بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بریده‌ کتاب‌های مردی در تبعید ابدی: بر اساس داستان زندگی ملاصدرای شیرازی صدرالمتالهین

بهار .ص

1402/09/07

بریدۀ کتاب

صفحۀ 44

یه جایی از کتاب شیخ بهاءالدین به ملا میگه: علمِ تو اگر علم است به راستی، باید که به دستِ طلابِ علم برسد، نه آن‌که به یک اشاره‌ی شاه، به زیرِ خروارها خاک مدفون شود. تو، هر چه هستی، هنوز و همیشه، شاگردِ منی، و من دوست ندارم که این بازی‌ها را از جانبِ شاگردانِ خود ببینم. به مجلسِ شاه بیا! آرام بیا! افتاده بیا! جَدَل مکن! عُذر - اگر ضرورت بود - بخواه بی‌محابا! شهید شو اما شهید نُمایی مکن ملا! لباسِ قدیسان را پیش از آنکه پای در میدانِ تقدسِ راستین بگذاری بر تن مکن! مثلِ اینکه ملا رو به دربار دعوت کرده بودند و شیخ آمده بود تا ملا را نصیحت کند که ملا شاه پدرت نیست که صبور باشد و هر چه بگویی خون در دل بکند و چیزی نگوید. آن منصور که بر سرِ دار رفت و در جماعت فریادِ اناالحق سر داد (که آخر به دار آویخته شد) به پختگی رسیده بود و هر آنچه باید را گفته بود و حق بود که با مُهرِ عمل، سخنانِ خود رو مهمور کند. اما تو چه ملا؟ تو باید زنده بمانی پس در دربار بی‌مهابا نباش. افتاده بیا. و ملامحمد، محوِ بیانِ شیخ شده بود. من هم همینطور شیخِ عزیز. من هم همینطور. ملا از افرادی بود که در گفتار ترسی نداشت و هر کسی را که اشتباه بود، صریح تأدیب می‌کرد.