یادداشت نــادری

بیوتن
        توجه: این یادداشت مربوط می‌شود به دو سال پیش که در اینستاگرام منتشر کردم و فکر می‌کنم جایش در بینِ یادداشت‌های بهخوانم خالی است.

قرار بود بیوتن از رضا امیرخانی بیشت و هشتمین کتابی باشد که در سال ۱۴۰۰ خوانده‌ام ولی بدون اغراق باید بگویم خسته‌کننده‌ترین کتابی بود که نه امسال که تا به امروز خوانده‌ام 
داستان سفر یک رزمنده جبهه‌دیده را به ینگه دنیا روایت می‌کند آن‌هم به‌خاطر عشق به دختری که ساکن همان ینگه دنیاست و زبان فارسی را هم به‌زور صحبت می‌کند.
حالا اینکه این رزمنده چطور با یکی دو گفتگوی جسته‌گریخته‌ی سرِ مزار عاشق می‌شود و فکر می‌کند نیمه گمشده‌اش را پیدا کرده است و اصلا چرا این قصه و اینکه بعدش چه می‌شود باید برای مخاطب جذاب باشد و دنبالش راه بیفتد را نفهمیدم ولی تعدد شخصیت‌ها و اسم‌ و القابِ عجیب‌وغریبی که نویسنده به هر کدام از شخصیت‌ها داده و اینکه چون قصه در آمریکا روایت می‌شود و شخصیت‌های ساکن آمریکا زیاد از اصطلاحات انگلیسی استفاده می‌کنند، نصف نوشته‌ها به همین اصطلاحات انگلیسی و ترجمه و زیرنویس آن‌ها اختصاص پیدا‌ کرده به‌شدت روی اعصاب من بود به حدی که گاهی فکر می‌کردم چیزی که می‌خوانم دیکشنری زبان انگلیسی‌ست و نه رمان و ادبیات فارسی !!
واگویه‌های افراطی نویسنده و ایضاً شخصیت اول هم که دیگر قوزبالای‌قوز بود برایِ منِ مخاطبی که یک‌جای ثابت برای فهم درستِ قصه و شخصیت‌ها و افکارشان پیدا‌ نکردم، از بس توی این واگویه‌ها هِی به گذشته و آینده رفت و آمد داشت و گاهی از دستم در می‌رفت که ما دقیقا کجای قصه‌‌ایم.
نمی‌دانم شاید اگر بیشتر صبوری می‌کردم این کتاب نصفه‌خوانده رها نمی‌شد ولی همین‌قدر بگویم که تا صفحه ۱۵۲ از این کتاب ۴۸۰ صفحه‌ای را به زور خواندم یعنی اگر بگویم تا همین صفحه به صورت سینه‌خیز خودم را رساندم اغراق نکرده‌ام.
ولی خودمانیم ۱۵۲ صفحه از یک کتاب، کم پتانسیلی ندارد که تکلیف قصه و شخصیت‌هایش معلوم نباشد ولی من ترجیح دادم شخصیت اولِ جبهه‌دیده‌ی داستان را وسط به قول خودشان دیسکوریسکو رها کنم و کنجکاوِ سرنوشتش نباشم‌.
فقط اینکه برای بار چندم شیرفهم شدم که اگر همه کتاب‌خوان‌های دنیا از نوشته‌های یک نویسنده معروف لذت می‌برند دلیل بر این نیست که تو هم همان حس و حال را تجربه کنی :) 

پی‌نوشت اول: این یادداشت فقط در مورد همان ۱۵۲ صفحه‌ای‌ست که از این کتاب خوانده شده، پس لطفا به آن‌هایی که تمامِ (بیوتن) را مطالعه کرده‌اند برنخورَد. 

پی‌نوشت دوم: تنها کنجکاوی من راجع به این کتاب علت نوشته‌شدن (بیوتن) بود با تِ نقطه‌دار و نه طای دسته‌دار، که حالا می‌دانم صرفا به‌خاطر علاقه امیرخانی به متفاوت نوشتن است :/
      
2

27

(0/1000)

نظرات

موافقم من این کتاب راسال۸۵ درحرم مطهر باحضورنویسنده و...نقدش کردم ،پریشان گویی مفرط ،تضاد رفتاری کاراکتر ازگذشته وحالش ودگردیسی این شخصیت یک فاجعه تمام عیاراست 
رضا امیرخانی بعدازاین کتابش تغییر بنیادینی دردیدگاه وجهان بینی اش انجام شد ،که سرانجامش  کتاب آخرش بود
4

0

خیلی ممنونم از همراهی‌تون
راستش من از ایشون فقط این کتاب رو نخوندم ولی اون‌طور که باید نتونستم  ارتباط بگیرم، به جز دو سفرنامه‌ای که ازشون خوندم (جانستان کابلستان و نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ) که واقعا سبک و سیاقشون متفاوت بود و یه سر و گردن از بقیه کتاباشون بالاتر. 

0

مراد از کتاب آخر کدام کتاب هست؟ 

0

فکر می‌کنم منظورشون باید نیم‌دانگ پیونگ‌یانگ باشه 

0

خیلی مفید بود، از تلف شدن وقت جلوگیری می شود. سپاسگزارم
1

0

خواهش میکنم، خوشحالم که مفید بود
ممنون از همراهی‌تون 🙏 

0

اصلا به دل نمی‌نشینه این کتاب
خیلی از امیرخانی متعجبم
1

0

بله همینطوره
البته احساس من به بقیه کتابای ایشون همینه 😄
 البته به جز دو سفرنامه‌‌شون 

0