدم به یکدیگر نزدیک شوند! اما حالا، استلای نوجوان، عاشق پسری شده که او هم مبتلا به فیبروز کیستیک است اما زندگی در بیمارستان و دور شدن از تمام دلخوشیهایی که یک نوجوان میتواند داشته باشد، و از طرفی قوانینی مثل شش قدم فاصله، شرایط را برای ویل و استلا سخت کردهاست... ❌❌❌❌ فضای داستان، فضایی کاملا رمانتیک است، بین دختر و پسری نوجوان با تمام اِلِمانها و ویژگیهای فرهنگ غربی که در خط به خط داستان جریان دارد. از همان ابتدای داستان که ویل هم وارد بیمارستان میشود و استلا اولین برخورد را با او دارد, ماجرا حول عشق این دو میچرخد. از اولین نگاه تا زمانی که متوجه میشوند عاشق شدهاند... اگر از من بپرسید میگویم این داستان، بیش از این که اطلاعاتی راجع به این بیماری بدهد، یک داستان عاشقانهاست؛ داستانی عاشقانه در فضایی سخت که باعث میشود پایان داستان را طور دیگری رقم بزند. اما این که اطلاعاتی دقیق و درست درباره این بیماری بدهد، نه! مثلاً در چند جای داستان استلا به نابارور بودن تمام بیماران فیبروز کیستیک میگوید، یا میبینیم که استلا در حالی که فقط ۳۰ درصد ریهاش کار میکند، چندین طبقه پله را بالا و پایین میرود! در نهایت هم سرحال و خوب است! گاهی با اکسیژن سیار و گاهی بدون آن ... از این دست موارد در طول داستان زیاد بود که هربار باعث میشد از فضای داستان دور شوم، چرا که بنظرم غیرواقعی میآمدند... اما به هرحال فضای عاشقانهای که در جریان است، کشش و جذابیتی بسیاری برای مخاطب نوجوان داشته! دیدم که نوجوانها اغلب آن را پسندیده و به آن امتیاز بالا دادهاند؛ اما من فکر میکنم واقعاً ارزش خواندن و توصیه کردن ندارد، و حتی آن را مناسب سن نوجوانی هم نمیدانم! 1 3 سیده زهرا ارجائی 1403/9/6 میس هری یت و چند داستان دیگر گی دو موپاسان 1.0 1 همانطور که از نام کتاب پیداست، مجموعهای از داستانهای کوتاه است. البته جمعآوری این داستانها، در این کتاب و با این قالب، طبق تصمیم مترجم بوده؛ اون داستانها را از منابع گوناگون، بر اساس سلیقهی خود، جمع کرده، ترجمه نموده و در این کتاب به چاپ رساندهاست. نویسندهی فرانسوی، این داستانها را زمانی نوشته که فرانسه درگیر جنگ با پروسیهاست. لذا فضای حاکم بر داستانها هم مانند فضای حاکم بر جامعهی آن زمان، سرشار از غم و رنج و ناامیدی است. هریک از داستانهای کتاب یک یا چند شخصیت کلیدی دارد که به نوعی درگیر با این احساسات منفیاند و موپاسان به خوبی توانسته در دل داستانهایش، آن رنج و ناامیدی را به تصویر بکشد. داستانها بسیار جذاب و پرکششند و از همان ابتدای شروع هر داستان، مخاطب به خوبی جذب داستان میشود. مخاطب در تمام داستانها، به نحوی با درد و رنج شخصیتها همراه میشود، خودکشی، دیگرکشی، رنج از دست دادن، تلخیهای جنگ و ... از مواردی است که در این داستانها دیده میشوند. در کنار این تلخی و رنج، مخاطب با خواندن هر داستان، میتواند از زاویهای دیگر به اتفاقات و حوادث نگاه کند و به روابط میان افراد بیندیشد؛ اما فکر میکنم برای تحقق این هدف، پنج یا شش داستان از کتاب هم کافیست و نیازی به خواندن این همه درد و ناامیدی نیست.. در آخر، علیرغم کشش و جذابیت داستانها، خواندنش را توصیه نمیکنم مگر به کسی که بتواند این اندازه از تلخی را تحمل کند و روحش آزار نبیند... 0 6 سیده زهرا ارجائی 1403/8/27 انسان ها و خرچنگ ها ژوزوئه دوکاسترو 4.2 1 برخلاف طرح جلد نچسب و تکراری کتاب، نامش برایم پرکشش بود! از اولین بار که چشمم به عنوان کتاب افتاد با خودم فکر میکردم که انسانها و خرچنگها چه نسبت و ارتباطی میتوانند با هم داشتهباشند. چندی بعد، وقت انتخاب کتاب جدید، مشغول خواندن یادداشت پشت جلد کتابها بودم که نقلقولی از متن این کتاب، مرا به خود جذب کرد: «... آنها از گوشت خرچنگ زندگی میکنند و از این گلی که گوشت شدهاست بدن خود و گوشت بدن فرزندانشان را میسازند ... آنچه از بدن آنها دفع میشود به گل باز میگردد و این فضولات دوباره خرچنگ میشوند...» ابتدای کتاب مقدمهای از مترجم در معرفی نویسنده بود و پیشگفتاری از نویسنده در معرفی داستان! نویسنده کتاب، دانشمند و پژوهشگری است که بعد از جنگ جهانی دوم تصمیم میگیرد به مسألهی گرسنگی در جهان بپردازد. وی کتابهای علمی متعددی در این باره دارد اما این بار تصمیم گرفته تجربهی اولین مواجههاش با گرسنگی را در قالب داستان، به تصویر بکشد. دوکاسترو ساکن شهری به نام رسیف در برزیل است، شهری ثروتمند که اطرافش را باتلاق و حلبیآباد فراگرفته است. قوت غالب ساکنین این باتلاقها، خرچنگ است و این خرچنگها درون باتلاق، از فضولات انسانی تغذیه میکنند! البته شکار خرچنگ هم کار سادهای نیست و مهارت خاصی میخواهد که ژوآئو-پلو از معدود افرادی است که میتواند مرغوبترین و خوشمزهترین خرچنگهای این ناحیه را شکار کند... داستان، پر بود از درد و رنج! مردمی که تحت تاثیر نظام سرمایهداری به وضعی دچار شدند که حتی از مایحتاج اولیهی یک زندگی سالم نیز محرومند؛ درحالی که سرمایهداران رسیف حتی نمیگذارند آنها باقیماندهی غذای مهمانیهایشان را از سطلهای زباله جمع کنند و به جای خرچنگ بخورند! نویسنده داستان به خوبی توانسته ابعاد مختلف زندگی این مردم را به تصویر بکشد. خوردن خرچنگ تنها بخش کوچکی از زندگی آنهاست. هرکدام از ساکنین این باتلاق، داستانی تلخ دارد که او را به آنجا کشاندهاست. یکی گرفتار خشکسالی شده و هرچه داشته از دست داده، دیگری دچار بیماری شده و تمام ثروتش را خرج درمانی بی فایده کرده و ... و از سویی دیگر، هرکدام از آنها به نوعی در تلاشند تا از این وضعیت نجات یابند. پیرزنی خوکی را پرورش میدهد به این امید که با فروشش بتواند پولی برای تهیه لباس به دست آورد؛ عدهای درحال برنامهریزی قیامی اهل متمولان رسیف هستند؛ دخترکان جوان به تنفروشی روی آوردهاند و ... شاید بهترین و کاملترین چیزی که نویسنده توانسته در داستان به تصویر بکشد را بتوان این دانست که «فقرا و گرسنگان آسیبپذیرترین قشر جامعه هستند؛ سیل و طغیان رودخانه باشد یا خشکسالی فرقی ندارد، اولین و بیشترین آسیب برای این دسته از مردم است» درحالی که دوکاسترو معتقد است میشود هیچ گرسنهای در جهان نباشد ... 0 1 سیده زهرا ارجائی 1403/8/22 آقای فو ج.ام. کوتسی 2.9 2 طرح جلد کتاب اصلاً برایم جذاب نبود، حتی اسم کتاب هم جذابیتی برایم نداشت، نویسنده و مترجم را هم که نمیشناختم؛ اما صرفاً برای یک پروژهی کاری باید آن را میخواندم. البته این عدم جذابیت در طرح جلد کتاب تقریباً در تمام کتابهای مجموعهی داستانهای خارجی نشر امیرکبیر وجود دارد. به نظر میرسد که ناشر هیچ تلاش خاصی برای جذابیت ظاهری کتابهایش نکردهاست. اما از سوی دیگر یکی از نکات مثبت این کتابها این است که یادداشت پشت جلد کتاب، به خوبی مخاطب را با موضوع اصلی داستان آشنا میکند. در ابتدای کتاب هم مقدمهای از مترجم، یا در بعضی موارد از نویسنده، درباره موضوع کتاب، معرفی نویسنده و حتی چگونگی خلق این داستان ارائه شده که مخاطب را قبل از شروع داستان، با فضای آن آشنا میکند. لحن داستان آقای فو گاه بسیار ادبی و گاه عامیانه و محاوره میشد و این عدم یکسانی لحن و زبان نویسنده خواندنش را برایم سخت میکرد. از سویی دیگر نیز داستان معمایی آن بود که به این پیچیدگی میافزود و باید در تمام مدت خواندن کتاب، دقت و توجهت را به داستان حفظ میکردی تا نکتهای از دستت خارج نشود! در مورد ترجمهاش نمیتوانم نظر دقیقی بدهم چون ترجمهی دیگری از آن ندیده و نخواندهام، اما فکر میکنم بعضی از مشکلاتی که در روانی و سادگی داستان به چشمم میآمد، مربوط به ترجمهی آن بودهاست... داستان آقای فو، که اسم اصلی آن «فو» است، برگرفته از داستان رابینسون کروزوئه است، داستانی معمایی و پیچیده با موضوع تبعیض نژادی و رفتارهای غیرانسانی با سیاهپوستان در جوامع سفیدپوست آمریکا و اروپا. این داستان با حضور یک زن در جزیرهای متروک شروع میشود. این جزیره تا پیش از ورود سوزان تنها دو ساکن داشت! مردی به نام کروزو و بردهی سیاهپوستش فرایدی که سوزان بعداً متوجه میشود زبانش را بریدهاند.... در ادامهی داستان، با اضافه شدن شخصیتهای جدید به داستان، گره دیگری در معماهای داستان ایجاد میشود و مخاطب را بیش از پیش به فکر وامیدارد، تا آن جا که در آخرین فصل از کتاب، نویسنده با همان زبان و شیوه، به این معماها پاسخ داده یا به مخاطب کمک میکند تا پاسخ آنها را بیابد. ویژگی خاص این کتاب که بسیار برایم دلچسب و شیرین بود، زبان غیرمستقیم نویسنده است! نویسنده فقط داستان را برای ما روایت کرده و نتیجهگیری را به فکر ما واگذاشتهاست. این داستان، مخاطب را به فکر وامیدارد تا بیندیشد و از دل داستان مقصود نویسنده را درک کند... 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/8/15 مثبت کرونا محمدرضا حدادپور جهرمی 3.7 8 خیلی وقت بود کتابی از این نویسنده نخواندهبودم. موضوع، جذابیت و هیجان داستانهایش را دوست داشتم اما بهخاطر مسائلی که در دل داستانهایش مطرح میشد، انتخابم نبودند مگر برای بررسیشان ... تا این که در کتابگردیهایم در طاقچهی بینهایت چشمم به این کتاب خورد و با دیدن عنوانش فکرکردم که احتمالاً آن مشکلات را نداشته باشد و کتاب خوبی باشد. شبها قبل از خواب کمی از آن را میخواندم... موضوعش خاص بود؛ روزنوشتهای یک طلبهی شوخطبع از حضور جهادیاش در میان بیماران کرونایی برای روحیه دادن به آنها و کادر درمان ... اما ابتدا و انتهای مشخصش، نداشتن گره در داستان و مواردی از این دست، جذابیتش را به مراتب کم میکرد! همان صفحات اول متوجه شدم که نویسنده میخواهد با زبان طنز، جذابیت روایتهایش زیاد کند اما بعد از همان فصل اول بود که جذابیتش کم شد. حتی شوخیهایش هم برایم چندان خندهدار نبود؛ انگار که این شوخیها فقط برای همان زمان و مکان بودند و فقط برای همان مخاطبها، و بازگو کردنشان لطف چندانی برای مخاطبی که این روایتها و خاطرات را میخواند، ندارد. در طول کتاب، اشارات مختلفی به صفحات مجازی نویسنده، تلاشهای ضدانقلاب و دشمنان، سایر کتابهایی که این نویسنده قبلاً نوشته و حتی تاثیر رسانه بر مردم و زودباوری آنها دیده میشود که برای من نه تنها جذابیتی نداشت، بلکه احساس میکردم انگار تمام مردم غیر از همفکران و هملباسهای خودش، گرفتار این زودباوری و گرفتار شدن به شایعات و اصطلاحاً نداشتن سواد رسانه هستند! البته از نیمهی دوم کتاب که نویسنده بعد از حضور در بیمارستان متوجه شد که کسی فوتشدگان کرونا را غسل نمیدهد و آداب اسلامی در دفن آنها رعایت نمیشود، به غسالخانه رفته تا در غسل دادن اموات کمک کند؛ و از اینجا دیگر طنز ماجرا به تبعیت از فضای داستان بسیار کمرنگ شدهبود و بیشتر، مخاطب را به فکرکردن به مرگ و غسل میت و اینها وامیداشت ... با این وجود در دل داستان، یکرنگی مردم را میدیدم، تلاش برای کمک به یکدیگر و انجام وظیفه؛ و یک جمله در کتاب که نقطه عطف داستان بود، هرچند به ظاهر بیارتباط با موضوع داستان... ❌❌❌ خطر لو رفتن بخشی از داستان کتاب: ماجرا از این قرار بود که پسری مبتلا به کرونا را آوردند و در اتاق ایزوله خواباندند. هیچکس اجازهی ورود به اتاقش را نداشت و راوی داستان مثل همیشه کنجکاو بود بداند او کیست و چرا اینطور به دلش نشسته! بعد از این که متوجه میشود او مبتلا به ایدز است، تصمیم میگیرد با او صحبت کند. این پسر جوان در جواب این که چه شد که به اینجا رسیدی یک جمله گفت: «اژ وقتی بابامون ما را به جای خدا به طاووسخان سپرد بدبخت شدیم» یک جایی از داستان هم حسابی حرص خوردم از نویسنده؛ وقتی قرار بود از بیمارستان بروند تا تیم جدید جایگزین آنها شود که همه فرصت خدمت به مردم را داشتهباشند، به آنها گفته بودند چند روزی در قرنطینه بمانید یا تست کرونا بدهید! ایشان میدانست که مبتلا نشده؛ چرا؟ چون هرروز داروی امام کاظم علیهالسلام را میخورده! اینجا جای پرداختن به موضوع طب اسلامی نیست اما این دعوای از سرِ احساس، و نه تعقل و فکرِ «طب مدرن - طب اسلامی» همیشه آزارم میدهد حتی اگر با اشارهای کوتاه و غیرمستقیم باشد... ❌❌❌ خواندنش را توصیه نمیکنم! ارزش آن که وقت روی آن بگذارید را ندارد اما برای آنهایی که به دنبال کار جهادیاند و در موقعیتهای حساس، در صف اول خدمت جهادی ایستادند احتمالاً جذابیت خاصی داشتهباشد. اما به هرحال من فکر میکنم میتوان از آن روزها، داستانهای جذابتر و اثرگذارتری خواند ... 0 1 سیده زهرا ارجائی 1403/8/15 کن تیکی تور هیردال 4.5 1 کنتیکی، ماجرای سفر عجیب و خطرناک ثورهیردال از آمریکای جنوبی به جزایر اقیانوس آرام است. هیردال که یک باستانشناس است، در مطالعات خود به این نتیجه رسیده که در زمانی موسوم به زمان «تیکی» که بزرگ مردم خود بوده، مردم از آمریکای جنوبی، سوار بر کلکهایی ساخته شده از چوب درخت بالزا، به سمت جزایر اقیانوس آرام به راه افتادهاند. آنها بعد از نزدیک به صد روز به مقصد رسیده و تمدن خود را در آنجا مجددا برپا کردهاند. اما این فرضیه چیزی نبود که به این راحتی مورد قبول واقع شود؛ لذا هیردال تصمیم میگیرد با این سفر، به سبک مردمان زمان تیکی، آن را اثبات کند! داستان کتاب فصلیندی شده و هرفصل، موضوعی واحد را در خود جایداده؛ از معرفی تیکی و مردمانش و چگونگی شکلگیری فرضیه مهاجرت آنها تا فراهم کردن مقدمات سفر و سپس سفر در اقیانوس آرام و گذراندن زندگی روی یک کلک، زیر سقف آسمان. نویسنده تمام این ماجراها را با جزئیات بیان میکند. حتی در طول سفر نیز از زندگی روی دریا میگوید، از آبزیان، خطرات اقیانوس و ... وی با مهارت توانسته هرکجا که این توصیفات از حوصله مخاطب خارج میشود، هیجان را به داستان برگرداند، با اینحال، مطالعهاش ممکن است برای آنها که به سفرنامه علاقهای ندارند چندان دلچسب نباشد. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/7/19 جنگل دروازه های سوخته کاتارینا ورزی 2.7 3 #سه_گانه_گیئسه #درهیقصرمرمر #دریایصدفهایپرنده #جنگلدروازههایسوخته کاتارینا ورزی #محراب_قلم اولین تجربهام از خواندن رمان یا بهتر بگویم، داستان بلند فانتزی بود، آن هم فانتزی ایرانی! از همان شروع داستان احساس کردم نویسنده تمام ایدهاش را از داستانهای معروف گرفته؛ غول چراغ جادو، نارنیا و ... . ماجرای دربارهی دو دختر نوجوان است. مهیار (!!!) که او را مهی صدا میکنند و کمی بعد از گرفتن شناسنامهاش، پدر و مادرش فهمیدهاند که این نام پسرانه است! آنها زندگی معمولیای دارند، از بچگی مهی با عمومسعود رفتار و آمد زیادی داشتهاند و افسون، دختر عمومسعود بهترین دوست مهی بوده تا همین چند سال پیش که عمومسعود سود زیادی در معاملاتش میکند و زندگیشان از هم جدا میشود... حالا افسون در اتاقش یک کمد قدیمی دارد که مهی متوجه میشود از این کمد میتوان وارد دنیایی دیگر شد؛ سرزمینی به نام گیئسه ... شروع داستان هیجانانگیز بود اما در ادامه، خصوصا وقتی به جلدهای بعدی میرسید دیگر جذابیت چندانی نداشت، به علاوه این که بعضی چیزها خیلی توی ذوقم میزد. اولین چیزی که در داستان به چشمم آمد این بود که نویسنده چقدر خوب میتوانست داستانش را تبدیل به داستانی کند که برای نوجوان درگیر با بحران هویت، مفید باشد، اما چنین چیزی در داستان دیده نمیشد! و از آن بدتر اینکه رگههایی از اندیشهی فمینیستی در داستان دیده میشد! دخترانی که به تنهایی همه کار میکنند، به خانواده نیازی ندارند و میتوانند به تنهایی قهرمان باشند. در دنیایی که موجوداتی به شدت مردسالار وجود دارند، زنها بی سر و صدا در حال پایهریزی قیامی بزرگ علیه جنس نر هستند و حالا دختری از سرزمینی دیگر آمده و به آنها کمک میکند و آنها سرانجام موفق میشوند! البته که جذابیت داستان کم بود و گره و قلاب محکمی که بتواند مخاطب را سه جلد با خود همراه کند هم نداشت... کتاب، کتاب نوجوان است اما به دلیل همین نگاه فمینیستی پنهان در دل داستان، آن را به هرنوجوانی توصیه نخواهم کرد. 0 0 سیده زهرا ارجائی 1403/7/19 مرغ مقلد کاترین ارسکین 4.1 20 فوقالعاده بود! واقعاً دوستش داشتم؛ از آن کتابهایی است که دوست دارم بارها بخوانمش... نام کتاب برگرفته از کتاب معروف و فوقالعادهی کشتن مرغ مقلد (مینا) است که البته فیلم سیاه و سفید قدیمیای هم از آن موجود است؛ البته که داستان این دو کتاب هیچ ربطی به هم ندارند، اما در این داستان نام آن کتاب و شخصیتهای اصلیاش را زیاد میشنویم... کیتلین، دختر دوازده سالهای است که دوسال پیش مادرش را در اثر سرطان از دست داده و حالا برادرش دِوُن را در تیراندازی در مدرسه. او مبتلا به سندروم آسپرگر است و برادرش تنها دوست و همراهش در زندگی بوده. اما حالا کیتلین و پدرش با سوگ از دست دادن دون دست و پنجه نرم میکنند... داستان از زبان کیتلین است و از تلاشهای زیادش برای دوستیابی، برای بادرایت بودن و برای خاتمه دادن میگوید. زبان داستانی به قدری شیرین و صمیمی است، که مخاطب میتواند نهایت سختی و تلاش کیتلین را به خوبی لمس کند. این کتاب از آنها که قبل از نوجوان، خواندنش را به بزرگسالها توصیه میکنم. برای نوجوانهای ۱۵+ و ۱۲+ کتابخوان مناسب است. 0 1 سیده زهرا ارجائی 1403/7/4 غول مدفون کازوئو ایشی گورو 3.8 26 بخشی از داستان را از متن کتاب و همین ترجمه خواندم و بخشی را هم از نوار، با ترجمهی سهیل سمی نشر ققنوس شنیدم. ترجمهی نشر ققنوس، روانتر بود و برای شنیدن خوب؛ و برعکس نشر چشمه، ترجمهی ادبیتری داشت. من هر دو را دوست داشتم. جاهایی از داستان که حوصلهام سر میرفت و دوست داشتم داستان سریعتر پیش برود، بخشی را صوتی میشنیدم و دوباره بخشی دیگر را میخواندم ... داستان، ماجرای پیرزن و پیرمردی است که تمام خاطراتشان را از یاد بردهاند. مادهی اژدهایی در سرزمین آنها ساکن شده، که بخار نفسش، حافظهی آدمها را تحت تاثیر میگذارد. این زن و مرد عاشق، تصمیم میگیرند به دنبال پسرشان بروند، پسری که گمان میکنند در روستایی دورتر زندگی میکند؛ اما در مسیر با حوادثی مواجه میشوند و در پی این حوادث، عشقشان به یکدیگر را میآزمایند ... 0 0